سپیده موسوی در مقدمه بحث خود گفت: ما عبید زاکانی را از دسته فرهیختگان میدانیم. فرهیختگان و روشنفکران مثل عموم مردم فکر نمیکنند، آنها هیچ وقت مسائل را همانطور که هست، باور ندارند و به قول شفیعی کدکنی «آنچه که میبینند، نمیخواهند و آنچه را که میخواهند، نمیبینند». یعنی هیچ وقت دنیای روبهروی خود را به عنوان یک دنیای ایدهآل در نظر نمیگیرند و شرایط بهتر و موقعیتهای پسندیدهتری را _نه تنها برای خود، بلکه برای همه کسانی که با آنها زندگی میکنند _ طلب دارند. برای همین فرهیختگان و روشنفکران در نوع خودشان انسانهای ویرانگری هستند، به این معنی که ویرانگر افکار و باورهای پوسیده ما هستند.
خاصیت ویرانگری عبید زاکانی
او ادامه داد: تاثیرگذارترین روشنفکران در طول تاریخ، کسانی بودند که بیشترین میزان ویرانگری را در رفتار و گفتار خود تجربه کردند و به دیگران آموختند. عبید زاکانی هم این خاصیت ویرانگری را دارد؛ نه فقط ویرانگری برای خراب کردن، بلکه ویرانگری که در دل آن ویرانه، یک بنای جدید و هوای تازه ایجاد میشود، که جامعه بسته عبید به آن نیاز دارد. بنابراین جدا از مقوله طنز، همین حرکت عبید _به عنوان کسی که در محدوده یک روشنفکر قرار میگیرد و جامعه را آنطور که هست، قبول ندارد بلکه بهتر آن را میخواهد _ خود نشان میدهد که ما با یک آدم عادی روبهرو نیستیم و باید او را از جنس بهتر و دقیقتری بشناسیم.
موسوی ضمن یادآوری عنوان سخنرانی گفت: ما در این بحث با سه متغیر طنز، آزادگی و نشاط فکری روبهرو هستیم. تاکنون از طنز و کارکردهای آن زیاد صحبت شده اما از حقیقت، فلسفه و ماهیت طنز حرفی زده نشده است. اکثر کسانی که از طنز حرف میزنند، فیلسوفان هستند و نوع نگاه و موضع خودشان نسبت به طنز را مطرح میکنند؛ تا حدی که میگویند فلسفه و طنز همواره با هم ساخته میشوند. شروع جدی و واقعی طنز و فلسفه در عرصه علم و تاریخ را تاحدی میتوان همزمان دانست، برای همین هم فیلسوفان زیادی داریم، که از طنز حرف میزنند و نقطهنظرهایی که درباره طنز مطرح میکنند، هرکدام یک بخش ویژه و بهخصوصی از آن را واکاوی میکند.
سخنران نشست در ادامه ضمن اشاره به برخی تئوریهای فیلسوفان درباره طنز، گفت: از نگاه ارسطو ما زمانی میخندیم که کسی از خودمان پایینتر پیدا کنیم؛ اما در شکل متکاملتر آن، ما همیشه به انسانهای پاییندست جامعه یا همسطح خود نمیخندیم. در داستانها و حکایتهای طنزی که عبید دارد، یا حتی قبلتر از عبید در عطار، سنایی و مولانا میبینیم که در طنز ما همیشه با کسی که از ما پایینتر است، روبهرو نمیشویم، چه بسا با کسی روبهرو میشویم که از ما بالاتر است و حتی بالاترین مقام سیاسی کشور را دارد؛ مثلاً پادشاه است. مخصوصاً این قبیل طنزها و تکهپرانیها را در گفتار عطار میبینیم، که در بسیاری از حکایات طنزآمیزی که در «الهینامه» و «مصیبتنامه» مطرح میکند، یک دیوانه را مقابل پادشاه قرار میدهد و ذهن خلاق و طناز او این تناقض را ایجاد میکند؛ چرا که تناقض و تعارض روح طنز است.
بزرگترین پادشاهان و خلفای عصر در حکایات طنز عبید و عطار
او ادامه داد: حتی راه را خیلی پیچیدهتر و متفاوتتر میکنند و از بین پادشاهان، بزرگترین پادشاهان تاریخ زمان خود را انتخاب میکنند. چنان که میبینیم شخصیتهای پادشاهانی که در دل حکایات طنزآمیز عبید یا عطار و امثال آنها آمده، کسانی مثل سلطان محمود غزنوی، هارون الرشید و... هستند که از بزرگترین پادشاهان و خلفای عصر خود بودند.
این پژوهشگر ادبیات در بخش دیگری از سخنان خود عنوان کرد: یک هنرمند طنزپرداز در خیالش اثری خلق میکند، که در آنجا بر قدرتهای بزرگ زمان خودش غلبه میکند و کاری را که از انجام آن در واقعیت ناتوان است، در خیال انجام میدهد؛ همین قضیه باعث میشود از تنشهای درونی فرد کاسته شود و به آسایش برسد. بنابراین اولین تعریفی که از طنز ارائه میشود و در نوع خودش ما را به سمت شادمانی و نشاط فکری میکشاند، این است که «طنز به ما احساس برتری و تفوق میدهد».
وی در بخش دیگری از سخنان خود، در توضیح تعریف دیگری از طنز در نگاه فیلسوفان گفت: ما آدمها نهتنها در بیرون با کلی حاکم و قوانین مختلف مواجه هستیم، در درون خودمان هم با حاکمانی مثل وجدان روبهرو هستیم، که به ما امر و نهی میکنند. یکی از این حاکمان درونی، منطق است. یعنی ما در طول زندگی خود با یک حاکم بلامنازع و سختگیر به نام منطق روبهرو هستیم، که میخواهد در همه امور و تصمیمهای ما دخالت و اعمالنظر کند؛ ولی طنز می میتواند باعث ایجاد لحظههایی برای ما شود، تا _هرچند کوتاه _ بر این حاکم سختگیر منطق پیروز شویم.
موسوی عبارت «طنز برهمزننده قید و بندهای اجتماعی» را به عنوان یکی از تعریفهای دیگر طنز عنوان کرد و افزود: رها شدن از قید و بندهایی که اجتماع آنها را به زور به ما غالب کرده، باعث خندیدن ما به قضایا میشود؛ که خود نوعی طنز است. حال هرچه جامعه بستهتر و قید و بندهای اجتماعی بیشتر باشد، طنزی که ایجاد میشود، تلختر و خندهای که ایجاد میشود، بلندتر است. بنابراین طنز میتواند قید و بندهای اجتماعی را برای لحظاتی در ذهن ما از بین ببرد.
طنز و برهمزدن قاعدههای سخت
وی در ادامه گفت: یکی دیگر از تعاریفی که فلاسفه برای طنز میآورند، این است که «طنز عادتهای ذهنی ما را برهم میزند». یعنی طنز چارچوب فکری جدیدی به ما میدهد، در نتیجه نظم فکری ما بههم میخورد. همین برهم خوردن نظم، ایجاد شادمانی و خوشحالی میکند. حال اگر به چهار تعریف ارائه شده برای طنز در این جلسه دقت کنیم، ضمن وقوف به تفاوت در ظاهر عبارات مطرح شده، یک حلقه مشترک وجود دارد که این چهار تعریف را به هم ربط میدهد، آن هم برهم زدن و بههم ریختن قاعدههای سخت است.
سخنران نشست در بخش دیگری از سخنرانی خود به بحث روانکاوی و طنز پرداخت و عنوان کرد: ناکامیها و سرکوبهایی که ما در زندگی داریم، حتی اگر ظاهراً از بین بروند، ولی هیچگاه واقعاً از بین نمیروند، بلکه در درون و ناخودآگاه ما نهادینه میشوند و هر جا فرصت تامین پیدا کنند، حتما خودشان را نشان میدهند. به گفته فروید دو راه برای تامین این خواستههای سرکوبشده وجود دارد؛ یکی خواب و رویا و دیگری لطیفه و خنده است. یعنی چیزهایی که در واقعیت نمیتوانیم به آن دست پیدا کنیم، در عالم خواب و رویا و لطیفه امکان وجود دارند.
توجه عبید به لفظ اندک و معنی بسیار در طنز
او ادامه داد: طنز برای اینکه بخواهد با آن آرامش مخصوص خودش ارائه شود و بتواند آن خنده واقعی را سر دهد، مجبور است چند ویژگی را رعایت کند. این چند ویژگی باعث میشود بین طنز و مقوله آزادگی نسبتی پیدا شود. اولین مقوله ایجاز است. طنز و حکایتهای طنزی حتما باید کوتاه و مختصر باشد. یکی از ویژگیهای مهمی که طنز عبید دارد و خیلی از امثال عبید ندارند، این است که عبید به لفظ اندک و معنی بسیار، غالباً در یک یا چهار سطر، طنز خودش را مطرح میکند و ایجاز که روح طنز است را بهخوبی در ساختار حکایتهای طنزی خود رعایت میکند.
وجوه شباهت طنز و آزادگی
این پژوهشگر ادبیات در ادامه به ارتباط طنز و آزادگی پرداخت و گفت: طنز و آزادگی از آنجا که هر دو تعادل را رعایت میکنند و قصد آزار دیگری را ندارند و دشمن کسی نیستند، با یکدیگر شباهت دارند. اولین نتیجه طنز آزادگی و کامروایی است. انسان آزاد هم سعی میکند در ذات خود چیزی ایجاد کند که از قید و بندهای موجود در درون و بیرون خود رها شود. درواقع مهمترین نسبتی که بین آزادگی و طنز وجود دارد، همین است که طنز مانند آزادگی ما را برای لحظاتی از قید و بندهای درون و بیرون رها میکند و با حس رهایی شکوفایی میدهد. با این تفاوت که در طنز این رهاشدن کوتاهتر از آزادگی است.
موسوی در ادامه ضمن برشمردن ویژگیهای آزادگی، در ارتباط آن با طنز عنوان کرد: هم طنز و هم آزادگی به ما حس رهایی از قید و بندها و کامروایی میدهند. طنز باعث میشود ما اقتصاد روانی پیدا کنیم. طنز و آزادگی هر دو باعث ایجاد آرامش و کمجوشی ذهنی و تشویشهای درون در انسان میشوند و دیگر اینکه طنز باعث میشود ما به آزادی اجتماعی برسیم.
روح آزادگی درون یک طناز واقعی بسیار برجسته است
وی افزود: اولین ویژگی انسان آزاده آگاهی است. یک طنزپرداز هم در نوع خودش آگاهی عمیقتری نسبت به دیگران دارد؛ چون میتواند مقولههایی که همه میبینند و نمیفهمند، را از زاویه دقیقتر ببیند. انسان آزاده بینش انتقادی دارد، همانطور که طنز پرداز دارد و انتقاد اجتماعی در طنز مطرح میشود. انسان آزاده استقلال شخصیت دارد و متعصب نیست. هرگاه ببیند مرامی درست پیش نمیرود، خود را از آن رها میکند و خودش را در هیچ چارچوب خاصی نمیگنجاند. همچنین انسان آزاده انعطاف و انصاف دارد؛ بنابراین طنز و آزادگی نسبتهای تنگاتنگ فراوانی دارند و روح آزادگی در درون یک طناز واقعی بسیار برجسته و گسترده است.
موسوی در پایان گفت: هم طناز و هم انسان آزاده، حقطلب هستند و میخواهند هر چیزی را سر جای خود قرار دهند. قناعت از دیگر ویژگیهای مشترک فرد طناز و انسان آزاده است. همچنین آزادگی به انسان شجاعت میدهد، کما اینکه طنزپرداز هم شجاع است؛ که اگر نباشد نمیتواند با این همه آدمهای ریز و درشت اطراف خود دربیفتد، بنابرایت قطعاً یکی از خصیصههای اصلی طنزپرداز، شجاعت است. دیگر اینکه یک انسان آزاده نهتنها انتقاد میکند، بلکه انتقاد هم میپذیرد و روح انتقاد در او نهادینه شده است. نهایتاً اینکه یک انسان آزاده، نشاط فکری دارد و خوشحال است، همان چیزی که در طنزپرداز هم مشهود است؛ چون تا یک فرد شاد نباشد، نمیتواند شادی خلق کند.
نظر شما