هدف کتاب جاستین توسی و براندون وارمکه توضیح دادن این موضوع است که چرا گفتمان اخلاقی عمومی معاصر تا این حد انکارناپذیر، متضاد، قطبی و بیرحمانه احساس میشود. نویسندگان با استناد به طیف گستردهای از شواهد از فلسفی، روانشناختی و علوم سیاسی استدلال میکنند که این وضعیت نامطلوب تا حدی ناشی از سوءاستفاده فراگیر از گفتار اخلاقی به منظور دستیابی به موقعیت اجتماعی یا «بالانشینی اخلاقی» است. این کتاب جذاب نوشته شده، گسترده پژوهیده شده، و تحلیل فلسفی روشنی از یک پدیده اجتماعی ارائه میدهد که اغلب در زندگی روزمره خود با آن مواجه میشویم. با این حال گرچه من کشش تز کلی را احساس میکنم، هنوز متقاعد نشدهام که بالانشینی واقعاً دلیل مهمی برای مشکلاتی است که کتاب برای تشخیص آن تعیین میکند. همچنین من نمیدانم که تمرکز بر بدیهای بالانشینی، کیفیت گفتمان اخلاقی عمومی را بهبود میبخشد، یا در واقع خود خطری اخلاقی را ایجاد میکند.
فصلهای 1 تا 3 مفهوم بالانشینی اخلاقی را معرفی میکند. فصل 1 با ارائه یک تعریف گسترده از حوزه صحبتهای اخلاقی و کارکردهای اصلی آن آغاز میشود. در اینجا، نویسندگان استدلال میکنند که صحبتهای اخلاقی چیزی است که باید با احترام آن را نگه داریم و خیلی از آن مایه نگذاریم، نه این که دائماً برای هر مشکل احتمالی به آن متوسل شویم. فصل 2 «گزارش اساسی» از بالانشینی اخلاقی را ارائه میکند. در این دیدگاه، بالانشینی از دو جزء تشکیل شده است: یک میل به بازشناختهشدن و یک اظهار بالانشینی. میل به بازشناختهشدن تمایلی است برای اخلاقا مثبت دیده شدن توسط دیگران، چه اخلاقا استثنایی یا صرفا از نظر اخلاقی نجیب. اظهارات بالانشینانه، تلاشهایی برای ارضای میل بازشناختهشدن از طریق مشغول شدن با صحبتهای اخلاقی هستند. فصل 3 یک «راهنمای میدانی» را برای نشان دادن اشکالی ست که بالانشینی در دنیای واقعی ظاهر میشود. این فهرست شامل این موارد است: سخنپراکنی، یعنی زمانی که یک بالانشین در گفتمان اخلاقی عمومی مشارکت میکند تا کاری جز اعلام موافقت خود با آنچه قبلاً گفته شده انجام ندهد؛ گندهگویی، هنگامی که بالانشین در ادعاهای اخلاقی خود مبالغه میکند تا اخلاقا حساستر از همتایان خود به نظر برسند؛ کلاشی، هنگامی که بالانشین یک مسئله سابقا غیراخلاقی را اخلاقی میکند؛ و احساسات غلیظ، زمانی که بالانشین سطوح بیش از حد خشم اخلاقی را نشان میدهد.
فصلهای 4 تا 6 استدلالهایی را برای غیراخلاقی بودن بالانشینی بر اساس ملاحظات پیامدگرایانه، وظیفهشناختی و اخلاق فضیلتی ارائه میکنند. ملاحظات پیامدگرایانه علیه بالانشینی این است که قطبیسازی سیاسی را میافزاید و با از سکه انداختن صحبتهای اخلاقی، گفتمان اخلاقی عمومی را کماثر میکند. استدلال وظیفهشناختی علیه بالانشینی بر این استوار شده است که بالانشینان از افرادی که مرتکب اشتباهی شدهاند بهعنوان وسیلهای صرف استفاده میکنند، در این جهت که خود را از نظر اخلاقی محترم جلوه دهند. نویسندگان همچنین استدلال میکنند که بالانشینان، جامعه مخاطبان خود را در مورد شخصیت اخلاقی واقعی خود فریب میدهند. استدلال اخلاق-فضیلتی علیه بالانشینی بر ماهیت خودگرایانه میل به بازشناختهشدن تمرکز دارد که به عنوان خطای فضیلت مدنی تحلیل میشود. این فصل همچنین با تحلیل نیچهای از بالانشینی به عنوان شکلی از «اخلاق بردگان» به پایان میرسد.
فصل 7 بر تأثیرات بالانشینی بر جهان سیاست متمرکز است. نویسندگان استدلال میکنند که سیاستمداران و سایر بازیگران سیاسی انگیزههایی قوی برای مشارکت در بالانشینی دارند؛ زیرا موفقیت انتخاباتی آنها به این بستگی دارد که آنها از نظر اخلاقی صالح تلقی شوند. این امر بازیگران سیاسی را به اجتناب از تقید به خلوص ایدئولوژیک سفت و سخت سوق میدهد اما آنها را تشویق میکند تا سیاستهای گیرا و رسا، اما در عین حال بیاثر را در پیش گیرند. بخشی از این فصل نیز به انتقاد از بالانشینی افراطی در میان کنشگران سیاسی و سازمانهای کنشگر اختصاص دارد.
فصل آخر کتاب این سوال را مطرح میکند که چه کاری میتوان در مورد بالانشینی انجام داد. در اینجا، نویسندگان با تکیه بر تحقیقات در مورد راهبردهای خودکنترلی، چند پیشنهاد ساده برای این که چهگونه خوانندگان میتوانند تلاش کنند تا خود از بالانشینی پرهیز کنند، ارائه میدهند. این کتاب با این پیشنهاد تجربی به پایان میرسد که ما ممکن است هنجارهای اجتماعی پیرامون بالانشینی اخلاقی را با آموزش مردم در مورد تأثیرات منفی آن، با محروم کردن بالانشینان از پاداشهای اجتماعی و با ارائه الگویی خوب برای دیگران تغییر دهیم.
نقطه قوت کتاب در تجزیه و تحلیل خود از مفهوم بالانشینی اخلاقی است. بدون شک پدیده بالانشینی برای اکثر خوانندگان آشنا و شهودی است، اما تا همین اواخر، این پدیده موضوع بررسیهای فلسفی نبوده است. شرح اساسی ارائه شده در فصل 2 به خوبی توضیح میدهد که چه چیزی بالانشینی اخلاقی است و روشن میکند چرا میتواند از نظر اخلاقی مشکلساز باشد. تحلیل نویسندگان همچنین پیوندهای مفیدی بین مفهوم بالانشینی و تحقیقات مرتبط در روانشناسی اجتماعی ایجاد میکند، که تصویر واضحی از نوع خاصی از رفتار بد اجتماعی را به دست میدهد. نکاتی در این تحلیل وجود دارد که سزاوار بررسی بیشتر است: برای مثال، این ایده که میل به اخلاقا قابلاحترام دیدهشدن نزد همتایان خود، لزوماً میل به برتر دیدهشدن از دیگران است که سایر اشکال برابریخواهانهتر شناخت اخلاقی را که مردم ممکن است بخواهند نادیده میگیرد. همچنین دلایل کاملاً موجه برای ارزش دادن به احترام همتایان وجود دارد که مورد بحث قرار نگرفته است. اما در مجموع، تحلیل بیان شده در این کتاب باید به عنوان چارچوبی مفید برای سایر فیلسوفانی باشد که روی اخلاق گفتمان عمومی کار میکنند.
یک نکته قابل توجه در مورد روایت اصلی توسی و وارمکه در مورد بالانشینی این است که، از نظر آنها، بالانشینی میتواند یک پدیده روانی بسیار ظریف باشد. از آنجایی که افراد اغلب با انگیزههای ترکیبی عمل میکنند، تمایلات بازشناختی میتوانند در کنار انگیزههای مطلوبتر همزیستی کنند. امیال بازشناختی نیز میتوانند ناخودآگاه باشند و حتی در صورت دروننگری از بروز آنها اجتناب کرد. توسی و وارمکه همچنین خاطرنشان میکنند که عبارات بالانشینانه اغلب کاملاً صادقانه هستند و ادعاهای مطرحشده توسط بالانشینیان نیز میتوانند بدون توجه به انگیزههای اساسی آنها صادق و موجه باشند. و از آنجایی که تمایلات بازشناختی حالتهای روانشناختی غیرقابل مشاهدهای هستند، تشخیص این که آیا یک کنش گفتاری معین واقعاً یک بیان بالانشینانه است یا نه، دشوار است. برای همه آنچه میدانیم، هر کنش گفتاری میتواند نمونهای از بالانشینی باشد یا کمکی کاملاً خوشخیم و با نیت خوب به گفتمان. به نظر میرسد همه اینها نشان میدهد که فرد اغلب در موقعیتی معرفتی قرار ندارد که چیزی در مورد بالانشینی بداند، چه برسد به آن که تأثیرات آن بر پدیدههای پیچیده اجتماعی مانند قطبیشدن را متوجه باشد.
با این حال، چنین احتیاط معرفتی در بسیاری از اظهارات کتاب در مورد پیامدهای بالانشینی یا ویژگیهای واقعی بالانشینیان بازتاب نیافته است. نویسندگان پس از بیان شرح اساسی خود، با اطمینان روانشناختی بالانشینیان را توصیف میکنند، و فهرستی از مظاهر مختلف بالانشینی ارائه میدهند و ادعاهایی قوی در مورد تأثیرات اجتماعی آن دارند. در تعریف گستردهتر آنها، بالانشینی یک رشته داستانی است که طیف گستردهای از شرارتهای روزمره را که در رسانههای اجتماعی و در سیاست خود مشاهده میکنیم با یافتههای تجربی علوم سیاسی و روانشناسی اجتماعی به هم پیوند میدهد. در تضاد قابل توجه با تصویر ظریفی که در روایت اصلی ارائه شده است، بازیگران برجستهای که در این روایت حضور دارند انگیزههای متفاوتی ندارند و اغلب به طور مستقیم بدخواه هستند. در این روایت، معرفتشناسی تاریک بالانشینی دلیلی برای احتیاط در استنباطهایمان در مورد این موضوع نیست، بلکه دلیلی است برای نگرانی بیشتر در باره تأثیرات موذیانه آن بر جامعه: بالانشینی بسیار خطرناکتر است، زیرا در قالب گفتمان اخلاقی صادقانه ظاهر میشود.
وقتی ادعاهای قبلی نویسندگان را در مورد ظرافت بالانشینی جدی میگیریم، به نظر میرسد که باید در مورد نتیجهگیری آنها در مورد چهگونگی تجلی آن در عمل و تأثیرات آن بر جامعه نیز تردید داشته باشیم. با وجود روایت اصلی کتاب، معلوم نیست که بالانشینی واقعاً رفتارهای سمی را که نویسندگان از بالانشینی را عامل آن تشخیص دادهاند، توضیح دهد. پدیدههای سخنپراکنی و شرمساری آنلاین را در نظر بگیرید. چهگونه میدانیم که شرکتکنندگان در یک سخنپراکنی خاص احتمالاً با انگیزه موقعیت هستند و نه به دلیل خشم اخلاقی واقعی (اگرچه نادرست و مضر)؟ و چرا فکر میکنیم - در یکی از نمونههای بهیادماندنی کتاب - نظردهنده آنلاینی که به آنیتا سارکیسیان گفته: «امیدوارم سرطان بگیری» واقعاً آن گونه که خود سارکیسیان باور دارد، از روی میل به موقعیت و برای مقابله با باورهای خالصانه زنستیزانه عمل میکند؟ حتی اگر بتوانیم به طور منطقی مطمئن باشیم که حداقل برخی از این افراد با انگیزههای بازشناختی انگیخته میشوند، (همانطور که نویسندگان هنگام مواجهه با اعتراضی مشابه بیان میکنند) چهگونه میدانیم که این ویژگی روانشناختی آنهاست که فرآیندهایی مانند قطبیسازی را پیش میبرد، و نه اختلافات واقعی و جهانبینیهای متضاد - یا در این صورت، حقایق ساختاری گستردهتری در مورد نهادهای اجتماعی که بالانشینان درگیر آن هستند؟ علیرغم گستردگی چشمگیر تحقیق ذکر شده، بسیاری از ادعاهای اصلی در مورد عواقب بالانشینی به شدت حدسی باقی میمانند.
معرفت شناسی ضعیف بالانشینی نیز یکی دیگر از ویژگیهای مشکلساز کتاب است: این کتاب عینک بدبینانه آمادهای را در اختیار خوانندگان خود قرار میدهد که از طریق آن میتوانند تقریباً هر عمل گفتمان اخلاقی عمومی را به بالانشینی تعبیر کنند. اگر بخواهیم ادعاهای جسورانهتر کتاب را جدی بگیریم، و اگر واقعاً در اطراف ما وجود دارد، برای خوانندگان کاملاً قابل درک است که استنباط کنند که بسیاری از رفتارهای خاصی که در زندگی روزمره خود میبینند، نمونههایی از بالانشینی نیز هستند و بر این اساس واکنش نشان دهد. اما مسلماً، خود این استنباطها در مورد بالانشینی، مستعد همه سوگیریهایی هستند که نویسندگان استدلال میکنند که در وهله اول، از ترجیحات درونگروهی گرفته تا خودافزایی اخلاقی، به بالانشینی کمک میکنند.
شاید به همین دلیل است که نویسندگان تاکید دارند که صرفاً متهم کردن دیگران به بالانشینی را توصیه نمیکنند (اگرچه استدلال میکنند که محکوم کردن بالانشینان به روشهای غیرمستقیم و ضمنی مجاز است). در عوض، آنها پیشنهاد میکنند که ابتدا و مهمتر از همه باید بپرسیم که آیا خودمان مقصر هستیم یا خیر، و سخت تلاش کنیم تا از مشارکت بیشتر در این مشکل خودداری کنیم. این توصیه خوبی است. اما در اینجا نیز کتاب ساز ناکوک میزند. تا حد زیادی، اکثریت کتاب به توصیف تند و تیز از اینکه چه چیزی بالانشینی در افراد دیگر به نظر میرسد اختصاص دارد. تنها حدود پنج صفحه در فصل پایانی به این سؤال اختصاص دارد که چهگونه خود را بالانشین نکنیم. این باعث میشود که هشدار آنها در مورد به میدان طلبیدن بالانشینان تا حدودی توخالی باشد و با وجود نیت خالص نویسندگان، احتمالاً نادیده گرفته شود. حتی اگر خوانندگان به طور مستقیم از بالانشینانی که معتقدند در اطرافشان هستند جار نزنند، باز هم تمایل دارند که کردار این افراد را به جای ادعاهای اخلاقی مشروع، به عنوان تلاشی غیرصادقانه برای کسب مقام تفسیر کنند.
این نگرانکننده است. شاید چالشبرانگیزترین نوع صحبتهای اخلاقی که ما روزانه با آن مواجه میشویم، شامل اختلاف نظرهای اساسی درباره آنچه اخلاق از ما میخواهد باشد. پیشرفت اخلاقی به توانایی ما در تشخیص این موضوع بستگی دارد که برخی از چیزهایی که مردم زمانی آنها را خوشخیم میدانستند، در واقع از نظر اخلاقی مشکلساز هستند. تشخیص و پرداختن به این اشتباهات که قبلاً متوجه آنها نشده بود، اغلب به معنای گوشدادن به افرادی با دیدگاههای اخلاقی متفاوت، شنیدن چیزهایی که نمیخواهند بشنوند، و درگیر شدن در کار چالش برانگیز زیر سؤال بردن باورهای اخلاقی خود است. تفسیر فردی که دیدگاه اخلاقی نامطلوبی را بیان میکند به عنوان یک شخصیت بالانشین که ادعاهای اخلاقی ساختگی دارد و حتا خشم را تظاهر میکند، راهی دمدستی برای پرهیز از این شکل پرزحمتتر تأمل اخلاقی است. من نگران هستم که برخی از خوانندگان در کتاب یک توجیه فلسفی و علمی آماده برای این انحرافات راحت پیدا کنند، و اینکه این میتواند اشکال مهم یادگیری اخلاقی و گفتوگو را مختل کند.
توسی و وارمکه به خوبی از این نگرانی و بیشتر انتقاداتی که من در اینجا مطرح کردهام آگاه هستند. (یکی دیگر از ویژگیهای قابل توجه این کتاب این است که نویسندگان بسیاری از ایراداتی را که ممکن است برای یک خواننده شکاک پیش بیاید، پیشبینی کردهاند و به طور پیشگیرانه به آنها پاسخ دادهاند.) در نهایت، آنها بیشتر نگران آسیبهای بالقوه خود بالانشینی هستند، تا نگران خطر سوءاستفاده از چارچوب آنها، که به نظرشان حداقلی است. اگر استدلالهای آنها را در مورد بالانشینی بپذیرید، شاید این محاسبه درست به نظر برسد. در عوض اما اگر خود را درگیر چالشهای معرفتی ناشی از شناسایی بالانشینها میدانید، یا اگر متوجه شدید که استنباطها درباره تأثیرات آنها بر جامعه به شواهد بیشتری نیاز دارد، ممکن است نگران باشید که احتمال سوء استفاده از مفهوم بالانشینی در واقع خطر بزرگتری برای گفتمان اخلاقی عمومی است.
قدردانی
من از رجینا رینی، آلیس مک لاکلان، مایکل کاست و دانیل رودریگز برای بحث و بازخورد مفید در حین تهیه این بررسی سپاسگزارم.
شناسنامه کتاب
Justin Tosi and Brandon Warmke, Grandstanding: The Use and Abuse of Moral Talk, Oxford University Press, 2020, 226pp., $19.95 (hbk), ISBN 9780190900151.
* ایوان وسترا، مدرس فلسفه دانشگاه یورک، کانادا
منبع: بررسی کتابهای فلسفی نوتردام (وابسته به دانشگاه نوتردام/ ایالات متحده)
با تلخیص
نظر شما