شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۷
نبود مفهوم‌های کلان انسانی شاعر را به‌ سوی بی‌محتوایی هُل می‌دهد

مرکزی– مرتضی لطیفی، شاعر کتاب «به وقت درخت» و از مدرسان زبان و ادبیات فارسی، مفهوم شعر را طی قرون متمادی تفسیر کرده، از ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح تا امروز و در کنار آن به کارکردهای شعر پرداخته است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یدالله رحمتعلی: شاعر کتابِ «به وقت درخت» درباره تعریف یا چیستی شعر می‌گوید: تعریف شعر به دلیل ذات سیّالی که دارد، مانند عشق یا زیبایی و بسیاری از گفتمان‌های مرتبط به انسانی که همواره از چهارچوب‌ها و حصارها می‌گریزد، کار آسانی نیست. به باورم شعر پیش‌تر از آنکه چیستِ ثابت یا نامتغیر تعریف شود، یک تجربه بزرگ و هنرمندانه است. «تی اس الیوت» شاعر و منتقد آمریکایی - بریتانیایی و از پیشتازان بزرگ جنبش نوسازی و مدرنیسم شعر در این باره حرف قابل تأملی دارد، می‌گوید: شعر را نمی‌توان تعریف کرد، تنها می‌توان آن را تشخیص داد. با این تعریف ناپذیری، اگر باز بخواهم آن را در حد فهم خودم مثلأ برای شاگردان و مخاطبانم توضیح بدهم، همان چیزهایی را باور دارم و می‌گویم که استاد شفیعی کدکنی گفته‌اند. مثلأ: «شعر حادثه‌ای ست که در زبان اتفاق می‌افتد»، یا «شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است» یا «شعر رستاخیز کلمه‌هاست».

تعریف سوم شفیعی کدکنی دقیق است. می‌دانید که یک بخش واژه رستاخیز، در زبان فارسی میانه یا پهلوی «رِست» به معنای مُرده است. پس رستاخیز جایی‌ست که مردگان زنده می‌شوند و برمی‌خیزند. در زبان روزمره، گاه کلمات چنان عادی و تکراری می‌شوند که ممکن است دیگر ما را برای شنیدنشان برانگیخته نکنند، اما همین کلمه‌ها، وقتی که با پس و پیش کردن، با وزن و ریتم و هارمونی و خیال و عاطفه انسانی به گستره شعر وارد می‌شوند، مثل مرده‌هایی که زنده شوند به حرکت در آمده، اثرگذاری می‌کنند، آدمی را به دیگر بودگی و جور دیگر نگاه کردن، هُل می‌دهند. محمدتقی بهار می‌گوید: هر شعری که شما را تکان ندهد به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند و یا به گریه نیندازد، آن را دور بیندازید. هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تحویل ندهد اعتماد نکنید.

حالا که از ریشه‌های کلمات رِست و رستاخیز در زبان فارسی میانه گفتید، بگویید ریشه زبانی و معنایی شعر چیست؟

اگر سراغ فرهنگ‌نامه‌ها برویم، می‌بینیم که نوشته‌اند شعر، واژه عربی است. اگر تاریخی و زبان شناسانه به آن نگاه کنیم، متوجه می‌شویم این کلمه به معنای شعور و ادراک، نخستین بار در سامی شرقی یعنی اکدی به کار رفته است و می‌دانیم که این زبان، کهن‌ترین زبان سامی در ۲۵۰۰ پیش از میلاد مسیح بلکه بیشتر است. همان که در امپراتوری‌های آشور و بابل بدان سخن می‌گفتند. صورت اکدی آن «شیرو: shiru» در معنای سرودن و خواندن است. در زبان آرامی (شیرا)، عبری (شیر) و در تازی یا عربی(شعر) به کار رفته است. یک نکته قابل درنگ دیگر برای ادب‌دوستان بگویم؛ در سومری که می‌دانیم یک زبان غیر سامی است، واژه «ارشما Ereshma» را داریم که یک سرود دینی است، اگر سه واجش را جابه‌جا کنیم، به کلمه شعر در آن می‌رسیم. در انگلیسی هم که می‌دانید کلمه poem ریشه یونانی دارد که از پوئیسیس و آفریدن، ساختن و پیدایش امر نهانی و غیبی یا ظاهر کردن امری باطنی می‌آید، گو اینکه به گمانم واکاوی کلمه شعر در سانسکریت بر اینها که گفته شد، تقدم دارد و می‌ترسم پرداختن به آن در حوصله گفت‌وگو نباشد.

مفهوم شعر از دیروز تا امروز/ نبود مفهوم‌های کلان انسانی شاعر را به‌ سوی بی‌محتوایی هُل می‌دهد

درباره کارکردهای شعر و نگاه و نظری که درباره شعر معاصر دارید، بگویید.

نباید به این مقوله فقط از نگاه ذوقی - عاطفی - احساسی یا هنری نگریست چرا که شعر و شاعری از نخستین گونه‌های انسانی در شرح و انتقال اندیشه‌ها و تجربه‌ها، از کهن‌ترین تمدن‌های بشری تا دوره مدرن بوده و خواهد بود. این شیوه بیان در طول تاریخ، همزمان با رشد تمدن‌ها، تحولات فرهنگی، اجتماعی و فلسفی نگاه آدمی را به خود و هستی بازتاب داده و در هر دوره‌ای نقش و کارکردهایی را به دوش کشیده است.

