چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۱
قرآنی که صدام به آزادگان ایرانی داد/ بحران کت و شلوار در سال ۶۹

مصطفی بوالحسنی، از آزادگان هشت سال دفاع مقدس گفت: یکی از مهم‌ترین درگیری‌ها بر سر قرآن، نهج البلاغه و مفاتیح بود. زمانی که صلیب سرخ برایمان قرآن و مفاتیح آورد، وضعیت روحی ما قدری بهتر شد. اما بعثی‌ها تحمل این وضعیت را نداشتند و همه آنها را جمع کردند، جالب این‌که وقتی قرار شد با اسرای عراقی مبادله شویم، از طرف صدام برای ما قرآن آوردند که روی آن نام صدام حسین نوشته شده بود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پنجمین نشست «روایت پنهان» با حضور امیر سرتیپ رحیم رستمیان معاون سابق هماهنگ‌کننده کمیسیون‌های اسرا، سرهنگ عسگر روح‌نواز رئیس سابق کمیته بهداشت و درمان کمیسیون تبادل اسرا، مصطفی بوالحسنی، آزاده، مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر حوزه هنری و برخی چهره‌های نظامی و فرهنگی سه‌شنبه دوم بهمن ماه به همت دفتر هنر و ادبیات اسارت در سالن طاهره صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.

امیر سرتیپ دوم رحیم رستمیان، معاون هماهنگ‌کننده کمیسیون‌های اسرا گفت: وقتی قرار شد که اسرای جنگ ایران و عراق تبادل شوند، محمدعلی نظران که مسئولیت نظارت بر کمیسیون حمایت از اسرا و مفقودین ایرانی را داشت، از مقام معظم رهبری درخواست کرد که سه روز فرصت داده شود تا به لحاظ لجستیک آمادگی ایجاد شود، اما رهبری در مقابل این درخواست گفتند صدام فرد قابل اعتمادی نیست و باید تبادل اسرا همان روز انجام شود. به خاطر دارم نخستین تماس با تیمسار مهدی‌زاده برقرار شد و از او خواستند تا امکانات اقامت موقت هزار اسیر در سرپل ذهاب ایجاد شود.

او افزود: زمان زیادی از پایان جنگ نگذشته بود و هنوز جاده‌ها خراب بود حتی به یاد دارم بسیاری از روستاها مخروبه و خالی از سکنه بود. ما ابتدا ترمینال را پادگان حشمتیه قرار دادیم و برای همین ستاد به آنجا رفت و کارهای مقدماتی انجام شد. در اینجا قرار شد که حقوق، لباس و امکانات تهیه شود حتی برای آنها هدیه هم آماده شد.

جانشین رئیس کمیسیون تبادل اسرا بیان کرد: مشکلی که آن موقع با آن مواجه بودیم، وسیله برای نقل و انتقال اسرا بود. آن زمان پیدا کردن سی دستگاه اتوبوس کار بسیار سختی بود. آنقدر کارها به دشواری پیش رفت که یادم نیست چطور آن سه روز دشوار سپری شد. در این میان نیروهای زبده و باتجربه ارتش نقش مهمی داشتند، تیمسار افشارزاده نقش مهمی در نقل و انتقال اسرا داشت و با هوش و قدرت فرماندهی او بود که ما توانستیم هزار اسیر را در زمان مقرر به مرز خسروی برسانیم. باید یادآور شوم برای انجام این کار مهم و دشوار تمام نیروها دست به دست هم دادند تا انتقال اسرا انجام شود. وقتی اسرا به سمت مرز خسروی حرکت کردند ما هم خیالمان راحت شد.

امیر رستمیان با اشاره به تلاش برای پیدا کردن اردوگاه یا اخباری درباره خلبان لشکری گفت: برای ما حسین لشکری، نیروی مهمی بود، آنقدر که آماده بودیم اسرای زیادی را تبادل کنیم تا او را آزاد کنند. حال اینکه اخبار درستی از او در دست نداشتیم تا این‌که پس از سال‌ها بی‌خبری از او صلیب سرخ اسم او را در فهرست اسرا ثبت کرد. وقتی لشکری آزاد شد، از روزگار اسارتش خاطرات تلخی را تعریف کرد که جان هر انسان آزاده‌ای را آزرده می‌کند. در عین حال خاطراتش حاکی از این بود که او همواره به خدا ایمان داشت.

او ادامه داد: لشکری برایمان تعریف کرد که مدت زیادی در سلول تنها بود و هیچ همدمی نداشت. زمانی که برای سال نو (سال ۷۴) آماده می‌شد، خیلی دلتنگ خانواده بود و با خدا درد دل می‌کرد که آیا زن و بچه ام زنده‌اند؟ خدایا چه قدر دلم برای پسرم تنگ شده! بعد هم با این جملات که خدا را شکر که چهار ستون بدنم سالم است و رادیو و تلویزیون دارم و… یک روز که خیلی دلش گرفته بود، از هواکش سلول یک مارمولک داخل می‌آید و او تصور می‌کند خدا او را فرستاده تا تنها نباشد. چند روز مارمولک در رفت و آمد بود. تا اینکه یکی دو روز نیامد و لشکری خیلی ناراحت شد. دفعه بعد دو مارمولک به سلول آمدند. لشکری خوشحال شد. دوباره چند روز نیامدند و لشکری به خدا گله کرد که خدایا من چه کردم اینها نیامدند! فردا دوباره دو مارمولک آمدند. قصدم از تعریف این خاطره نشان دادن میزان سختی و تنهایی اسرای ما در عراق بود. به نظرم آزادگان ما خیلی سختی‌ها را تعریف نمی‌کنند تا ما غصه نخوریم.

قرآنی که صدام به آزادگان ایرانی داد/ بحران کت و شلوار در سال ۶۹

خواندن و نوشتن اسرای عراقی در ایران

عسگر روح‌نواز، رئیس کمیته بهداشت و درمان کمیسیون تبادل اسرا گفت: در همه دورانی که اسرای عراقی در ایران بودند، من در تماس مداوم با اسرا بودم برای اینکه اطلاعات بیشتری از حزب بعث و عراق دوره صدام به دست بیاورم.

او افزود: در زمانی که قرار شد اسرا میان ایران و عراق تبادل شوند، تقریباً بین پنج تا شش هزار اسیر عراقی فرم پر کرده بودند و به ایران درخواست پناهندگی داده بودند. همین اسرا بعداً به سپاه بدر پیوستند.

رئیس کمیته بهداشت و درمان کمیسیون تبادل اسرا اظهار کرد: اگر ما به عنوان مسئول کمیسیون تبادل اسرا می‌خواستیم آنها را به صلیب سرخ ببریم تا تقاضای پناهندگی کنند، در روند تبادل اسرا اشکال ایجاد می‌شد. برای همین باید ابتدا آنها را تفکیک می‌کردیم چون بعثی‌ها با آنها رفتار خوبی نمی‌کردند چنانکه یکی از آنها که پدرش یکی از شیوخ متمول عراق بود، وقتی پس از سقوط صدام به عراق بازگشت به او (فرزند خودشان) رحم نکردند و او را کشتند! بنابراین تدبیری اتخاذ شد که ابتدا اسرا را تفکیک کنیم نخست اسرای تواب بعد اسرای بی‌طرف و در نهایت اسرای بعثی مبادله شوند.

روح‌نواز گفت: وقتی اسرای عراقی در ادروگاه‌های ما بودند، به آنها خواندن و نوشتن یاد دادیم. به طوری که هنگام تبادل به جای انگشت زدن، اوراق را امضاء می‌کردند. آن طرف اسرای ما در اثر سوءتغذیه و شکنجه بسیار نحیف شده بودند و این طرف در اثر رسیدگی خوب اسرای آنها با وضعیت بسیار خوبی به کشورشان برگشتند. ضمن این‌که هنگام بازگشت به هر کدام از اسرا یک دست کت و شلوار، کفش دادیم. به شکلی سعی کردیم آنها با قیافه آبرومند به عراق بازگردند. برای همین ۶۶ هزار کت و شلوار تدارک دیدیم. در اثر این کار، سال ۶۹ مدتی در ایران بحران کت و شلوار به وجود آمد. آن موقع کسی علتش را نمی‌دانست. اطلاعات دقیق این خرید را باید سرهنگ عزیزی تعریف می‌کرد که در جلسه حضور ندارد.

