دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۰
خيابان‌ها فقط به‌نام نويسندگان مرده است/ برخی کودکان کرمان حتی نام مرادی کرمانی را نشنیده‌اند!

عباس جهانگيريان، نویسنده و منتقد می‌گوید: «متعجبم که در ایران نام نويسندگان فقط به علت زنده بودن، بر سر در مكان‌ها يا خيابان‌هاي مختلف قرار نمي‌گيرد.» به باور این نویسنده، گذشته‌گرایی در فرهنگ به آن لطمه می‌زند و فرهنگ‌زدايان همواره از شكست‌خوردگان تاريخ هستند.

جهانگیریان در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، عنوان می‌کند که گذشته‌گرایی بخشی از کار سیاست‌گذاران فرهنگی است. او در توضیح مفهوم گذشته‌گرایی به خاطره‌ای از نمایشگاه کتاب کودک در کرمان اشاره می‌کند و می‌گوید: در یکی از دوره‌های برگزاری نمایشگاه کتاب کودک کرمان، که تمام مسئولان استان در آن حضور داشتند، متنی را خواندم و از طرف نویسندگان کودک پیشنهادهایی به مسئولین استان ارائه دادم. شاید برایتان عجیب باشد، در دیدارم از مدارس کرمان متوجه شدم که کودکان و نوجوانان کرمانی حتی نام هوشنگ مرادی کرمانی را نشنیده‌اند. در همان جلسه از مسئولان پرسیدم  آیا در شهرتان، کوچه‌ای یا حتی بن‌بستی را به نام این نویسنده کرمانی گذاشته‌اید؟ و با پاسخ منفی مواجه شدم.  پیشنهاد دادم که مکانی در کرمان به نام هوشنگ مرادی کرمانی نامگذاری شود. در همان زمان استاندار و مدیر کل وقت ارشاد استان کرمان، این پیشنهاد را به گرمی پذیرفتند، البته بعدها که از هوشنگ مرادی کرمانی ماجرا را پیگیری کردم، متوجه شدم هنوز این پیشنهاد اجرایی نشده است. شاید به این دلیل که مرادی کرمانی نویسنده‌ای زنده است و مواضع سیاسی آینده او نامعلوم است . گويا گفته شده، ما برای مردگان بهتر می‌توانیم تصمیم بگیریم. چون آنان هر چه بودند و هر دیدگاهی داشتند، مشخص است.

جهانگیریان پس از این مقدمه کوتاه به وضعیت نویسندگان در کشورهای دیگر اشاره می‌کند و می‌گوید: در کشورهای اروپایی و حتی آسیای میانه شما همواره با نام نویسندگان و هنرمندان و حتی تاثیرگذاران در تاریخ آن کشور در کوچه‌ها و بلوارها و مجسمه‌های نمادین و... مواجه می‌شوید. یک بار در آلمان متوجه شدم که 250 مکان مهم کشور را به نام آقاي اريش كستنر، نویسنده کودک و نوجوان آلمانی، نامگذاری کرده ‌اند که  اتفاقا در زمان حيات او اين اتفاق رخ داده است. بار دیگر، در ایروان، پایتخت جمهوری ارمنستان، هنگامی که با اعضای کانون نویسندگان آن کشور قدم می‌زدم، متوجه شدم در خیابانی هستم که به نام یکی از نویسندگان زنده آن کشور است. با تعجب پرسیدم: این خیابان را به نام نویسنده زنده کشورتان ثبت کرده‌اید؟ و او با تعجبی بیشتر گفت: مگر نویسنده باید مرده باشد تا خیابانی را به نام کنیم؟ 

او به مجسمه‌هایی که کنار مزار مشاهیر گذاشته می شود و شخصیت‌های مهمی که پس از وفاتشان، خانه آنها سریع به موزه تبدیل می‌شود، اشاره می‌کند و می‌گوید: ما باید رسم نامگذاری مکان‌ها به نام شخصیت‌های فرهنگی را رواج دهیم. 

از نظر جهانگیریان دو اراده در سیاستگذاری فرهنگی امروز ما وجود دارد؛ یک اراده‌ای که می‌خواهد ایرانی‌ها را از هویت فرهنگی و تاریخی دور کند تا پیشینه خود را فراموش کنند و دیگر اراده‌ای که می‌کوشد این هویت را تقویت و نسل امروزی را با ریشه‌های خود آشنا کند و ارتباط فرهنگی بین نسل‌ها را استحکام بخشد. 

او با اشاره به ضرورت وجود داستان در کتاب‌های درسی می‌گوید: نتیجه چنین سیاست‌گذاری‌هایی يعني طرح مفاهیم آموزشی و درسی در قالب ادبیات داستانی و نمایشی می‌تواند ضمن آسان كردن آموزش، با ثبت در حافظه عمیق دانش‌آموز ماندگارتر شود و حذف داستان‌ها بی‌علاقگی به سرزمین مادری را در پی خواهد داشت. 

جهانگيريان حتی به ضرورت توجه بیشتر به ادبیات معاصر در دانشکده‌های زبان و ادبیات فارسی اشاره می‌کند و می‌گوید: من در محافل ادبی متعددی شرکت می‌کنم. با اطمینان می‌گویم که 95 درصد جوانان ما به شعر نو و داستان کوتاه و رمان علاقه‌مندند. ولی دانشجویان ما فقط در چهار واحد با ادبیات معاصر آشنا می‌شوند. تحصیلات دانشجویان ما در رشته ادبیات کارآمد نیست زیرا اگر کسی در یک محفل درباره نویسندگان و جریان‌های ادبی معاصر سوالی بپرسد، دانشجو قدرت پاسخگویی به آن را ندارد. مگر ما امروز تا چه اندازه به محقق و شارح در حوزه اشعار سنایی و نظامی نیاز داریم؟

از آنجایی که یکی از حوزه های تخصصی جهانگیریان تاریخ است، او به این نتیجه رسیده که هر وقت کسی خواسته از ایران فرهنگ‌زدایی کند، حتما شکست خورده است. ولی با وجود چنین پیشینه‌ای همچنان هستند کسانی که می‌خواهند ریشه‌های ما را قطع کنند.

وی برای حل این مشکل معتقد است که باید مدیران فرهنگی، برآمده از دل جریانات فرهنگی باشند و نه جریانات سیاسی زیرا مدیران سیاسی سرشناسان حوزه فرهنگ و توانایی و تاثیرگذاری‌های آنان را نمی‌شناسند.

جهانگیریان با اشاره به دردی که این روزها به سبب فعالیت‌های دور از فرهنگ می‌چشد، صحبت‌های خود را به پایان می‌برد و می‌گوید: تمام شبکه های تلویزیونی از صبح تا نیمه ‌های شب، تمام خبرهای دست دوم و سوم ورزشی و تمام فوتبال‌های لیگ‌های دست دوم و سوم خارجی را نشان می‌دهند. غافل از این‌که یک ثانیه را صرف برنامه‌های فرهنگی کنند. حتی برنامه‌های اختصاص‌یافته به جشنواره مهم فجر نیز در بدترین زمان شبانه روز است. بسیاری از اتفاقات فرهنگی مانند دریافت جوایز بین المللی و ترجمه در دیگر کشورها، هیچ بازتابی در تلویزیون ندارد. حتی مرگ نویسندگان نیز بسیار کمرنگ انعکاس می یابد. این بی اهمیتی به نویسندگان، در اصل به خود بد کردن است زیرا نویسندگان بازتاب دهنده رویدادهای اجتماعی هر جامعه هستند. اگر به آنان مهر و محبت شود، در تاریخ ثبت می شود. زیرا تاریخ را تاریخ نگاران ثبت نمی کنند بلکه نویسندگان از طریق رمان‌ها ثبت می کنند.

پیشینه این پرونده در ایبنا

نظر جواد مجابی مشیت علایی مهدی غبرایی  محمدهاشم اکبریانی نعمت الله سلیمانی محمدمهدی رسولی ابوتراب خسروی سیروس نیرو  اسماعیل امینی و حمیدرضا شکارسری را در این باره بخوانید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط