سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محسن آزموده: روایت بلعمی از واقعه عاشورا، مختصر و بدون تفصیل و در عین حال گویا و جاندار است. او چنان که گفتیم، روایت عربی طبری را به فارسی ترجمه کرده. طبری خود بازگوکننده روایت ابومخنف بوده. با اینهمه بلعمی چنان که پژوهشگران نوشتهاند، تنها مترجم نبوده و برخی جزئیات را نیز خود افزوده. در قسمت پیشین نبرد یاران امام حسین (ع) را با لشکریان ابن سعد خواندیم. اینک نوبت محاربه جوانان اهل بیت امام حسین (ع) شده است، داستان را با نبرد پسر بزرگ ایشان، علی اکبر دنبال میکنیم.
***
پس نخست کس که پیش او حمله کرد علی الاکبر بود- پسرش آن مهتر- حرب همی کرد و این شعر همی گفت:
انا علی بن الحسین بن علی
نحن و رب البیت اولی بالنبی
تالله لایحکم فینا ابن الدعی
و دوازده حمله کرد- پیش پدر اندر- و از هیچ حمله بازنگشت تا یک تن نیفکند و تشنگی بر وی غلبه کرد و زبان وی از تشنگی از دهن بیرون آمد و باز نرفت و می گفت: یا ابه، العطش العطش یا پدر، تشنگی تشنگی. و باز حمله کرد. مردی- نام او مره، - لعنهالله- شمشیر بزد و سر علی الاکبر- رضی الله عنه- پاره پاره کرد. و همچنین دیگران بیرون همی شدند- یگان یگان- تا همه کشته شدند. و با حسین پنج برادر بود- عباس و عبدالله و جعفر و عثمان، این هر چهار از یک مادر بودند و پنجم محمد بن علی از دیگر مادر بود- و از برادران حسین – محمد الحنفیه- مانده بود و او بدین حرب حاضر نبود و پسر حسن مانده بود- نام او ابوالقاسم- غلام بود خط آورده و پسر حسین بود- علیالاصغر- و عبدالله را و جعفر را هانی الخضر میکشت و عثمان را خولی بن یزد الاصبحی کشت.
و حسین ایستاده بود- تنها- و همیگریست و کس نمانده بود با وی جز قاسم بن الحسن، بیرون آمد از خیمه- شمشیر بدست- و پیش شد. حسین بیامد و دستش گرفت و گفت یا فرزند، تو کودکی بازگرد. گفت به حق پیغامبر بر تو که مرا یله کنی و باز نداری از دیدار برادران. حسین بگریست و دست ازو بازداشت. چون پیشتر شد سواری- نام او عمرو بن نفیل الازدی، لعنه الله- بروی حمله کرد و شمشیر بزد و سرش بدو نیم کرد. قاسم- رضی الله عنه- در روی افتاد. حسین از اسب فرود آمد و او را از زمین برگرفت و به در خیمه برد و تیر بر اسب حسین آمد و حسین پیاده ماند و سست بود و تشنه. روز نماز دیگر رسیده بود و مردمان همینگریستند.
حسین را کودکی بود- یکساله- بگریست. او را پیش خواست و به کنار گرفت. مردی از بنی اسد- لعنهالله- تیری بینداخت، به گلوی آن کودک طفل اندر که بر کنار حسین بود- رضیالله عنه- و او را بکشت. حسین کودک را از کنار بنهاد و کنارش پرخون شد و گفت انا لله و انا الیه راجعون. و شمر- لعنه الله- بیامد و آهنگ خیمهی حسین کرد که بر گیرد تا آن زنان برهنه شوند. حسین عمر بن سعد را آواز کرد و گفت یا عمر، اگر بیم خدای- عزوجل- تان نیست، باری حمیت عرب از شما که ستد که دست فراعورتان من همی کنند؟ عمر شمر را خواهش کرد و گفت یک صبر کن، چندانکه او زندع است تا باری به چشم خویش نبیند. و شمر را از آن خیمهها بازگردانید.
نظر شما