در تمدن سومریان که مربوط به حدود هزاره سوم پیش از میلاد مسیح است، کهن‌ترین شعرهای شناخته شده به خط میخی، حماسه گیلگمش Gilgamesh را داریم که بر لوح‌های گلی نگاشته شده و مفاهیم هستی شناسانه و فلسفی مانند: بی‌مرگی یا جاودانگی، مرگ و رابطه انسان با خدایان را واگویه و بیان می‌کند یا سرودهای معبدی - آیینی برای خدایی مانند اینانا (خدای عشق و جنگ) یا انلیا (خدای هوا) با ساختاری موزون و تکرار شونده را.

همین کارکردها را در کهن‌ترین اشکال شعری ریگ ودا کتاب مدس هندوییسم در (هزاره دوم پیش از میلاد) نیز در گاسان - گاهان یا گات‌های زرتشت داریم. دوره مدرن و پست مدرنیسم نیز بی‌نیاز از شعر و شاعری نبوده است. تی.اس. الیوت، راینر ریلکه آلمانی، لنگستون هیوز و … در جنبش‌های اجتماعی و اعتراضات سیاسی آمریکای لاتین شعر پابلو نرودا، نمونه‌هایی از آن است. باز جلوتر که بیاییم کمتر شبکه مجازی و کانال‌هایی در تلگرام و واتساپ و اینستاگرام و … را پیدا می‌کنیم که بی‌نیاز از شعر و کارکردهای گوناگونش باشد.

اما درباره شعر معاصر و آسیب شناسی آن، به عنوان یک معلم ادبیات گمان می‌کنم شعر امروز در مقایسه با دوران مشروطیت یا دهه‌های ۴۰ و ۵۰ و پسا نیمایی، جز موضوع عشق، کمتر صدای جمعی جامعه بوده است‌، از سویی با دوری از مفاهیم ژرف فلسفی، هستی و وجود شناختی و عرفانی، با ساده‌گویی‌های کم عمق و کم محتوا، با ماندن و توقف در قالب‌های کلاسیک، خیلی کم توانسته دغدغه‌های وجودی انسان مدرن را پژواک دهد.

دلیلش هم معلوم است؛ در موارد بسیار، شاعران نه با شعر کهن و نمونه‌های درخشانی چون شاهنامه و مثنوی و سعدی و حافظ و دیگران آشنایند نه با کتاب‌های فلسفی و روانشناختی و نقد و رمان‌های مطرح نویسندگان بزرگ جهانی و ساحت‌های اندیشه کردن موجود در آن.

نبود دغدغه‌ها، مفهوم‌های کلان انسان امروز شاعر را به بی‌محتوایی، کم عمقی، ور رفتن به کلمات، شعار و بیانیه سر دادن، سخنرانی و تقلید هُل می‌دهد و اینها در شعر امروز چالش کمی نیست. ساده‌گویی، وقتی خوب است که عمق معنا را حفظ کند، نه اینکه سرانجام و میوه‌اش سطحی نگری و کاهش ارزش ادبی باشد. حافظ شعر را معرفت و نیما آن را «زبان حال زمانه» دانسته است.

شعر حافظ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است

آفرین بر نَفَسِ دلکش و لطف ِ سخنش

نظر شما درباره شعر سپید و افرادی که شعر را با دلنوشته اشتباه می‌گیرند، چیست؟

شعر سپید یا شعر شاملویی حتمأ گونه‌ای از شعر نوی فارسی است که در ۱۳۳۰ با چاپ مجموعه «هوای تازه» احمد شاملو معرفی شد، این فرم یا سبک شعری با الهام از شعر آزاد فرانسوی (vers libre) زاده شد و فرق بسیار و پر رنگش با شعر نیمایی در رستن از وزن عروضی و قافیه سنتی است، این در حالی که همچنان موسیقی درونی، تخیل و بیان شاعرانه در خود دارد، یعنی اگرچه در نزد برخی به نثر همانند است اما پی، بنیان و منطق یا آنِ شعری ویژه خود را دارد.

همچنین در حدی که من می‌فهمم، جز این ویژگی‌ها، استواری این گونه شعر سبب می‌شود، دلنوشته هم نباشد؛ به زبان دیگر بر خلاف دلنوشته، به آسانی نمی‌توانیم واژه‌های کلیدی‌اش را برداشته، واژه‌های حتی برابر معنایی را جای آنها بگذاریم و زنگ پایانش هنگامی است که کلمات و بندهایش در بهترین و سامان‌مندترین آرایش و چیدمانش گزینش شده باشد.

این را هم بگویم که در سمت و سوی رستاخیز کلمات، ترکیب‌های شاملو، همان‌هایی که ابداع و اختراع خودش در شعر است، گوشنواز و زنده است، مثل:

شیر آهن کوه، پاک چشمه، پنهآشکار که پارادوکس نو و زیبایی است، نیز تازیانه زار و صفت نسبی سختینه.

شیرآهن کوه، مردی از این گونه عاشق / میدان خونین سرنوشت / به پاشنه ی آشیل / در نوشت...

در پایان این گفت‌وگو، شعری از مرتضی لطیفی را که نقدی به زندگی مصرفی امروز و پیچ و تاب خوردن آدمی در چرخه ملال‌آور تکرار و بی‌معنایی است، را با هم می‌خوانیم:

ما، میز خوشبختی را،

خوردن و خنده‌های تصنعی می‌دانیم

و پشت دیوارمان

یک ذره آفتاب نیست.

ما زندگی را،

جلوه‌گری،

زیرِ نورهای موقتِ کمرنگ،

و ربط و رابطه‌های دروغ،

معنی کرده ایم!

ما به بوی زندگی دروغین و آسفالت عادت کرده‌ایم.

بی‌آیینه و اقاقی به شب می‌رسیم

و نشسته‌ایم، که مردی،

هر شب بیاید

زباله‌های خرید وُ خورده‌ی ما را،

بار کند، ببرد!

آه...

چقدر کوچک و حقیر شده‌ایم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین