گفتوگو با مهناز رضایی نویسنده و منتقدادبی درباره اقلیمنویسی در ایران؛
دوستتر داریم به آن دیگری شبیه باشیم
مهناز رضایی، معتقد است، درحالیکه مهارتهای نویسندگی علاوهبر داشتههای فرهنگی-زیستیِ، امکان آفرینش آثاری با درخششِ جهانی فراهم میکند اما در اقلیمنویسی «دوستتر داریم به آن دیگری، شبیه باشیم».
رضایی درباره اقلیمنویسی در ایران معتقد است؛ مشکل اساسی اقلیمنویسی در ایران چشمدوختنِ نویسندگانِ ایرانی، به ادبیات غیرخودی است. تمایل کمتری داریم برای آنکه در داستاننویسی خودمان باشیم. دوستتر داریم به آن دیگری، شبیه باشیم.
«داستان اقلیمی» چیست؟
نوشتن داستان، با محوریتِ زیستمندیِ مردمانِ ناحیهای که ویژگیهای طبیعیِ خاص دارد. در ایران اقلیم جنوب را داریم، با مولفههای کاملاً مخصوصِ به خود: دریا، شرجی، ماهیگیری، گرما و نفتخیزی این سرزمین؛ اقلیم غرب را داریم، با: کوه، دشت، رود و مرزنشینی؛ یا اقلیم شمال را و... نوشتن درباره مردمی که تحت تأثیرِ شرایط خاص زیستبومِ خود، زندگی میکنند، امکانات و مشکلات خاصِ خود را دارند و سرگذشتِ جمعیِ خاصِ خود را تجربه میکنند.
آیا اقلیم، افزونهایی میتواند به داستان داشته باشد؟
اقلیمنویسی، نوعی هویتبخشی به اثر ادبی است. وقتی هویتِ ملی خود را در رمانی بروز میدهید، اثرتان را متمایز ساختهاید و به آن تشخص بخشیدهاید. به همین ترتیب در اقلیمنویسی، هویت و تشخصِ زادبومی در اثر امکان بروز مییابد. به این معنا که شخصیتهای داستان معلق نیستند و همه چفتو بستهای داستان از سببیتی محسوس، ریشه میگیرد.
در روزگاری که برخی صحبت از داستان جهانی و لامکان بودن آن میکنند، بحث درباره اقلیم چه جایگاهی دارد؟
دنیا تشنه تجربه زیستورزیهای گوناگون است و ادبیات – بهویژه «رمان» – امکانی است برای پاسخگفتن به این خواست. نمیتوان همه آثار ادبی را با نگاهی تجریدی خلق کرد. آثار ادبی میبایست پوششدهنده طیفی از علایق باشند. درست است که داستان بدون تاکید بر مکانِ خاص، استعداد تعمیمپذیری مییابد؛ اما با نگاهی از جزء به کل، داستانِ اقلیمی هم به نوعی رنجهای بشری را انعکاس میدهد. احساسات و نیازهای بشری، اشتراکی انکارناپذیر است.
آیا اقلیمنویسی و پرداختن به آن فرم خاصی را میطلبد و آیا محدودیت برای نویسنده ایجاد میکند؟
البته که بیشتر آثارِ اقلیمی، با گرایش رئال نوشته میشوند. اما براساسِ سبکِ کاری نویسنده، امکانِ ارائه داستانی با رنگوبوی اقلیمی؛ در گرایشی نوجویانه وجود دارد. نمونه این نوع دستورزیها، «باجی» نوشته «نعمت مرادی» است. مجموعه داستانِ بههمپیوستهای که خواننده را در هالهای از جادو میپیچد و منطقی سورئال را بر اثر حاکم میسازد.
چه کمبودی را بیشتر در داستان و ادبیات اقلیمی حس میکنید؟
مشکل اساسی، چشمدوختنِ نویسندگانِ ایرانی، به ادبیات غیرخودی است. تمایل کمتری داریم برای آنکه در داستاننویسی خودمان باشیم. دوستتر داریم به آن دیگری، شبیه باشیم. درحالیکه مهارتهای نویسندگی علاوهبر داشتههای فرهنگی-زیستیِ، امکان آفرینش آثاری با درخششِ جهانی فراهم خواهد آورد. اما درباره آثار اقلیمی، توجه به تندرستیِ زبان و استحکامِ آن، اولویت و البته یک ضرورت است. شلختگی در زبان، بهبهانه بومینویسی، پذیرفتنی نیست. در خلقِ آثار اقلیممحور، باید چیزی بر زبان افزود، نه آنکه آنرا فروکاست.
نظر شما