شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۴
مستندات و خاطرات، سرچشمه‌های ادبیات پایداری

می‌دانیم که هیچ نویسنده‌ای، هرچقدر هم چیره‌دست و حرفه‌ای، نمی‌تواند درباره چیزی که نمی‌شناسد داستان درخوری بنویسد و اثر ادبی ارزشمندی خلق کند. تا جایی که به ادبیات پایداری برمی‌گردد، این شناخت چگونه حاصل می‌شود؟

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ماجرا به رضا امیرخانی، که یکی از نویسندگان خوب ماست برمی‌گردد. گفتند گفته است: «به نظر من مستندنگاری از زمره اشتباهات متولیان فرهنگ در کشور است. با انتشار کتاب «دا» عملاً ما یک قسمت از ادبیات را از دست دادیم. انتشار این کتاب یعنی رفتن به سمت مستندهای داستانی که امروزه شاهد آن هستیم. من فکر می‌کنم با انتشار این کتاب‌ها قسمت مهمی از ادبیات جنگ را به باد دادیم؛ یعنی جلوی پیشرفت ادبیات جنگ را که بالنده بود گرفتیم؛ مسیرهایی که احمد دهقان، محمدرضا بایرامی و مجید قیصری به دنبال باز کردن آن‌ها بودند از بین رفتند. این مسیرها بسته شدند و به سمت مستند داستانی رفتند و من تصورم این است که مستندنگاری از زمره اشتباهات متولیان فرهنگ بود. به نظر من چنین آثاری در ساخت ادبیات نقشی ندارند اما در تخریب می‌توانند نقش داشته باشند و به نظرم این نقش را خیلی خوب ایفا کردند. متأسفانه قسمت رسمی دستگاه‌های فرهنگی ما به سراغ مستندنگاری رفته است که به نظرم قاتل ادبیات است این درحالی است که داستان‌نویسی می‌تواند محل زایش ادبی باشد. در حال حاضر ما یک ادبیات کارخانه‌ای به نام مستندنگاری درست کرده‌ایم که بزرگ‌ترین ظلم را به ادبیات بالنده هویت‌گرا انجام داده است.»

صحبت‌های امیرخانی واکنش‌هایی را به دنبال داشت و چند نفری به آنچه او گفته بود انتقاد کردند. حتی به جزم‌اندیشی و داشتن نگاه تک‌بعدی و نادیده گرفتن پیچیدگی‌های کار ادبی متهم شد. خودش البته می‌گفت که حرفش اصلاً این نبوده و آن چند جمله را از بحثی مفصل بریده‌اند و با این شکل از نقل قول، منظور او را درست نرسانده‌اند. در کانالش نوشت: «در مراسم ده شب ده نویسنده دانشگاه تهران دعوت شدم. قرار شد خصوصاً قسمت پرسش و پاسخ خبری نشود تا در فضایی آزاد گفت‌وگو شکل بگیرد. از کل مراسم یک فیلم چند دقیقه‌ای ناقص - خلاف شرط اولیه - در کانال خود دانشگاه منتشر شد. در این نشست خبرنگاری دعوت نشده بود. از آن فیلم ناقص این خبر ناقص‌تر کار شده است. جا زدن خاطره به جای مستند و مستند به جای داستان و تفاوت جهان غیرتاویلی در خاطره با جهان داستان موضوع پاسخ من بود که طبیعتاً در آن فیلم ناقص و این خبر ناقص‌تر نقل نشده است.»

واقعیت و تخیل، چالش‌ها و الزامات

راستش می‌شد حدس زد که احتمالاً امیرخانی آن حرف‌ها را، حداقل به شکلی که خبری شد نگفته و منظورش چیز دیگری بوده است. چه آنکه اهمیت مستندنویسی و ثبت خاطرات، آن‌هم درباره ادبیات پایداری که ریشه در تجربیات واقعی یک ملت دارد انکارنشدنی است. طبق تعریف رایج، این شاخه از ادبیات، روایت مردمی است که در مقاطعی از تاریخ‌شان با ظلم جنگیده‌اند و برای دستیابی به آزادی و کرامت انسانی، استبداد و استعمار و تجاوز خارجی را به نبرد خوانده‌اند. خلاصه درباره آدم‌هایی است که واقعاً – و نه در ذهن و تخیلات نویسنده یا هنرمند – وجود داشته‌اند و به تعبیری، قصه، قصه قهرمانانی است که تاریخ را با کامیابی‌ها و ناکامی‌های‌شان شکل داده‌اند.

از این‌رو اینجا، از آن جاهایی است که اتفاقاً تخیل می‌تواند در تضاد با حقیقت به کار بیفتد، به‌ویژه اگر میان نویسنده و آن تجربه یا تجربیات، فاصله زمانی یا جغرافیایی افتاده باشد. تجربه نشان‌مان داده که تخیل ادبی و هنری، اگر در بستر درستش فعال نشود، احتمالاً تا حد تحریف حقیقت پیش می‌رود. یا به شعار و کلیشه می‌افتد یا در تضاد با هدف اولیه‌اش – یعنی روایت پایداری و سربلندی یک ملت – عمل می‌کند. بستر مناسب و درست نیز با ثبت دقیق و هرچه کامل‌تر واقعیت‌ها ساخته می‌شود.

فرض کنیم نویسنده‌ای توانمند و کاربلد، متولد و مقیم تهران تصمیم به نوشتن داستانی درباره مقاومت خرمشهر در نخستین روزهای جنگ تحمیلی می‌گیرد. سن و سالش به آن سال‌ها قد نمی‌دهد و متعلق به آن جغرافیا هم نیست. در شهر خودش به آن‌هایی که آن دوره را تجربه کرده‌اند نیز دسترسی ندارد. از چه طریقی می‌تواند درباره حوادث آن روزها اطلاعات مورد نیازش را کسب کند و با پس‌زمینه انسانی آن دوره ارتباط بگیرد؟ یا به تعبیر مرسوم، مواد و مصالح مورد نیاز داستانش را از کجا می‌آورد؟ یک پاسخ این است که می‌تواند به آنجا سفر کند و به جستجوی کسانی برود که آن روزها را به چشم دیدند. با آن‌ها به صحبت بنشیند و تجربیات‌شان را بشنود و از زبان‌شان، اطلاعات دست اولی درباره موضوع کارش جمع‌آوری کند.

این روش، یعنی مصاحبه و هم‌صحبتی با شاهدان عینی، روشی پرزحمت اما نسبتاً کارآمد برای پژوهش و جمع‌آوری اطلاعات است. اما نکته اینجاست هرچه فاصله زمانی با وقایع بیشتر شود، تحقیق به این روش نیز دشوار و دشوارتر و سرانجام با تغییر چند نسل، عملاً ناممکن می‌شود. بسیاری از آن‌هایی که مستقیم یا غیرمستقیم روزهای منتهی به اشغال خرمشهر را تجربه کردند، اکنون بعد از گذشت بیشتر از چهار دهه، دیگر میان ما نیستند.

پس چاره‌ای باقی نمی‌ماند جز رجوع به فیلم‌ها و مکتوبات مستند و خاطراتی که شاهدان از تجربیات خودشان در آن مقطع ثبت کرده‌اند و برای‌مان باقی گذاشته‌اند. هرچقدر هم که حجم این مستندات و روایت‌های شخصی بیشتر و جزییات ارائه‌شده در آن‌ها مفصل‌تر و کامل‌تر باشد، دست نویسنده برای خلق و تعمیق داستانش بازتر است. می‌تواند با رجوع به این سرچشمه‌ها، عمق احساسات و عواطف افراد درگیر در آن تجربه را بهتر درک کند و کمی در حس و حال آنان شریک شود. از آن طرف هم که به مسأله نگاه می‌کنیم، بدیهی است هیچ نویسنده‌ای، هرچقدر هم چیره‌دست، نمی‌تواند درباره چیزی که نمی‌شناسد داستان درخوری بنویسد و اثر ادبی ارزشمندی خلق کند. بدون رفتن تا سرچشمه، نوشتن داستان‌های عمیق و گیرا ناممکن است و جز در پیوند با واقعیت‌ها، نمی‌شود به روایت‌های قابل اعتنا رسید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • عباسی BA ۱۴:۰۳ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
    سلام. تشکر از نویسنده این مطلب. به نکات مهم و کاملا درستی در خصوص مستندنگاری اشاره کرده است. البته بخش زیادی از کار پژوهش و مستندنگاری که امروز در قالب کار اداری توسط برخی نهادها انجام می شود - که اتفاقا می شود نام آن را کارخانه مستندسازی گذاشت - آسیب های جدی هم به عرصه ادبیات پایداری و هم مستندنگاری اصولی و حرفه ای و هم به تاریخ کشور وارد می کنند. اگر فرصتی شد برخی از تجربه های خود در این حوزه را خواهم نوشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها