دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۲
از روستایی دورافتاده به تنها کتابفروشی شهر می‌رفتم تا با پس‌اندازم چند کتاب بخرم

علی‌الله سلیمی، نویسنده و روزنامه‌نگار گفت: در دوره نوجوانی من که در یک روستای نسبتاً دورافتاده در اطراف شهرستان قیدار (خدابنده) سپری شد؛ دسترسی به کتاب‌های داستانی به این راحتی‌ها هم نبود. باید کیلومترها راه می‌رفتم تا به شهر می‌رسیدم و بعد، یک‌راست به سراغ تنها کتابفروشی شهر که من جایش را یاد گرفته بودم می‌رفتم و آنجا بود که دیدن ردیف کتاب‌ها هوش از سرم می‌برد.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه نعمتی: علی‌الله سلیمی، نویسنده، روزنامه‌نگار و منتقد ادبی سوژه بعدی ما برای پرونده «چطور کتابخوان شدم؟» است. او را با کتاب‌های نوجوانی که خودش برای مخاطبان تألیف می‌کند و یادداشت‌هایی که بر کتاب‌های دیگران می‌نویسد می‌شناسم. اهل قلمی است که از هیچ تلاشی برای بهبود کیفیت آثار کودک و نوجوان دریغ نمی‌کند؛ حتی اگر آن کار این باشد که به او پیام دهید و بخواهید چند کتاب با فلان موضوع به شما معرفی کند.

آثار نوجوان او همچون «زمستان و چله‌ها»، «کوچه را ما جارو می‌کنیم» و «تحریم نانوایی عزیزآقا و ۱۵ داستان دیگر» را ناشران مختلفی منتشر کرده‌اند. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این فعال ادبیات کودک و نوجوان درباره اینکه چطور شد کتاب‌ها را به زندگی خود راه داد و روز و شب را با آن‌ها سپری کرد، می‌خوانید:

- چطور و چه زمانی با کتاب و کتابخوانی آشنا شدید؟

در دوره نوجوانی همانند بسیاری از نوجوانان علاوه‌بر کتاب‌های درسی، گاهی به سراغ کتاب‌های غیردرسی هم می‌رفتم و بیشتر کتاب‌های داستانی را انتخاب می‌کردم و می‌خواندم. البته در دوره نوجوانی من که در یک روستای نسبتاً دورافتاده در اطراف شهرستان قیدار (خدابنده) سپری شد؛ دسترسی به کتاب‌های داستانی به این راحتی‌ها هم نبود. باید کیلومترها راه می‌رفتم تا به شهر می‌رسیدم و بعد، یک‌راست به سراغ تنها کتابفروشی شهر که من جایش را یاد گرفته بودم می‌رفتم و آنجا بود که دیدن ردیف کتاب‌ها هوش از سرم می‌برد و مدت‌ها مجذوب عکس‌های روی جلد و عنوان کتاب‌های داستانی می‌شدم. سرانجام با پولی که پس‌انداز کرده بودم چند عنوان کتاب می‌خریدم و به روستا برمی‌گشتم و تا سفر بعدی من به شهر، همان کتاب‌های داستانی مونس و همراه من در خلوتم می‌شد.

- مشوق اصلی شما برای کتاب‌خواندن چه کسی بود؟

یادم می‌آید در دوره دانش‌آموزی معلمی داشتیم به نام آقای موسوی که در مناسبت‌های مختلف و برای تشویق، به ما کتاب جایزه می‌داد و توصیه می‌کرد علاوه‌بر کتاب‌های درسی، کتاب‌های غیردرسی هم بخوانیم. او راهنمای خوبی برای کتابخوانی بچه‌های روستا بود. همیشه هم کتاب‌های تازه همراه خود داشت که به بهانه‌های مختلف به ما هدیه می‌داد و خلاصه مشوق اصلی ما در آن دوره و در آن روستای دورافتاده، همان آقای موسوی، معلم دوره ابتدایی بود که کتاب‌خواندن را به برنامه‌های ما اضافه کرد.

- آیا خانواده نقشی در کتاب‌خوان‌شدن شما داشتند؟

نه، متأسفانه در محیط خانواده افرادی نبودند که برای کتابخوان‌شدن من کاری بکنند؛ چون پدر و مادرم مانند بسیاری از اهالی روستا بی‌سواد بودند اما پدرم همیشه دوست داشت من کتاب بخوانم و هر موقع می‌دید دارم کتاب می‌خوانم تشویقم می‌کرد که این کار را ادامه دهم.

- به نظر شما امروزه خانواده‌ها چه نقشی در کتابخوان‌شدن بچه‌ها دارند؟

تبعاً خانواده‌ها امروزه نقش مهم و کلیدی در کتابخوان‌شدن بچه‌ها دارند؛ چون می‌توانند شرایط و محیطی را فراهم کنند که بچه‌ها با کتاب و کتابخوانی بیشتر مأنوس شوند، کتاب در اختیار بچه‌ها بگذارند و آن‌ها را با برنامه‌های مرتبط با کتاب آشنا کنند. مانند ثبت‌نام بچه‌ها در کلاس‌های آموزشی که به نوعی با کتاب و کتابخوانی سروکار دارد.

- آیا شما فرزندی دارید؟ برای اینکه به کتاب علاقه‌مند شود چه کاری انجام می‌دهید؟

بله، من چهار فرزند دارم که همیشه کوشیده‌ام کتاب‌های مناسب با روحیه و علاقه آن‌ها را در اختیارشان قرار دهم تا اگر احساس نیاز کردند مطالعه کنند. با توجه به اینکه سلیقه افراد در کتابخوانی معمولاً متفاوت است، هیچ‌گاه سعی کرده‌ام مطالعه کتاب‌های مورد علاقه خودم را به فرزندانم هم تحمیل کنم. آن‌ها هم اغلب متناسب با سلیقه و نیاز خودشان از کتاب‌های کتابخانه خانگی‌مان استفاده می‌کنند.

- در ابتدا چه کتاب‌هایی مطالعه می‌کردید؟

آن اوایل امکان و قدرت انتخاب چندانی نداشتم. هر کتابی که به دستم می‌رسید می‌خواندم؛ اما به مرور علاقه‌ام به کتاب‌های داستانی بیشتر شد؛ چون نوعی کشش در این نوع آثار می‌دیدم که با روحیه احساسی من بیشتر سازگار بود. البته کتاب‌های شعر هم آن اوایل جزو علایق من بود و هر کتاب شعری که در آن زمان به دستم می‌رسید می‌خواندم؛ اما رفته‌رفته گرایش من به سمت داستان بیشتر شد.

- اکنون بیشتر به چه کتاب‌هایی علاقه دارید و مطالعه می‌کنید؟

بیشتر وقتم با کتاب‌های داستانی و آثار مرتبط با حوزه داستان می‌گذرد؛ البته بخش‌های جانبی حوزه داستان مانند خاطره و زندگینامه داستانی هم بخشی از برنامه مطالعاتی من است. در کنار این آثار، کتاب‌های نظری در حوزه داستان هم جزو علایق من است که در مجموع، همه این‌ها حول محور داستان می‌چرخد که برای خودش دنیای گسترده‌ای دارد و احساس می‌کنم هر چقدر هم بخوانم هنوز آثار نخوانده در این بخش بسیار است و خوشبختانه کتاب‌های داستانی را معمولاً با لذت و علاقه می‌خوانم و برایم جذابیت بیشتری دارد.

- کتاب‌خواندن چه تأثیری داشت که شما در آینده هم به سمت فرهنگ و ادب حرکت کنید؟

تأثیر کتاب در زندگی من به گونه‌ای بود که کم‌کم از حالت تفننی و سرگرمی به بخشی از کار اصلی من تبدیل شد و سرانجام همه مشغله کاری من را به خود اختصاص داد. اکنون کار و زندگی من با کتاب و کتابخوانی عجین شده و احساس می‌کنم اگر روزی کتاب را از کار و زندگی من حذف کنند، دیگر بهانه‌ای برای دلخوشی و انگیزه‌ای برای کار نخواهم داشت. البته علاوه‌بر مطالعه کتاب، نوشتن کتاب هم به بخشی از زندگی من تبدیل شده و خلاصه، صبح تا شب با کتاب و نوشتن سر و کار دارم و از کار و زندگی‌ام با طعم کتاب راضی و خشنود هستم.

- از خاطرات کتابی‌تان برایمان بگویید.

برای فردی مانند من که تقریباً بیشتر سال‌های زندگی‌اش با کتاب و کتابخوانی مرتبط بوده است، طبیعتاً خاطرات کتابی هم بسیار است؛ اما یکی از آن‌ها که برایم جالب و خاطره‌انگیز شد این است که در بحبوبه کرونا که بیشتر کتابخانه‌ها و مراکز اسنادی مرتبط با کتاب، خدمات حضوری نداشتند و فعالیت آن‌ها به شکل غیرحضوری و آنلاین انجام می‌شد، نیاز به یک کتاب قدیمی داشتم که حتماً باید آن کتاب را می‌دیدم و فیش‌برداری می‌کردم. حدس می‌زدم نسخه‌ای از آن کتاب باید در جایی مانند کتابخانه ملی موجود باشد و کتابخانه ملی هم بسته بود و باید صبر می‌کردم شرایط تغییر کند. به اجبار به سایت کتابخانه ملی مراجعه کردم و به یکی از کارمندان آنجا ایمیل زدم و گفتم به رویت نسخه‌ای از فلان کتاب نیاز دارم و خواستم کمکم کند. چند روز بعد که ایمیل خودم را چک کردم دیدم آن کارمند، نسخه پی‌دی‌اف همان کتاب را برایم ایمیل کرده است. آنقدر خوشحال بودم که دوباره ایمیل زدم، تشکر کردم و او هم نوشته بود: وظیفه من است و کار خاصی نکردم. هر چند برای من بزرگ‌ترین خدمت را در آن شرایط کرده بود و خلاصه آن اقدام جالب آن کارمند فرهنگ‌دوست را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم.

- تاکنون شده با کتابی خیلی خاطره داشته باشید؟

بله، بسیاری از کتاب‌ها در دوره‌های مختلف برای من خاطره‌انگیز بوده‌اند. به عنوان مثال، در دوره نوجوانی کتاب «تلخون» صمد بهرنگی را بارها خوانده بودم و چون قصه آن را پیش از مطالعه کتاب، بارها از زبان پدرم شنیده بودم (پدرم با آنکه سواد نداشت اما قصه‌گوی ماهری بود) همیشه فکر می‌کردم آن کتاب یک سند مکتوب و محکمی است برای آن قصه و باید خوب از آن نگه‌داری کنم. برای همین، نسخه‌ای از کتاب «تلخون» همیشه بین وسایل شخصی من بود که بارها برای خودم و دیگران می‌خواندم و می‌گفتم اصل همان قصه «تلخون» که قدیمی‌ها و پدر و مادرها تعریف می‌کنند و هر کدام موقع تعریف‌کردن بخشی از آن را پس و پیش می‌کنند، پیش من است و به نوعی به داشتن آن کتاب افتخار می‌کردم و مانند گنج همیشه حواسم به آن بود.

- از وضعیت کتاب‌خوانی بچه‌های نسل جدید هم برایمان بگویید که آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بچه‌های نسل جدید به شیوه خودشان به سراغ کتاب‌ها می‌روند و بسیاری از آن‌ها چون سرگرمی‌های متعددی دارند، تنها به مطالعه کتاب دلخوش نمی‌کنند؛ یعنی مطالعه کتاب فقط بخشی از سرگرمی آن‌هاست در حالی‌که مطالعه حرفه‌ای و هدفمند به تمرکز بیشتری روی کتاب‌ها نیاز دارد. بخشی از این وضعیت به فراگیرشدن رسانه‌های دیجیتالی گوناگون از جمله پلتفرم‌های مختلف برمی‌گردد که نمی‌گذارد بچه‌های نسل امروز به شکل تمام‌وقت و حرفه‌ای به سراغ کتاب‌ها بروند. هر چند در شرایط فعلی هم بچه‌های کتابخوان حرفه‌ای زیادی داریم که به اصطلاح، خوره کتاب هستند و تازه‌ترین کتاب‌های حوزه کودک و نوجوان را به فاصله کوتاهی پس از انتشار می‌خوانند و حتی به عنوان بلاگر کتاب، به معرفی تازه‌های کتاب کودک و نوجوان می‌پردازند و از ظرفیت‌های فضای مجازی برای توسعه امور کتابخوانی بهره می‌برند و همین فعالیت‌ها جای امیدواری دارد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • نعمت‌خواه AR ۰۹:۱۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۴
    یکی از شریف‌ترین و باصفاترین آدم‌های روزگار که آشنایی با ایشان باعث افتخارمه 🌹

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط