به گزارش خبرنگار
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ حسین نظرعلی: به منظور پیگیری پرونده اقتباس در سینما این بار به سراغ عطا مجابی کارگردان فیلم کوتاه اقتباسی «جناکات» رفتیم تا با او به شرح و بسط موضوع بپردازیم. در ادامه این گفتگو را میخوانید.
ایبنا: مفهوم اقتباس در سینما را تعریف کنید.
اگر به مفهوم اقتباس توجه کنیم؛ میتوان گفت اقتباس به معنای الهام گرفتن از یک اثر است. طوری که برای ساخت اثر ثانویه، اثر اولیه را به عاریه بگیریم. کلمه اقتباس از ریشه «قبس» به معنای پاره آتش است که به همین مفهوم نیز اشاره دارد، یعنی ما با پاره آتشی که به امانت گرفته شده آتش جدیدی ایجاد میکنیم. ریشه این کلمه در زبان انگلیسی از واژه «adapt» میآید که به معنای سازگاری دادن دو چیز با هم است، یعنی بین دو یا چند عامل که به ظاهر متفاوتاند الفت ایجاد کنیم. اقتباس حتما باید از یک رسانه به رسانه دیگر اتفاق بیفتد. مثلا از افسانه به نقاشی، شعر،نمایشنامه یا سینما. در طول تاریخ بسیار مورد داشتیم، که در این میان برخی از رسانهها پرتکرارتر از بقیه هستند برای مثال در دوران ما تأثیرات دوطرفه سینما مشهودتر است. برای مثال انیمیشن شرک بیش از یک دهه منبع اقتباس نمایشهای موزیکال در نیویورک بود. از طرف دیگر بازیهای ویدئویی و سینما و ادبیات هم همیشه تعاملات خود را طی این سالها داشتهاند.
ایبنا:اقتباس در سینما نیازمند چه مهارت ها و اقداماتی است و به طور کلی چه اساسی دارد؟
اساسیترین قسمت مهارت، شناخت رسانهها است. یعنی اگر شخصی تصمیم به الهام از یک تابلوی نقاشی میگیرد باید هر دو رسانه مبدا و مقصد را بشناسد و تجربه نشان داده نشناختن یک رسانه باعث شده تا نتیجه راضیکننده نباشد. ولی به هر حال اقتباس به سه دسته کلی ۱) اقتباس نعل به نعل ۲) اقتباس وفادارانه ۳)اقتباس آزاد تقسیمبندی میشود. هر یک از این دستهها آثار موفق و شاخصی دارند که با رجوع به آنها میتوان تکنیکهایی را کشف کرد و به کار گرفت. منظورم این است که با استفاده از تجربیات پیشین میتوان خود را توانمندتر کرد. به گمان بنده هرچه اقتباس آزادانهتر صورت میگیرد، ترفندها و تکنیکها خلاقانهتر میشوند. برای مثال یکی از حکایات «هزار و یک شب»، به نام «خیاط، احدب، یهودی و نصرانی» را که یکی از اولین نمونههای «روایت معکوس» بوده، را در نظر بگیریم. الگوی روایت معکوس را بعدتر در «خیانت» هارولد پینتر و همچنین در فیلم «یادآوری» کریستوفر نولان داریم. در ایران دو اقتباس خلاقانه از این اثر داریم. اولی فیلم «شب قوزی» آقای فرخ غفاری است به سال ۱۳۴۳. یک اقتباس درخشان که جهان قصه را به تهران دهه ۴۰ ترجمه کرده. اما نکته اینجاست که در فیلم از ساختار روایت معکوس استفاده نشده.
در عوض المانهای داستان روزآمد و با فضای فکری سینمای ایران ترکیب شدند. سالها بعد ما به نوعی همین حکایت را در فیلم کوتاه «طوفان سنجاقک» آقای شهرام مکری میبینیم که اینبار نه فقط ترجمه به دوره معاصر صورت گرفته، بلکه ساختار روایی معکوس نیز حفظ شده و طراوت آن را در سینما حس میکنیم. اساتید دیگری در زمینه اقتباس همچون آقایان مهرجویی، تقوایی و ... هم هستند که درباره ایشان بسیار نوشته و گفته شده، و با مشاهده آثارشان میتوان به ترفندها و تکنیکهای تازه و جذابی پی برد. نمونه مشهور و درخشان که شاید اکثریت بشناسند «ناخدا خورشید» است که اقتباس از فصول پایانی رمان «داشتن و نداشتن» است. روایت از جایی شروع میشود که دست قهرمان داستان قطع شده؛ همچنین علاوه بر اینکه از تکنیک تجزیه و ترکیب کاراکترها استفاده شده، داستان با بوم ما سازگاری عجیبی پیدا کرده، یعنی فضای پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا، به یک بندر در جنوب ایران به خوبی تبدیل شده است.
ایبنا:به نظر شما نیاز اقتباس در سینما چگونه به وجود آمده است؟ به خصوص در حوزه اقتباس از کتاب و ادبیات در سینما نحوه پیدایش به چه ترتیب بوده است؟
دلایل متنوعی وجود دارد یکی از دلایل این است که من به عنوان یک فیلمساز، سرمایهگذار، تهیهکننده و ... روی ذائقه مخاطب حساب میکنم و به سراغ آثار مشهور میروم، اولین اقتباسها در تاریخ سینمای ایران داستانهای مشهور و محبوب ما هستند: امیر ارسلان، شاهنامه، و بعدتر داش آکل و ... علت اصلی این اقتباسها احتمالا نه فقط تعهد به ادبیات بلکه اطمینان از فروش بوده. چرا که مخاطب بالقوه برای اثر پیشتر وجود داشته. در جهان هم اینگونه بوده و قصههای مذهبی، افسانههای بومی هر منطقه اولویت اقتباس بودهاند زیرا شهرت آن باعث دیده شدن بیشتر اثر میشده. دلیل دیگر برای اقتباس میتواند انسجام ساختاری و مضمونیای باشد که منبع اقتباس به اثر میدهد مثلا من به عنوان کارگردان داستان کوتاهی از نویسندهای میخوانم که قطعا نویسنده در ذهن خود و داستانش به یک انسجام ساختاری و مضمونی رسیدهاست و رابطه دوسویه بین اجزا و کل فراهم شده.
از این سو راه را برای تولید اثری منسجم فراهم میکند. یک دلیل دیگر هم میتواند دلبستگی اقتباس کننده به اثر اولیه باشد. ولی موردی که در ایران بیشتر اتفاق میافتد این است که افراد به دنبال آثار ژورنالیستی و مطالب واقعی میروند، زیرا سینمای ایران یک رویکرد یا بهتر بگویم ادعای واقعنمایی دارد. از این رو ما معمولا به سراغ اتفاقات واقعی میرویم مثلا در جشنواره فجر سال گذشته تنها یک اثر اقتباس ادبی بود، فیلم «بدون قرار قبلی» آقای بهروز شعیبی که اقتباسی از داستان کوتاهی از آقای مصطفی مستور بود. در باقی فیلمها افراد واقعی یا وقایع تاریخی منبع اقتباس بودهاند به طور مثال فیلم «خائن کشی» آقای مسعود کیمیایی درباره یک تبهکار مشهور در اوایل قرن شمسی بود یا فیلم «علفزار» آقای کاظم دانشی پرونده پرحاشیهای را در استان اصفهان دستمایه کارش قرار داده بود. فیلم «بیرو» آقای مرتظی علیعباسمیرزایی که درباره زندگینامه علیرضا بیرانوند بود هم میال دیگر است. همچنین فیلمهای «قهرمان» آقای فرهادی، «موقعیت مهدی» و «دسته دختران» و «۲۸۸۸» و ... ما در سینمای ایران در زمینه اقتباس غالبا بدینگونه عمل میکنیم. چراکه همانطور که گفتم سینمای ایران در مجموع یک رویکرد واقعگرایانه را داراست.
ایبنا: اکثرا در سینمای ایران کارگردانان علنا اعلام نمیکنند که فیلمشان اقتباس از اثری بوده است و دلیل این کار را هزینه بردار بودن میدانند. به نظر شما آیا برای اقتباس از یک اثر باید هزینه ای پرداخت شود و این رویکرد درست است؟
اکثرا اینگونه نیست مثلا مسعود کیمیایی در مصاحبه خود درباره آن شخص صحبت کرده است و اشاره کرده که سالها قبل با این فرد ملاقات داشته، از این اتفاق شاید حدود ۷۰ سال میگذرد و از آنجا که یک داستان واقعی است و زمان زیادی از آن گذشته، احتمالا هزینهای نباید پرداخت شود. این مورد مانع جدیای نیست اما بحث اینجاست که این آثار را چندان به عنوان اثر اقتباسی نمیشناسیم؛ گرچه که ذاتا نوعی از اقتباس هست همچون شکسپیر که برای نوشتن مکبث و هملت، از قصهها، و افسانههایی بهره برده است. همین کار احتمالا در فیلم علفزار از دل یک پرونده و یک خبر فیلمنامه استخراج شده، کسی مالک این خبر نیست که بخواهد هزینهای پرداخت شود؛ یا فیلم «عنکبوت» درباره قتلهای سریالی سعید حنایی در مشهد بوده که دو فیلمساز تقریبا همزنان به ساخت فیلم اقدام کردهاند و نمیتوان شخص خاصی را مالک آن دانست.
مانع مهم در اقتباس گمان میکنم این است که ما بعضا نمیتوانیم از یک اثر به صورت نعل به نعل اقتباس کنیم زیرا ممکن است زیر دست و پای اثری بزرگتر خرد شویم. همانگونه که هیچکاک میگوید:« من هیچوقت اثر بزرگی را برای اقتباس انتخاب نمیکنم، مگر آنکه فقط از ایده آن الهام بگیرم». مانع دیگری که وجود دارد موانع فرهنگی است. یعنی ترجمان از یک فرهنگ دیگر به فرهنگ بومی خودمان. مانع دیگر که بسیار مهم و پیچیده است، ترجمان به مدیوم جدید است. برای مثال قابلیتهای زبان پارسی، باعث شده تا در رمانهای مان، توصیف و زبان و اساسا وزن ادبیات چنان سنگین باشد که تبدیل آن به زبان سینما و تصویر، کار پیچیدهای باشد. ولذا بعضا پیدا کردن یک اثر ادبی فارسی برای اقتباس سینمایی کار سادهای نیست. از جمله دلایلی که اقتباس در هالیوود بیشتر اتفاق میافتد این است که رمانهای اصطلاحا «پیجترنر» با اتکا به ساختارهای روایی امتحان شدۀ سینمایی، پر از تصویر و کنش و حرکت برای اقتباس وجود دارند. در این زمان است که خلاقیت حرف اول را میزند و هنرمندانی مثل آقایان مهرجویی، تقوایی و توکلی برگ برنده خود را رو میکنند که چگونه میتوان خانه عروسک، داشتن نداشتن، یا باغ وحش شیشهای را نه فقط سینما که ایرانی کرد؟ کاراکتر کلبی مسلک داشتن و نداشتن را چگونه میتوان با دست قطع شده به جنوب ایران برد؟
در این آثار میبینیم که قهرمان یک رمان یا نمایشنامه، نه فقط سینمایی که ایرانیزه شده. مانع بعدی که بنظر من مانع بزرگ اقتباس است آزادتر بودن ادبیات نسبت به سینما است. ادبیات غالبا به دلیل مخاطبین کمترش، در جوامع ما، کمتر از سینما مورد سانسور و ممیزی قرار میگیرد و آزادانهتر به خطوط قرمز نزدیک میشود. ولی در سینما بعضا به دلیل مخاطب بیشتر و مخاطبین متنوعتر، تیغ سانسور حساستر و برندهتر است. به طور مثال فیلم «تنگسیر» داستان مردی است که برای ستاندن داد خود از ظالم بهپامیخیزد، آن فیلم در زمان چاپ رمان خود که نوشته صادق چوبک بوده بدون هیچ مشکلی به چاپ رسیده ولی در زمان اکران چه اتفاقی برای آن افتاد؟ مانع دیگر که بسیاری از آن گله میکنند اعمال نظر نویسنده اصلی است. طبیعی است که نویسنده اثر نخست، نکات و نقطه نظراتی داشتهباشد که اصرار بر گنجاندن آنها در فیلم کند. در مواردی ممکن است این نظرات آزادیعمل کارگردان و فیلمنامهنویس را از او بگیرد. این البته به نوع قرارداد بستگی دارد؛ به طور مثال ممکن است فیلمساز یا تهیهکنندهای تمامی حقوق یک اثر را خریداری کند مثلا مشهور است که اورسن ولز و تهیهکنندهاش تمامی حقوق کتاب «بانویی از شانگهای» را خریداری کردهاند و به این دلیل آزادانه توانستهاند تغییراتی را اعمال کنند. اقتباسهای اصطلاحا نعل به نعل و موفق هم البته کم نداریم. گاها پیش آمده که یک فیلمساز از سر علاقه به یک اثر یا فشار نویسنده، دست به این شیوه زده باشد. از نمونههای موفق آن «گاوخونی» آقای بهروز افخمی است که از رمان بینظیر آقای جعفر مدرسصادقی را در مواردی خط به خط به تصویر کشیده است یا فیلم «مرگ یزدگرد» که اقتباسی از نمایشنامهای از استاد بیضایی است.
این نوع اقتباس معمولا چهار دلیل دارد: اول) فیلمساز علاقه بسیاری به منبع اقتباس دارد و شخصا میخواه به آن تعهد داشته باشد، دوم) نویسندۀ منبع اقتباس، خود فرد است، سوم) ممکن است، فیلمساز از طرف نویسنده تحت فشار بوده باشد و به این دلیل قصد کرده باشد تا عین به عین به منبع اقتباس متعهد باشد. نوع چهارم هم فشار مخاطبین است. یعنی مواردی که مخاطبین اثر اول، چنان به آن علاقه یا تعصب دارند که نمیتوان در آن دست برد و تغییراتی داد. برای مثال قصههای مذهبی چنین وضعی را دارا هستند. در فیلمهایی که زندگی پیامبران یا وقایع تاریخی مذهبی را دستمایه خود قرار میدهند هم اقتباس را به شکل ویژهای شاهد هستیم. تعهد به واقعیت، باورها، کتب مقدس، افسانههای محلی و فرهنگ فولکور هم چنین فشاری را بعضا به وجود میآورد. در دوران ما اما مخاطبین بعضی آثار در سایر مدیومها نیز چنین فشاری را ایجاد میکنند. برای مثال کمیک بوکها و ویدئو گیمهایی که به فیلم تبدیل میشوند نیز گونه ای اقتباس هستند که مخاطبین آنها توقعاتی دارند که سازند را تحت فشار میگذارد.
ایبنا: یعنی اینها هم نوعی اقتباس هستند؟
بله، پیشتر توضیح دادیم که تغییر مدیوم نکته اساسی اقتباس است. چه ویدیو گیم باشد، چه نقاشی. بسیاری از نقاشیهای مشهور جهان نیز اقتباس هستند همچون نقاشیهای کمالالدین بهزاد از بنا کردن کاخ خورنق.
ایبنا: به نظر شما چالشهای فنی در ساخت یک اقتباس چیست؟
فیلمساز در درجه اول باید به هر دو مدیوم مسلط باشد مثال ساده آن ترجمه است که اگر فردی با هر میزان تسلط به زبان فرانسه اگر بخواهد متنی را به زبان فارسی ترجمه کند باید به هر دو زبان مسلط باشد. در یک ترجمان درست و ایدهآل، اثر ثانویه حتی میتواند از اثر اصلی فرسنگها جلوتر باشد، برای مثال مشهور است که برخی از اشعار ترجمه شده توسط احمد شاملو از منبع اصلی بسیار قدرتمندتر بودهاند. چالش دیگر برای اقتباس کننده، شاید انتخاب منبع درست برای اقتباس باشد. اینکه بتوانیم اثر درستی را برای اقتباس پیدا کنیم اصلا کار سادهای نیست و نیاز به پشتوانه ادبی و هنری زیادی دارد.
ایبنا:جایگاه سینمای ایران و جهان را در مورد اقتباس چگونه میبینید؟
اقتباس در هر کشوری متفاوت است نسبت به منابع و ابزاری که در دسترس دارند. شما در درجه اول به منبعی نیاز دارید که مناسب سینما باشد. همانطور که پیشتر گفتم، آثار ادبی موجود در زبان پارسی که داستانگو باشند، به گمان من کمتر از زبان انگلیسی است و ما توجهمان به زبان، ادبیات و شعر بیشتر بوده است و لذا ملزومات سینمایی کمتر دیده میشود. در حالی که رمانهای متکی بر قصه در ادبیات جهان بیشتر دیده میشود و هنگام مطالعه احساس میکنید در حال تماشای یک فیلم هستید و یک تصویر سازی کامل در ذهن شما شکل میگیرد. به طور مثال رمان «پرونده پلیکان» که نوشته میشود و قبل از رسیدن به چاپ دوم تمام حقوق آن خریداری میشود و سال بعد تبدیل به فیلم میشود و همانگونه که در مدیوم ادبیات پرفروش بوده در سینما هم میدرخشد. این را هم نباید فراموش کنیم که آمارها نشان میدهند ظاهرا سرانه مطالعه در کشور ما کمتر از استانداردهاست و معمولا کتابخوانها قشر فرهنگی جامعه ایران را تشکلی میدهند؛ ولی در جوامع دیگر در تمام سنین و اقشار کتاب مخصوص خود را میخوانند و این مانع بزرگی است زیرا ادبیات ما جامعه مخاطب بزرگی ندارد که بخواهد به سینما جذب شود و نکته مهم اینکه همین مخاطبین هم فرهیختگیشان موجب میشود کمتر به ادبیات اصطلاحا زرد تن بدهند. چیزی که برای اقتباس به سینما گاهی لازم است.
مانع بزرگ دیگر قانون کپی رایت است که با خود میگویند اگر خودم فیلمنامه را بنویسم با دست بازتر و هزینه کمتر کار را به سرانجام میرسانم، بنابراین از اقتباس در حد تلنگر و اشاره استفاده میکنند. یک قبس واقعی؛ یک جرقه برای ساخت اثری دیگر که نیاز هم به اشاره در تیتراژ ندارد. از این رو آثاری که اقتباس میشوند گاها مرز یکصد سال را رد کردهاند. یعنی آثاری که صد سال از تاریخ نگارش آنها گذشته باشد و دیگر قانون کپی رایت را شامل نشود و نیاز به پرداخت هزینهای باشد. همچون آثار استاد مهرجویی که از هنریک گیبسون اقتباس کرده که ۲۰۰ سال از تولید منبع اقتباس گذشته است و دیگر نیازی به سفر و کسب اجازه و .. نیست. اصطلاحا اثری که یکصد سال از عمر آن گذشته باشد میگویند، این اثر دیگر متلق به شخص خاصی نیست و مربوط به بشریت است. بحث اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ...دخیل است.
ایبنا:در مراسم اسکار هالیوود بخشی ویژه به عنوان بهترین فیلم اقتباسی وجود دارد. در دورههایی از جشنواره فجر نیز به تصمیم داوران سیمرغ اقتباس اهدا شده؛ اما یک مقوله ثابت نبوده و طی تصمیم داوران این بخش حذف یا اجرا میشده. به نظر شما چرا اقتباس به یک بخش ثابت از جوایز جشنواره فجر تبدیل نمیشود؟
اهدای جایزه به معنای رقابت است. وقتی ما در یک جشنواره با تعداد محدود ۱۵_۲۰ فیلم، آثار اقتباسی اندکی داریم اعطای جایزه احتمالا بیمعنا است. شاید علت همین باشد. ولی در جشنواره فیلم کوتاه تهران ما سالهاست این بخش را داریم و تولیدکنندگان فیلم کوتاه در بحث اقتباس، بعضا درخشان عمل میکنند. به طوری که هر سال در بدترین حالت یک اثر اقتباسی خلاق میتوان در این جشنواره دید که جای امیدواری است که چراغ اقتباس، در سینمای ایران روشن بماند.
ایبنا: مقوله اقتباس در انگیزه مخاطب برای تماشای فیلم به چه مقدار تاثیرگذار است؟
پیشتر توضیح دادم که این یک ارتباط دو سویه است. از سویی مخاطبین یک اثر، عامل موثری در انجام اقتباس است. از سویی دیگر انسجام ساختاری در اثر نخست، میتواند موجب رضایت مخاطبین در مدیوم دوم شود. چرا که فیلمساز دیگر دغدغه ای بابت قصه و گیرایی آن ندارد، و تمام فکر و ذکر خود را بر روی خلاقیتها و جذابیتهای اثر میگذارد، شخصیتها، دیالوگها، روایتها و ... همه تراش خورده و منظم هستند و فیلمساز بر قسمتهای دیگر کار میکند.
ایبنا:انگیزههای ساخت اثر اقتباسی چگونه به وجود میآید و موسسات و ارگانها چگونه با سیاستگذاری میتوانند تولید این آثار را بیشتر کنند؟
اگر از دید سیاستگذار بخواهیم به قضیه بنگریم طبیعتا فراهم کردن فرصتهایی برای فیلمسازان، برای مثال خریداری حقوق داستانها از مولفین و در اختیارفیلمسازان گذاشتن، و همچنین تعیین جوایزی در جشنوارهها میتواند موثر باشد. اینها تجربیاتی است که در حوزه فیلم کوتاه انجام شده که بعضی موفق و بعضی ناموفق بودهاند. راهکار دیگر میتواند انتشار پژوهشهایی در این زمینه باشد، یا گردآوری آثاری که مناسب اقتباس باشند. برای مثال انجمن سینمای جوان یک مجموعه سه جلدی در این زمینه کار کرده که طی آن، متخصصان حوزه ادبیات و سینما را گرد هم آورده و آثاری از ادبیات کلاسیک و مدرن ایران، که پتانسیل اقتباس داشتهاند را معرفی و گردآوری کردهاند. در این سه جلد کتاب به نامهای باغ بیکران، چشمهها و چشمها، و همیشه بهار که توسط انتشارات انجمن سینمای جوانان ایران چاپ شده میتوان آثاری را یافت که نیاز به خریداری حقوق اثر از مولف ندارند و غالبا دارای وجوهی متناسب برای اقتباس سینمایی هستند. این به گمان من جز تجربیات موفق در این زمینه بوده که من خود شاهد آثار تولید شده از آن بودهام. اما تجربیات ناموفقی هم بوده، برای مثال حقوق چند داستانهای کوتاه از نویسندگان آنها را خریداری شد و در اختیار فیلمسازان قرار گرفت که به نتیجهای نرسید. دلایل این امر البته مفصل است ولی یکی از آنها نبود سیاستها ممیزی در دورههای مختلف است.
ایبنا:در پایان به نظر شما چرا اقتباس اهمیت دارد و یک اثر هنری که منبع اقتباس قرار گرفته چگونه میتواند به اثر هنری تاثیر بگذارد؟
اقتباس یک همکاری غیابی را فراهم میکند و اثر هنری دوبار تراش میخورد و شکل میگیرد و معمولا موجب شکلگیری محصول پختهتری خواهد شد. علاوه بر این به گمان من همین که یک اثر از دو مدیوم عبور کند، موجب پختگی آن میشود. اینگمار برگمن کبیر یکبار در مصاحبهای گفته بود: «من هیچوقت به دنبال نوشتن فیلمنامه نمیروم، ابتدا طرحی که در ذهن دارم را در مدیوم ادبیات مینویسم و سپس مدیوم ادبیات را ترجمه میکنم به فیلمنامه و بعد به فیلم.» یعنی از مواهب هر دو مدیوم بهره میبرد. در مجموع اقتباس اگر هنرمندانه و خلاقانه باشد یک اثر بسیار پخته را خواهد ساخت.
نظر شما