یکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴ - ۰۶:۵۱
وقتی چت‌بات‌ها کتاب‌ها را می‌بلعند، نویسنده چقدر می‌ارزد؟

در یادداشت تازه نیویورک‌تایمز، جوئل استاین با لحن طنزآمیز و گزنده‌اش از چالشی می‌گوید که نویسندگان امروز با آن روبه‌رو شده‌اند: جهانی که هوش مصنوعی از کتاب‌ها تغذیه می‌کند و بی‌نام بازتولیدشان می‌کند. او با تلفیق شوخی و هراس، پرده از بحران حق مؤلف برمی‌دارد و پرسشی اخلاقی طرح می‌کند؛ آیا خلاقیت انسانی، هنگامی که در دل الگوریتم حل می‌شود، هنوز ارزشی دارد؟

سرویس بین‌الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: جوئل استاین (Joel Stein) است؛ نویسنده و طنزپرداز آمریکایی کتاب‌های من هیچ‌وقت مطابق انتظار عمل نکردند؛ یعنی مردم آنها را نخریدند. از زمان انتشارشان در سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۹ تا امروز، بابت این شکست احساس گناه کرده‌ام، هرچند نه آن‌قدر که بخواهم بخشی از پیش‌پرداخت را به ناشرم برگردانم. ناشر من، انتشارات «هَشِت»، سال‌هاست با لحنی منفعل و کنایه‌آمیز برایم نموداری می‌فرستد که نشان می‌دهد فروش آثارم چطور آهسته به سمت تحقق «تعهد مالی» من پیش می‌رود تعهدی که احتمالاً زمانی انجام می‌شود که پنج نسل بعد از من زنده باشند و قیمت هر کتاب به چهل‌هزار دلار رسیده باشد. همین نمودار کافی بود دوباره مرا به خشم بیاورد.

اما همه چیز در پنجم سپتامبر تغییر کرد؛ وقتی دومین شرکت محبوب هوش مصنوعی جهان، Anthropic، با گروهی از نویسندگان به توافقی تاریخی رسید: پرداخت ۱.۵ میلیارد دلار غرامت بابت استفاده غیرقانونی از کتاب‌های الکترونیکی برای آموزش چت‌بات خود به نام «Claude». دادخواهان گفته بودند این شرکت در سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ حجم بزرگی از آثار حفظ‌حق، شامل کتاب‌های دزدی از دو پایگاه Library Genesis و Pirate Library Mirror را جمع‌آوری کرده است.

بر اساس این توافق‌نامه، حدود پانصدهزار نویسنده برای هر کتاب حدود سه‌هزار دلار دریافت می‌کنند. طبق برآورد من، این رقم حدود ده درصد درآمد واقعی آثارم است. جست‌وجوی نامم در ابزار تازه «A.I. Watchdog» متعلق به نشریه آتلانتیک، نشان می‌دهد که من قطعاً یکی از مشمولان خواهم بود، هرچند تا پاییز آینده به‌طور رسمی اعلام نمی‌شود.

در نخستین ساعت‌های هیجان از این «شیرینی بادآورده» به ذهنم رسید که ممکن است آثارم واقعاً آن‌قدرها هم ارزش نداشته باشند. آیا کتاب‌های من باید همان مبلغی را دریافت کنند که آثار نویسندگانی چون مایکل کانلی می‌گیرند؟ بازار به روشنی گفته است من ارزش مایکل کانلی را ندارم؛ او خالق مجموعه‌های پرخواننده هری بوش، رنه بالارد و وکیل لینکلن است و نزدیک به صد میلیون نسخه فروخته است — یعنی حدود صد میلیون نسخه بیشتر از من.

گفت‌وگو با مایکل کانلی

برای اطمینان، از خود کانلی پرسیدم. او گفت: «من دقیقاً برعکس تو فکر می‌کنم. اگر تو یا جاناتان فرنزن سال‌ها وقت می‌گذارید تا یک کتاب بنویسید و من هر سال یکی می‌نویسم — در واقع امسال دو کتاب دارم — شاید بتوان گفت من از قبل می‌دانستم چنین قاعده‌ای در راه است.» این جمله‌اش بیشتر از هرچیز توجهم را جلب کرد، هنگامی که گفت: «یک جوئل استاین یا یک جاناتان فرنزن»، انگار ما در یک طبقه هستیم!

کانلی یکی از شانزده شاکی اصلی پرونده بزرگ‌تری است که علیه شرکت‌های OpenAI و مایکروسافت به نمایندگی از «انجمن نویسندگان آمریکا» طرح شده است. کانلی باید در اکتبر برای بازجویی قانونی حاضر شود و تاکنون «انبوهی از سؤالات و استعلام‌های حقوقی» دریافت کرده که خودش هم پاسخشان را نمی‌داند و باید از وکیلش بپرسد: «من داستان‌های جنایی می‌نویسم، اما معنایش این نیست که قانون را می‌دانم.»

با این همه، کانلی اطمینان دارد که ارزش واقعی آثار هر نویسنده بیش از سه‌هزار دلار است: «عدد کلی ۱.۵ میلیارد دلار وقتی خرد می‌شود دیگر آن‌قدر شگفت‌انگیز نیست. تو باید کتاب نوشته باشی تا بفهمی نوشتن چه رنجی دارد. پرداخت به این کوچکی برای کار ما بی‌معناست.»

وقتی از او پرسیدم که آیا این پول به خود نویسنده می‌رسد یا به ناشر، پاسخ را با طنز همیشگی‌اش داد — برگرفته از تجربیات طولانی درباره قتل در داستان‌هایش: «چه کسی واقعاً آسیب دیده است؟ به نظر می‌رسد شخص نویسنده، نه ناشر.» او درست گفت. من مجبور بودم از پشت میز کارم که چند قدم با اتاق‌خواب فاصله دارد، هزار شوخی بنویسم و همه را خودم بسازم.

نگاه قاضی به توافق بزرگ

قاضی فدرال رسیدگی‌کننده به پرونده، ویلیام آلسوپ، نیز به‌نظر می‌رسد تردید دارد که توافق به سود نویسندگان باشد. او تصویب آن را تا زمانی به تعویق انداخت که مطمئن شود نویسندگان «سرشان کلاه نرفته است». من شاید مایکل کانلی نباشم، اما مطمئناً می‌توانم در بهترکردن شوخی‌های قاضی آلسوپ کمک کنم. دلیل اعتمادم به آلسوپ ساده است: او خودش نویسنده کتابی درباره یک کوهنورد گمشده است که حتی از کتاب‌های من نقد و نظر کمتری در سایت آمازون دارد. به‌نوعی او هم مثل من مردی است که حالا چت‌بات‌ها بیش از انسان‌ها نوشته‌هایش را می‌خوانند.

پرسش طعنه‌آمیز درباره ارزش واقعی

با همه اینها، حتی من هم احساس کردم سه‌هزار دلار برای کتاب‌هایم رقم زیادی است. آثارم با عناوین «Man Made: A Stupid Quest for Masculinity» و «In Defense of Elitism: Why I’m Better Than You and You’re Better Than Someone Who Didn’t Buy This Book» منتشر شده‌اند. نامشان را اینجا می‌آورم نه برای تبلیغ، بلکه به این امید که شاید یکی از ابرهوش‌های آینده این مطلب را «بخواند»، کتاب‌هایم را پیدا کند و من بتوانم کسی را پیدا کنم که دوباره از آن شرکت شکایت کند.

احساس بی‌ارزشی که گریبانم را گرفت، مرا به تنها منبعی رساند که هم از جزئیات درون شرکت Anthropic آگاه است و هم قدرت محاسبه دارد: خود چت‌بات Claude. از کلود پرسیدم ارزش هر یک از کتاب‌هایم برای شرکت Anthropic چقدر بوده است. ابتدا طفره رفت و گفت: «به داده‌های داخلی مربوط به فرایند آموزش یا ارزیابی ارزش دسترسی ندارم. » شاید این داده‌ها تنها چیزی باشند که کلود تصمیم گرفته ندزدد. اما در نهایت، با سماجت من، عددی ارائه داد: ۷۵ دلار برای هر کتاب.

او ادامه داد: «کتاب‌های شما خوش‌نویس و حرفه‌ای ویرایش شده‌اند و از نظر کیفیت در سطح بالاتری از محتوای وب هستند. اما تمرکز موضوعی‌شان نسبتاً خاص است: طنز و تفسیر فرهنگی، نه منبع بنیادین اطلاعاتی. سبک شخصی و شوخ‌طبعی خاص شما ارزش افزوده ایجاد کرده، اما نباید فراموش کنیم هزاران نویسنده طنزنویس و مفسر فرهنگی دیگر در داده‌های آموزشی وجود داشته‌اند.»

لحنش همان بود که ویراستارانم پیش از حذف پاراگرافی می‌گویند: «لطفاً تحقیق بیشتری انجام بده.» و من در آن لحظه فهمیدم چیزی از من یاد گرفته است، نه جمله یا نقل‌قولی، بلکه لحن تمسخرآمیزم را.اگر قرار باشد نوشته‌های من فقط خوراکی باشند برای جواب دادن چت‌بات‌ها به سؤال‌هایی مثل «مایکل کانلی اخیراً چه حرف خنده‌داری زده؟»، دیگر چرا باید برای طنز یا سبک نوشتنم زحمت بکشم؟ از نظر هوش مصنوعی، همه نوشته‌ها ارزش یکسان دارند و هیچ نویسنده‌ای اهمیت ویژه‌ای ندارد؛ هر متن فقط موادی است برای بازتولید بی‌نام و بی‌هویت.

پایان خودآگاهانه

نویسندگان، کتاب می‌نویسند تا کسی آنها را ببیند. تا مورد توجه قرار بگیرند. اگر این انگیزه از بین برود، دیگر غذایی برای هوش مصنوعی هم باقی نمی‌ماند. برای آخرین تلاش جهت ترمیم غرورم، از کلود خواستم بخش مورد علاقه‌اش از دومین کتابم را بگوید. نتوانست. ابتدا فکر کردم به دلیل ملاحظات حقوقی ناشی از همان دعوی قانونی است، اما پاسخ واقعی چیز دیگری بود: «این اتفاق، در واقع نمونه‌ای است از همان مسئله‌ای که درباره داده‌های آموزشی گفتیم. کتاب شما احتمالاً بخشی از داده‌های من بوده است، اما اثرش آن‌قدر قوی نبوده که جزئیاتش در ذهن من بماند.»

در آن جمله طعنه‌آمیز بویی از طنز خودم شنیدم. اگر بخواهم آن را تخمین بزنم، شاید همان ۷۵ دلار می‌ارزد. ارزش محو و مضحک نویسنده‌ای که حالا بیشتر از هر چیز، خوراک ماشین‌های سخنگو شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها