دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۱
دو چیز را بیشتر از هر چیز دوست می‌داشت: یکی مملکت ایران و دیگری مادرش

غلامحسین مصدق درباره‌ی پدرش دکتر محمد مصدق می‌گوید: پدرم دو چیز را بیشتر از هر چیز دوست می‌داشت؛ یکی مملکت ایران بود و دیگری مادرش.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آناهید خزیر؛ محمد مصدق ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ در محله سنگلج تهران زاده شد اما برخی از کارشناسان تاریخ می‌گویند که در شناسنامه وی تاریخ تولدش ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ ثبت شده است. مصدق در حافظه تاریخی ایرانیان نقشی ماندگار برجای نهاده است. کوشش وی در راستای استعمارستیزی و کوتاه کردن دست بیگانگان از دامان ایران با ملی کردن صنعت نفت وامدار این رجال نام‌آور ایران است و نام این بزرگ‌مرد تاریخ معاصر ایران را برای همیشه در یادها ماندگار کرد.

غلامحسین مصدق درباره‌ی پدرش دکتر محمد مصدق می‌گوید: پدرم دو چیز را بیشتر از هر چیز دوست می‌داشت؛ یکی مملکت ایران بود و دیگری مادرش.

غلامحسین مصدق به دلیل پزشک بودنش همواره مراقب حال ناسازگار و بیماری‌های مصدق بوده و به‌ویژه در دوران فعالیت‌های سیاسی او در مجلس چهاردهم به بعد و سپس در ایام نخست وزیری همه روز عیادتش را واجب می‌دانست. پسرش بیش ازدیگران با حالات روحی و تالمات درونی او آشنایی داشت و از لطمات و صدماتی که در زندگانی می‌یافت مطلع می‌شد.

غلامحسین در کتاب «خاطرات و تالمات مصدق» درباره پدررش چنین می‌نویسد: «در دو سفر لاهه و نیویورک که برای دفاع ازحقوق ایران با امید وافر‏‏‎‏‏‏‏، ‏ولی با نگرانی از لحاظ بروز توطئه‌ها وحوادث چنان مسافرت دشوار و پر مسوولیت را درپیش گرفت، همراهش بودم و همه جا ناظر و شاهد آنکه با چه وسواس و بی‌تابی و با چه شوق و عشق در نگاهبانی حیثیت و حفظ حقوق ازدست رفته ایران می‌کوشید و روز و شب بدان می‌اندیشید و آرامش و آسایش را بر خویش دشوار ساخته بود.

به یادم است پس از ورود به لاهه چون اوراق و اسناد مربوط به مدافعه را به پرفسور رولن (وکیل بلژیکی مدافع ایران که شادروان حسین نواب سفیرایران درهلند او را یافته بود. نواب از مردان وطن‌پرست بود که درآنجا صادقانه به پدرم کمک می‌کرد.) سپرد در یک نگرانی عمیق فرورفت، زیرا همه‌ی اوراق و اسناد از دست او به در رفته بود و به دست مردی افتاده بود اجنبی و آن شخص برای تنظیم لایحه آن‌ها را با خود از کشور هلند به محل سکنای خود (بروکسل) برده بود تا پس از دو سه روز باز گرداند.

شب هنگام پدرم به خواب نمی‌رفت و چون هر دو در یک اتاق خوابیده بودیم‌، پرسیدم پاپا چرا نمی‌خوابید؟ گفت اگرحریف به وسایلی که دارد اسناد ما را ازچنگ رولن به درآورد و ما را بی اسلحه کند، تکلیف چه خواهد بود. من به او دل می‌دادم و می‌گفتم به دل خود بد می‌آورید. چنین اتفاقی نمی‌افتد و این شخص مورد اطمینان است. اما آرام نمی‌گرفت. در همین سفربود که به من گفت اگر خدای نکرده رو سیاه به ایران بازگردم خودم را از میان می‌برم. من در زندگی از این گونه نظرها و سخن‌ها از او بسیار شنیده‌ام و از تمام حرکات و افکار او همیشه روح وطن‌پرستی و خدمتگزاری احساس کرده‌ام.

غلامحسین از تبعید پدرش نیز با اندوهناک می‌نویسد و دل هر ایرانی که شیفته مصدق است به درد می‌آید: «پدرم در تبعید احمدآباد بود که مادرم ازدست رفت و تالمی تازه بر غم‌های درونی دیگر پاپا افزوده شد. او که حقیقتاً از در گذشت مادرم ملول شده بود، درغالب نامه‌هایی که به تعزیت دهندگان خود می‌نوشت یاد آورمی‌شد که ازاین زندگی به تنگ آمده است و می خواهد از رنج و صدمه آن خلاص شود.

در حبس و تبعید، کسی که دل به دل او بدهد، نبود، ناچار در اتاق با تنهایی خویش می‌زیست. دراحمدآباد گاهی در باغ و مزرعه گردش می‌کرد و باز به گوشه عزلت اجباری که پیش از شهریور ۲۰ هم بدان خو کرده بود، می‌آرمید. مقصود آن است که در سراسر دوران حبس و تبعید که به خاطر عشق وطن و خدمتگزاری بدان برایش پیش آمد رنج بسیار برد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین