به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) یکی از مسائل جدی در حوزه نشر، بهویژه کتابهای کودک و نوجوان این است که چرا آثار ایرانی به جایزههای معتبر دنیا چون هانس کرستین اندرسن و آسترید لیندگرن راه یافتهاند اما هیچکدام برنده این جوایز نشدهاند. به عبارتی چه عواملی موجب شده کتابهای کودک و نوجوان نتوانند با مخاطب جهانی ارتباط برقرار کنند؟ حسین شیخالاسلامی در گفتوگو با ما نبود ارتباط میان نویسنده، تصویرگر و مخاطب را یکی از دلایل اصلی این ناکامی میداند و میگوید: ارتباط بین نویسنده تصویرگر و مخاطب در ایران، رابطه منظم، مستقیم و ماندگاری و نیست. ما در ۷۰ سال اخیر نویسندگانی داشتهایم که هیچ نسبت سامانمندی با خواننده خود نداشتهاند. چون همواره دو میانجی وجود داشته: یکی ناشر و دیگری دولت که خواستهای کودک و نوجوان را تغییر شکل داده و به مخاطب ارائه کردهاند.
به گفته مترجم کتاب «تئوری ادبی»، از آنجا که ارتباط درست و بسامانی میان نویسنده و مخاطب در ایران وجود ندارد، نویسنده موفق، لزوماً نویسندهای نیست که بچهها دوستش دارند. بلکه نویسندهای است که ناشران و دولت اجازه انتشار کارهایش را میدهند و معرفیاش میکنند و همین مساله در دراز مدت باعث شده که استانداردهای محتوا و نویسندگی در ایران از استانداردهای طبیعی کودک و نوجوان در جهان، به لحاظ تعداد کتاب، فرآیند نگارش و حتی نسبت میان موفقیت یک نویسنده در بقا و حضور در جشنوارهها با نسبت موقیت او بین بچهها فاصله بگیرد.
شیخالاسلامی بر این باور است که اکوسیستم ادبیات کودک و نوجوان ما تغییر کرده و تحریف شده و نویسندگان بیش از آنکه به بچهها که مخاطبان اصلیشان هستند فکر کنند، سلیقه ناشر و سیاستهای حاکمیتی را در نظر میگیرند، از اینرو ممکن است نویسندهای مخاطب داشته باشد اما بچهها دوستش نداشته باشند یا اینکه مخاطب نداشته باشد اما در گردونه نشر و تولید کتاب باقی بماند.
به گفته نویسنده کتاب «چرا همه گاوها این رنگیاند؟»، ادبیات کودک ما، ادبیات نفتی است و از یک سری الگوهای تجاری استفاده میکند که شکل طبیعی ندارند. ناشر ما تابعی از بازار نیست خیلی خوشبینانه است اگرتصور کنیم نویسنده یا ادبیات کودکی داریم که در سطح بینالمللی، حرفی برای گفتن دارد. (بهجز چند مورد خاص البته)
شیخالاسلامی بار دیگر به نبود ارتباط میان نویسنده و مخاطب اشاره و بیان میکند: این ارتباط، نه در جلسات قصهخوانی شکل میگیرد نه رونماییها. رگ حیات ادبیات کودک واقعی در مخاطب است. البته منظور من این نیست که کتابهای بازاری یا پرفروش تولید شود بلکه هدف این است که هر نویسندهای به عنوان یک عامل و به صورت طبیعی باید رفتار خود با مخاطب را تنظیم کند و این همان چیزی است که در ایران مخدوش شده و شکل دیگری به خود گرفته است.
این کارشناس و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان بر این باور است که رگ حیات نویسنده به مخاطبش بستگی ندارد و درگرو سلیقه ناشر و اولویتهای سیاسی است. به همینخاطر میگویم بوی نفت ادبیات کودک ما، دنیا را پر کرده. از سوی دیگر، بازاریابی ناشران لزوماً به کتابهای پرفروش یا مخاطب حساب شده برنمیگردد. ناشر ما انتشار ۱۰ عنوان کتاب با شمارگان ۵۰۰ نسخه را به یک انتخاب با ۵۰۰۰ تیراژ ترجیح میدهد. چون تعداد عناوین بیشتری در میانگین کاریاش ثبت و از امکانات بیشتری، بهرهمندمیشود. از سوی دیگر با فروش سازمانی، سود خود را تامین میکند و انبارش، سریعتر پُر و خالی شده و بهاصطلاح چابکتر میشود.
شیخالاسلامی، زیستبوم کتاب کودک و نوجوان ما بیمار تلقی میکند و میگوید: بهخاطر بیماری است که ارتباط با مخاطب از یک امر حیاتی و انضمامی به یک امر دکوری و شیک و قابل معامله و البته قابل تفسیر تبدیل شده. به همینخاطر ما شاهد یک جنگ یا یک اختلاف نظر سطحی بین نویسنده و تصویرگریم که کدامشان به مخاطب نزدیکترند یا کارشان بهتر؟
به گفته نویسنده «سازمان قوریهای متحد»، ما مجموعهای از تصویرگران داریم که در آرزوی نقاش و هنرمند مستقل شدن، تصویرگری میکنند؛ همچنانکه نویسندههایی داریم که کارشان، بیشتر راضی کردن ناشر و همان اکوسیستم بیمار است. این بیماری بنیادین، ما را از استانداردهای جهانی دور کرده. ما راه را اشتباه رفتهایم و هر چه بر این مسیر غلط، بیشتر تاکید و پافشاری کنیم از هدف اصلی خود، دورتر میشویم. چارهای نداریم باید ماشین ها را سر و ته کرد و برگشت. باید سراغ ناشرانی رفت که رابطه سامانمند با مخاطب را میفهمند. باید به اصلاح بنیادین اکوسیستم فکر کرد. شاید یکی دو دهه بعد نویسندگانی داشته باشیم که مخاطب و سلیقه و نیازش را درک میکنند و به استاداردهای جهانی نزدیکاند.
نظر شما