چگونه در شرایط کنونی دنیا مثبت بیندیشیم و برای تغییر بجنگیم؟ نویسندگان شناختهشده دنیا در این مطلب آثاری را به ما معرفی میکنند که به آنها کمک میکند امیدوار باقی بمانند.
فیلیپ پولمن
«تشریح مالیخولیا» نوشته رابرت برتون خندهدارترین کتابی است که تاکنون خواندهام. این کتاب اولین بار در سال 1621 منتشر شد و از آن زمان تاکنون همواره منتشر و در اختیار مردم قرار گرفته است. در تمام صفحات این کتابی راهی برای دلداری دادن به خود و تسلی خاطر مییابید. برتون به خواننده انرژی ادامه زندگی میدهد. دوست دارم این کتاب در سالهای باقیمانده از عمرم همیشه همدم و همراهم باشد.
کامیلا شمسی
داستان «جاز» نوشته تونی موریسون در سال 1920 در هارلم رخ میدهد و پر از صحنههای خشونت، ناراحتی، و اندوه است. نویسنده خوب میداند دنیا پر از ناعدالتی است و در پایان شرایط بهتر نمیشود. پس چرا این کتاب به من امید میدهد؟ زیرا این داستان معجزهای در داستاننویسی است؛ پر از تصویرسازی، تخیل، انسانی، و لذتبخش! گاهی هنر چنان لذتبخش است که احساس میکنم چقدر خوشبختم که زندهام و میتوانم در میان کلمات زندگی کنم.
الیف شافاک
آثار زیادی هستند که به من امید میدهند اما تنها کتابی که همیشه همراهم است «اشراق» نوشته والتر بنیامین است. بنیامین نویسنده شگفتانگیزی است و نمیتوان اثارش را زیر مجموعه موضوعی خاص قرار داد. او فرزند زمانه خویش و دورهای خاص در تاریخ است. در عین حال به مکان و زمان خاصی تعلق ندارد. سؤالهایی که در این کتاب مطرح میکند به زمانه ما هم مربوط است. بنیامین معتقد بود ممکن است فردی اطلاعات زیادی داشته باشد اما این به معنای «دانش» یا «مهارت» فرد نیست. اتفاقی که در دوره ما بسیار ملموس است. ذهن بنیامین پر از امید و افسردگی، شک و باور بود. خواندن کتاب بنیامین به ما نوعی امید هوشمندانه میبخشد تا چالشهای بشر را درک کنیم و در عین حال به انسانیت ایمان داشته باشیم.
چلسی کلینتون
به شخصه معتقدم داستانهایی که با فرزندانمان به اشتراک میگذاریم از اهمیت زیادی برخوردارند. این آثار باید بتوانند تخیل نسل بعد را پرورش دهند، رویاهایشان را افزایش دهد و دیدگاهشان را درباره جهان پیرامون شکل دهد. «چین خوردگی در زمان» نوشته مادلین لانگل کتاب موردعلاقه من در دوره مدرسه بود و هنوز این کتاب را دوست دارم. مگ، شخصیت اصلی این داستان یکی از بهترین شخصیتهای داستانی جوان است و به من امید زیادی میدهد. در بخشی از داستان میآید: «نمیتوانی چیزی باشی که نمیبینیاش.» از دیدگاه من دختران زیادی با این شخصیت همذاتپنداری میکنند و این نویسنده به تخیلمان قدرت میبخشد و پیغام مهمی برای خوانندگان دارد.
نظر شما