او ادامه داد: رفتاری که ما با اسرا کردیم باعث شد که پس از سقوط صدام نیروهایی که حشدالشعبی را تشکیل دادند، نیروهای طرفدار ایران باشند. همان اسرایی که در سپاه بدر هم حضور داشتند و در جنگ علیه صدام کنار ما جنگیدند.

قرآنی که صدام به آزادگان ایرانی داد/ بحران کت و شلوار در سال ۶۹

دشمنی بعثی‌ها با قرآن و مفاتیح

مصطفی بوالحسنی، از آزادگان هشت سال دفاع مقدس و مجری برنامه با مروری بر خاطراتش از سال‌ها اسارت در عراق گفت: زندگی هر رزمنده اسیر شده در جنگ دو نقطه عطف دارد؛ لحظه‌ای که اسیر می‌شود و لحظه دیگر وقتی است که بعد از سال‌ها اسارت، جنگ تمام شده و باید به وطن بازگردد. اسیری که سال‌های دشواری را گذرانده و تحت تاثیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفته است، حالا باید به کشورش بازگردد! حالا زندانبان به او می‌گوید آزادی و می‌توانی به کشورت بازگردی! این لحظه‌ای است که وصف آن دشوار است. حالا قرار است در این جمع درباره نقطه عطف دوم صحبت کنیم که چطور اسرای ایرانی با عراقی مبادله شدند.

او افزود: برخی افراد که در اسارت می‌خواستند سیگار بکشند، ابتکاری اندیشیده بودند و تفاله چای عراقی را در کاغذ می‌پیچیدند و می‌کشیدند که دود آن غلیظ و شبیه دود کامیون بود.

این آزاده همچنین با اشاره به برخی دشواری‌های دوران اسارت بیان کرد: وقتی اسیر شدم، هفتاد و اندی وزن داشتم، در اثر شکنجه زیاد طی سه ماه به ۵۱ کیلو رسیدم. بعدها که صلیب سرخ برای ما پرونده و کارت شناسایی تشکیل داد، روی کارت عکسی نبود اما اغلب مشخصات ما ثبت شده بود.

بوالحسنی گفت: از آنجا که فرد بدبینی هستم به این موضوع خیلی فکر کردم که چرا صلیب سرخ روی کارت شناسایی ما عکسی قرار نداد، چون این موضوع خیلی مهم است. اندیشیدن درباره این موضوع مرا به این مهم رساند که چون ما در اثر شکنجه زیاد لاغر شده بودیم، آنها نمی‌خواستند این موضوع در کارت شناسایی ما خودش را نشان دهد.

او ادامه داد: ما بعثی‌ها درگیری بسیاری داشتیم اما یکی از مهم‌ترین درگیری‌ها بر سر قرآن، نهج البلاغه و مفاتیح بود؛ زمانی که صلیب سرخ برایمان قرآن و مفاتیح آورد، وضعیت روحی ما قدری بهتر شد. اما بعثی‌ها تحمل این وضعیت را نداشتند و همه آنها را جمع کردند و از ما گرفتند. ما هم در اعتراض به این رفتار اعتصاب غذا کردیم. هر چند تغییری در رفتار آنها ایجاد نشد. یادم می‌آید زمانی که قرار بود، با اسرای عراقی مبادله شویم، از طرف صدام برای ما قرآن آوردند که روی آن نام صدام حسین نوشته شده بود.

قرآنی که صدام به آزادگان ایرانی داد/ بحران کت و شلوار در سال ۶۹

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها