سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۰
بازاندیشی در بنیان‌ها و منطق صیرورت اجتماعی/استاد مطهری و بازسازی ساختارهای ذهنی و عینی

مطهری یکی از مهم‌ترین و اصیل‌ترین سرچشمه‌های تفکر انقلابی است که از این جهت در بسیج اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، نقش ایفا کرد و اندوخته وسیعی از معارف و مضامین را در اختیار ما نهاد. بازخوانی او، همچنان فضیلت و بلکه ضرورت دارد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مهدی جمشیدی: حضور بنیادین و جدی استاد مطهری در خط مقدم مواجهه با جریان‌ها و نیروهای فکری تجددی و غوطه‌وری وی در متن واقعیت اجتماعی و روند بسیج انقلابی، موجب شد که ایشان درباره سازوکارها و هدف‌های بازآفرینی فهم جمعی و ایجاد تحول اجتماعی نیز تأمل و مداقه نماید و اندیشه‌هایی را بپروراند که در نامه‌ها و نوشته‌های ایشان به جا مانده‌اند. این اندیشه‌ها، حتی برای تدبیر فکری و فرهنگی در شرایط کنونی ما نیز مفید و کارساز هستند و ما باید از منطق عملی ایشان در زمینه فعالیت فکری و فرهنگی و کوشش برای بازاندیشی در ساختارهای ذهنی و عینی بهره بگیریم. مطهری یکی از مهم‌ترین و اصیل‌ترین سرچشمه‌های تفکر انقلابی است که از این جهت در بسیج اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، نقش ایفا کرد و اندوخته وسیعی از معارف و مضامین را در اختیار ما نهاد. خوانش و بازخوانی او، همچنان فضیلت و بلکه ضرورت دارد و او همچنان سخن تازه و عمل‌نشده برای شدن‌های تکاملی انقلاب دارد.

فهم ایشان از مسئله‌های فکری و فرهنگی، در چهارچوب یک بافت کلی و تاریخی قرار دارد چنان‌که به صراحت می‌نویسد اندکی توجه و تعمق در عمق جریان‌ها و افکاری که در مغزها و نیت‌ها، در دل‌ها و صفات، در نفوس و اعمال و حرکات و اصولی که جامعه را می‌چرخانند و اداره می‌کنند و آن چیزی که خط مشی افراد را معین می‌کند و آن جهتی که جامعه به ‌سوی آن جهت حرکت می‌کند و آنچه به‌تدریج از بواطن به ظواهر می‌آید و چون به‌تدریج ظاهر می‌شود، چندان نمایان نیست؛ نشان می‌دهد که خطر بزرگی، مسلمانی را تهدید می‌کند(مرتضی مطهری، نامه‌ها و ناگفته‌ها، ص142).

مسئله، روندها و جریان‌هایی است که «وضع ساختاری» یافته‌اند و در متن جامعه، غالب شده‌اند؛ به‌طوری‌که نمی‌توان واقعیت‌ها را فردی و اتفاقی دانست و درباره فرایندها، حمل‌برصحت کرد. چرخ جامعه بر این «مدار» می‌گردد و تدبیرها و تجویزها از این «چهارچوب‌ها» تبعت می‌کنند. افراد نیز در این بسترهای ساختاری، غوطه‌ور هستند و حال‌شان به‌ گونه‌ای است که در محاصره این «شرایط» قرار گرفته‌اند. پس انتخاب‌ها و جهت‌گیری‌های فردی، از منطقی پیروی می‌کنند که قاعده رایج و حاکم شده است. در عین حال، چون واقعیت‌ها و نتایج، به‌تدریج آشکار می‌شوند و جامعه را در خود غرق می‌کنند، سیر انحطاطی و افولی، احساس نمی‌شود. این سیر، در تضاد با دین‌داری قرار گرفته و هرچه بیشتر آن را دچار انقباض و انفعال می‌کند؛ در حدی که باید آن را یک «خطر بزرگ» انگاشت.

مطهری می‌نویسد بیماری‌هایی که ما تشخیص می‌دهیم عبارت است از: تبلیغات قولی و کتبی و بصری و عملی زیاد در عصر ما که  منشأ شبهه‌ها و عقده‌ها و شک‌ها شده است؛ افکار ضدّ دینی چه به نام دین دیگر یا مسلک اجتماعی یا افکار ناسیونالیستی و نژادی؛ شیوع فحشا و فساد اخلاق که مردم را در جهتی خلاف جهت دین حرکت می‌دهد؛ اعمال احمقانه مدعیان طرفدار دین و عادات سوئی که به نام دین در میان مردم رایج شده است؛ عدم آشنایی مردم با حقایق اسلام و تقلیدی و کورکورانه بودن عقاید و اخلاق و اعمال‌شان و ... . نتیجه همه اینها این است که محیط آرام و آرامش‌دهنده سابق را برهم زده است(همان، ص144). در این رویکرد آسیب‌شناختی، یک تحلیل چندلایه از واقعیت اجتماعی ارائه شده است که در آن هم به لغزش‌های درون نظام اجتماعی اشاره شده است و هم به حمله‌های بیرون از نظام اجتماعی. تهاجم فکری که حالت تبلیغی یافته است، باورها را دچار تزلزل کرده است و جامعه را در گرداب تردید و شک و بی‌ثباتی افکنده است. اما مسئله به ساحت فکر و نظر محدود نیست، بلکه در ساحت عمل نیز فسادهای اخلاقی، دین‌داری را دشوار کرده‌اند. پس هم فلسفه زندگی در حال تخریب‌شدن است و هم سبک زندگی. از اینها گذشته، دین‌داری توده مردم نیز نه با دین‌دانی پیوند خورده است و نه در آنجایی که اندک ارتباطی دارد، محققانه و معرفتی است. ترکیب از نقایص سبب شده است که وضع بی‌تلاطم و آرامی که در گذشته بر جامعه ایران حاکم بوده است، به وضع تنش‌آلود کنونی تبدیل شود و دین‌داری در معرض دشواری‌ها و تنگناهای مهم قرار بگیرد.

براین‌اساس، ایشان درباره غایت برپایی حسینیه ارشاد می‌نویسد: انگیزه ما گذشته از این‌که دلسوزی به ‌حال مردم و شرکت در آدم‌سازی است، «احساس خطر»ی است که برای دیانت مقدس اسلام می‌شود. این خطر ناشی از این است که «تجهیزات رهبری» با قوای مخرب و تشکیک‌کُن مساوی نیست؛ چون اگر منکر زیاد شد باید بر نیروی مبارزه با منکرات نیز افزوده شود و اگر موجبات حیرت و ضلال زیاد شد باید بر وسایل هدایت افزوده شود(همان، ص139). این در حالی است که ما برای چنین وضعی، اندیشه نکرده‌ایم و در موقعیت برابر قرار نداریم. جبهه فکری و فرهنگیِ دشمن، با تمام توان به میدان مبارزه آمده است و به کمتر از زوال دین‌داری حقیقی در جامعه ایران راضی نیست، ولی ما همچنان در غفلت تاریخی به سر می‌بریم و نمی‌کوشیم از همه ظرفیت‌های خویش در راستای این مواجهه سرنوشت‌ساز استفاده کنیم. این عدم‌توازن، دین اسلام را در معرض چالش‌ قرار داده است و لازم بود متناسب با این تهدید، یک جبهه وسیع از نیروهای خودی شکل بگیرد، ولی در ما نسبت به این شبیخون، هوشیاری چندانی به چشم نمی‌خورد.

در نسبت با دین‌فهمی جامعه که مطهری درباره‌اش نقد داشت و آن را سطحی و غیرمعرفتی شمرده بود، می‌نویسد در قسمت‌ هدف‌های علمی، ما می‌خواهیم مؤسسه‌ای برای «تحقیقات علمی دقیق اسلامی» به ‌وجود بیاوریم و اسلام و علوم اسلامی را «آنطور که هست» به جامعه معرفی کنیم؛ چون احساس می‌کنیم که در زمان حاضر، نه‌تنها اسلام به مردم دیگر خوب معرفی نشده، بلکه به مردم خودمان نیز خوب معرفی نشده است. ازاین‌رو، کوشش می‌شود که تعلیمات اسلام، آن‌طور که هست به همه طبقات به زبان ساده و عمومی تفهیم شود(همان، ص141). در واقع، اول باید ملت مسلمان نسبت به اسلام و اصول و اهداف اسلام آشنا باشند و سپس وارد «عمل» شوند(همان، ص142). مسئلۀ آغازین و بنیادی، «معرفت دینیِ جامعه» است که گرفتار آسیب‌های مختلفی شده است. «شناخت»، نقطه شروع تحول فرهنگی است و اگر شناخت، اصلاح و ترمیم شود، «عمل» نیز در تناسب با آن دگرگون می‌شود. دشمن فکری و فرهنگی ما نیز از طریق همین ضعف و نقص شناختی توانسته است که در عمق جامعه ما نفوذ کند و ارزش‌های تجددی را در آن رواج دهد. مسئلۀ مهم و مغفول این است که درک ما از اسلام، مخدوش یا ناقص است و این‌چنین درکی، موجب امراض فردی و اجتماعی شده است. میان ذهنیت اجتماعی و حقایق اسلامی، فاصله و زاویه افتاده است و جامعه با وجود این‌که ادعای مسلمانی دارد، فهم اسلامی ندارد و با معارف راستین اسلام، بیگانه است. ازاین‌رو، باید به سراغ ذهنیت‌ها رفت و آنها را بازسازی کرد. چنانچه فهم‌ها و درک‌ها اصلاح شوند می‌توان از جامعه، انتظار عمل مؤمنانه داشت.

از سوی دیگر، روحانیت باید همواره مراقب «مسائل جدید و تحقیق‌نشده» -که در زمینه‌های مختلف، پیوسته پیش می‌آید- باشد؛ چراکه این‌گونه مسائل، به‌خصوص در عصر حاضر، مشکل بزرگی برای مسلمانان و طبقه جوان به ‌شمار می‌رود(همان، ص166). جامعه کنونی بیش از هر زمان دیگر، دستخوش ارتباط‌ها و تعامل‌هایی با جهان‌های فرهنگی بیگانه شده است؛ به‌طوری‌که همواره حجم انبوهی از نظریات  و گفته‌ها و برداشت‌ها در حال ورود به جامعه ما و دست‌به‌دست‌شدن در درون جامعه ما هستند. جامعه گشوده و بی‌مرز کنونی، بسیار با جامعه‌های گذشته متفاوت شده است و دیگر نمی‌توان همچون گذشته، با شتاب کم حرکت کرد. تحولات، آنچنان پرسرعت شده‌اند که اگر دیر بجنبیم، سال‌ها عقب می‌افتیم. نه می‌توانیم میان خود و دیگری‌های فرهنگی و فکری، دیوارهای بلند آهنین بکشیم، و نه می‌توانیم جامعه را در برابر حمله‌ها و هجمه‌هایی که جهانی‌شدن و گسترش ارتباطات خوانده می‌شوند، رها کرد. باید با خطر روبرو شد و از مواجهه نهراسید، اما لازمه این تقابل تاریخی، پاسخگویی به مسئله‌های جدید و عقب‌نماندن از شتاب تولد مسئله‌ها است.

مسئله مهم دیگری که مطهری به آن اشاره می‌کند این است که علت عدم کامیابی احزاب و دسته‌جات اسلامی این است که به اسلام به ‌نحو همه‌جانبه توجه نکرده‌اند؛ گاهی تنها به جنبه عبادیات و گاهی به جنبه خاص دیگر توجه کرده‌اند(همان، ص144- 145). این سخن به آن معنی است که دین‌فهمیِ نیروهای اجتماعی که نسبت به جامعه و توده، نقش پیش‌برنده داشته‌اند، موردی و گزینشی بوده است و هر یک بر اساس ذائقه و سلیقه خویش، پاره‌ای از دین را برگرفته‌اند و بخش دیگر را وانهاده‌اند؛ حال‌آن‌که اسلام، همه اسلام است. نتیجه این دین‌دانی و دین‌خوانی‌های تک‌بُعدی و یک‌سویه آن است که جامعه در وضع نامتقارن و نامتناسب قرار گرفته است و به این واسطه، اسلام نیز از لحاظ منطقی‌بودن و کارآمدی، در معرض اتهام قرار گرفته است. در مقابل، باید از این فهم‌های دلخواهانه گسست و تمامیت اسلام را دریافت و جامعه را در چهارچوب اسلام به مثابه یک کل درهم‌تنیده و یکپارچه، تدبیر کرد.

البتّه برخلاف تصوری که گاهی مطرح شده است، مطهری در عالم نظرورزی و حل اشکال‌های فکری متوقف نمانده است، بلکه دغدغه جامعه‌پردازی عینی و نظام‌سازی واقعی نیز داشته است. از جمله در همین نوشته‌های خویش از «پرداختن به جنبه‌های عملی و اجتماعی» (همان، ص139) و «تحکیم و تبیین اصول اجتماعی اسلام» (همان، ص146) نیز سخن می‌گوید و بر آن اصرار می‌ورزد. اسلام مطهری، در انتزاعیات و فهم معارف بنیادی متوقف نمی‌ماند و در متن یک حرکت تدریجی، به سوی واقعیت اجتماعی حرکت می‌کند. وی می‌کوشید فهم و درک را به زندگی عینی پیوند بدهد و واقعیت‌های عاملیتی و ساختاری جامعه را در چهارچوب همان معارف بنیادین، دگرگون سازد. او معرفت‌بسنده و ذهن‌زده نیست و نگاه مَدرسی به اسلام ندارد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها