جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۳
ضرورت بازآفرینی قصه‌های عامیانه جنوب بر اساس شناخت و خلاقیت/ «سیندرلا» مشابه قصه «ننه ماهی» جنوبی‌ها

بوشهر- جهانشیر یاراحمدی، نویسنده و پژوهشگر بوشهری با اشاره به نقش مهم قصه‌های عامیانه در شناسایی هویت نسل امروز، این قصه‌ها را در اقلیم جنوب؛ فراوان و بسیار متنوع دانست و در عین حال بر بازآفرینی‌ آن‌ها بر اساس شناخت و خلاقیت تاکید کرد.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): 18 تیرماه؛ روز ملی ادبیات کودک و نوجوان در تقویم ملی کشورمان ثبت شده است.

روزی که با نام‌های بزرگی همچون مهدی آذریزدی شناخته می‌شود که توانسته با بازنویسی متون کلاسیک و کهن به نحوی کودکان و نوجوانان را با خود همراه کند و با کتاب‌هایی همچون « قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» در دل و جان کودکان و نوجوانان بنشیند.

این روز را با نام قصه گویی نیز می‌شناسیم، روزی که یادآور متون کهن و همچنین قصه‌های کهن ادبیات پارسی است که توانسته تمدن و پیشینه ما را سینه به سینه منتقل کند و کودک و نوجوان و پیر و جوان را در خود جذب کند.

خبرگزاری کتاب ایران به مناسبت 18 تیر سلسله گفتگوهایی را با اهالی فرهنگ و ادب سراسر کشور ترتیب داده است.

پیش از این ایبنا از استان یزد پیرامون ادبیات کودک گفتگویی با عنوان «ایران کشور قصه‌های جهان/ خاستگاه ۱۴ قصه کهن در محدوده جغرافیایی یزد است» (اینجا) و استان قم با عنوان «ادبیات کودک در حوزه دین سلیقه‌ای نباشد/ تربیت متخصص اولویت اول» (اینجا) را منتشر کرده است
.

خبرگزاری کتاب امروز نیز به مناسبت «روز جوان و ادبیات کهن»، به بازخوانی ضرورت توجه به ادبیات کهن برای نسل جوان پرداخته است.

افسانه‌ها و قصه‌های فولکور یکی از مهم‌ترین کلیدواژه‌های ادبیات کودک و نوجوان شناخته می‌شوند که در فحوای خود، پیام‌ها، درس‌های آموزنده و تجربیات ارزنده‌ای را جای داده‌اند. این قصه‌ها و افسانه‌ها که جزو میراث ناملموس فرهنگی ما به‌شمار می‌روند، متاثر از فرهنگ، باور، تخیل، زیست و اقلیم اجدادمان سربرآورده‌اند تا پرترۀ روشنی از زندگی را پیش روی ما که میراث‌دار برحق آن‌ها به‌شمار می‌رویم، قرار بدهند.

بدیهی است قصه‌های عامیانه که یکی از شاکله‌های اصلی ادبیات شفاهی را تشکیل می‌دهند، تا دهۀ شصت شمسی رونق داشتند ولی با ترویج آثار ترجمه‌ای و درگذشت قصه‌گوهای متبحر و باتجربه که اغلب مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایمان بودند، این قصه‌ها در دهه‌های بعدی در زیست کودکان و نوجوانان کم‌رنگ‌تر و کم‌فروغ‌‎تر شدند. این مسئله شاید در یک نگاه سطحی تهدیدی برای نسل‌های جدید به‌شمار نمی‌رفت ولی با گذر زمان، نمایه‌های از خلأ هویتی و فرهنگی در تربیت این نسل‌ها هویدا شد که این حفره‌ها در بیشتر قصه‌های عامیانه با داستان‌های پرمایه و مبنی بر خردگرایی پر شده بودند. این  تجربه، نشان داد که داستان‌های ترجمه‌ای با همه جذابیتی که برای کودکان و نوجوانان دهه‌ هفتاد به بعد داشته و دارند، اما در بحث هویت‌یابی آن‌ها را با چالش‌های جدی روبه‌رو خواهد کرد.

به‌نظر می‌رسد، بازآفرینی و بازنویسی قصه‌های عامیانه و بازتعریف آن‌ها در قالب‌های هنری مثل تئاتر، سینما، پادکست و... می‌تواند نقش بی‌بدیلی را در کشف هویت و معنابخشی زندگی کودکان و نوجوانان ایفا کند.

در این میان، جهانشیر یاراحمدی، نویسنده و پژوهشگر جنوبی که تا کنون آثار شاخصی را در حوزه ادبیات نمایشی و شفاهی استان روانه بازار کرده و در ماه‌های اخیر نیز به‌شدت مشغول پژوهش در حوزه فرهنگ بومی و افسانه‌ها و قصه‌های فولکلور جنوب است، بر این باور است که «قصه‌های عامیانه، یکی از ابزارهای هویت‌سازند که نقش مانایی را در رشد فکری و تکوین شخصیت فردی کودکان ایفا می‌کنند.» او بازآفرینی این قصه‌ها را امری لازم می‌داند تا زوایای پنهان این گنجینه‌ها و ثروت‌های عظیم فرهنگی از لفافه گمنامی و مهجوریت خارج شده و نسل امروز با شناخت آن‌ها، درک بهتری از هویت و فرهنگ اصیل خود به‌دست بیاورند.

یاراحمدی از نویسنده‌های دغدغه‌مند جنوبی است که در سراسر آثار خود اهتمام ویژه‌ای به حفظ و باززنده‌سازی میراث فرهنگی هنری جغرافیای جنوب دارد. 18 تیر، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان را دستاویزی قرار دادیم تا بر اساس آن، با این پژوهشگر کنشمند که شناخت قصه‌های عامیانه را ضروری می‌داند، درباره اهمیت قصه‌های فولکلور جنوب در ادبیات کودک و نوجوان و ضرورت بازآفرینی آن برای نسل امروز به گفت‌وگو بنشینیم.

-تا چه اندازه با این نظر مبنی بر اینکه قصه‌های فولکلور شالوده ادبیات کودک و نوجوان تشکیل می‌دهند، موافقید، چرا؟

در این مورد نمی‌شود حکم صادر کرد؛ این‌که الزاما شالودۀ ادبیات کودک و نوجوان قصه‌های فولکلور هستند. گاهی می‌توانند باشند؛ اما روشن است که در هر نحله ادبی و هنری نمی‌توان به‌سادگی از دوره کلاسیک آن گذشت؛ چراکه بستر خلق آثار نو همان‌ها هستند و نوآوری و خلاقیت موقعی به بهترین شکل ممکن اتفاق می‌افتد که نویسنده، دورۀ کلاسیک آن را به‌خوبی بشناسد. بنابراین قصه‌های فولکلور و عامیانه در فرهنگ شفاهی کشور اهمیت ویژه‌ای دارند و شناخت آنها بسیار مهم است.

-قصه‌ها در اقلیم جنوب به‌ویژه در میان مردمان جنوب، پر شمارند، دلیل این کثرت چیست؟

دلیل اصلی بسیاری قصه‌های فولکلور در جنوب ارتباط مستقیمی با «زیست مردم» دارد. در جنوب جغرافیا شگفت‌انگیز است. گاهی در یک سرزمین کوچک مثل «بوشهر» دو جغرافیا حاکم است؛ یک سویش جغرافیای دریایی و سویِ دیگرش جغرافیای بیابانی. از این جغرافیا دو فرهنگ مختلف زاده شده: فرهنگ دریایی و فرهنگ بیابانی که ریشه بسیار محکمی در زیست مردم دارد.

در فرهنگ دریایی، زندگی‌ها عمدتا به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به دریاست و در بیابان زندگی‌ها وابسته به دشت و صحرا. روشن است قصه‌هایی که از این دو فرهنگ‌ و مبتنی بر باورهای مردم این خطه با توجه به زیست آن‌ها خلق شده، با هم متفاوت است و فراوان. گاه شما یک قصه را با دو روایت مختلف در این جغرافیا می‌شنوید که دلیل روشنش همان زیست مردم است.

-اشاره کردید مردم این خطه در قصه‌پردازی‌های خود به‌منظور تکوین شخصیت نسل‌های جدیدتر و هویت‌مندی آن‌ها با تاسی از دو فرهنگ متفاوت، باورها، فرهنگ و زیست خود را به آن‌ها می‌شناساندند، از دید شما آیا این قصه‌ها در عصر حاضر هم چنین کارکردی دارند، چرا؟

از دید من، تنها چیزی که در جهان تغییر نمی‌کند، قصه است. منظورم این است که تاثیرش بر تکوین شخصیت مخاطب و هویت‌یابی او تغییر نمی‌کند. ما هم‌اکنون در روزگاری زندگی می‌کنیم که هیچ شاخصۀ مشترکی با گذشته ندارد. نه تنها گذشته دور؛ بلکه با گذشتۀ نزدیک هم قرابت ندارد. دلیلش هم پیشرفت علم و تکنولوژی است که حالا دیگر دقیقه به دقیقه در حال تغییر است. با این حال، با این همه تغییر در زیست، نوع نگاه، امکانات و...، قصه هنوز هم می‌تواند آدم‌ها را میخکوب و جذب کند. نگه دارد و در هویت‌یابی و شناسایی باورها و فرهنگ اصیل بومی و ایرانی خود همراهی کند.

هنوز هم می‌توان شب‌ها با قصه خوابید. با قصه تخیل را به هیجان آورد. بنابراین قصه‌ها هنوز هم کارکرد دارند؛ اگرچه ممکن است کارکردشان با گذشته متفاوت باشد؛ اما بدون شک کارکرد دارند. دلیلش هم تخیل است. بشر بخش مهمی از لذات زندگی‌اش را مدیون تخیل است. پس می‌توان با قصه مدام این تخیل را به‌روز کرد و پرورش داد.

-با وجود اینکه بسیاری از قصه‌های عامیانه این جغرافیا با رئالیسم جادویی عجین‌ شده‌اند؛ ولی در عین حال قصه‌هایی باورپذیرند، این‌گونه نیست؟

بله، همین‌طور است. همان‌طور که در ابتدای گفت‌وگو اشاره کردم دلیل روشن آن، این است که قصه‌های عامیانه و افسانه‌ها ارتباط مستقیمی با زیست مردم دارند، چون از دل زندگی‌ آن‌ها بیرون آمده‌اند، بنابراین باورپذیرند. برای خلقشان کسی زور نزده؛ چراکه این قصه‌ها در زندگی روزمره مردم جاری و ساری و روان بوده‌اند.

-این‌گونه به‌نظر می‌رسد در گذشته در این جغرافیا نیاز نوجوان به دانستن از طریق قصه‌ها برآورده می‌شد؛ اما امروز ما در حوزه ادبیات و کودک و نوجوان، چندان حرفی برای گفتن نداریم؛ یعنی نویسندگان متفکر اندکی داریم که برای آن‌ها دست به تولید اثر بزنند، از دید شما دلیل آن چیست؟

جنوب بستر غنی برای خلق آثار ادبی و هنری دارد. کارنامه ادبیات و هنر جنوب این را به‌خوبی نشان می‌دهد.  بستر که همان است و اگر هم آثار فاخری بر این بستر خلق نمی‌شود، دلیلش روشن است، «عدم خلاقیت». ما برای نوشتن آثار درخشان و بکر در حوزه ادبیات داستانی، نیازمند خلاقیت هستیم که به گمانم نویسندگانی از این دست داریم؛ اما واقعیت آن است نه به اندازۀ گستره و عظمت غنای بستر فرهنگی جنوب!

-آیا می‌توان دوباره قصه‌ها و شخصیت‌های اساطیری این افسانه‌ها و متل‌ها را بیرون کشید و با رویکرد جدید و زبانی نو در موقعیتی متفاوت برای نسل امروزی آن‌ها را بازآفرینی کرد؟ 

بله، این کار بعیدی نیست؛ اما باید بدانیم که بازآفرینی قصه‌های کهن نیازمند دو نکته مهم است؛ نخست آگاهی و شناخت و تسلط بر آن قصه‌ها و دوم داشتن خلاقیت. با این دو، در حوزه ادبیات می‌توان هر کاری کرد. خلق آثارِ جدید و نو براساس ایده‌ها، طرح‌ها، شخصیت‌ها، ساختار و.... قصه‌های کهن.

-فکر می‌کنید کدام قصه فولکلور جنوبی چنین پتانسیلی را برای روایت نو دارد؟

فراوانند. یکی دوتا نیستند. آنچه مهم است ذهن و خیال و خلاقیت نویسنده است که اثر را دوباره بیافریند. چه بسا ممکن است قصه‌ای به‌ظاهر چنین امکانی نداشته باشد، در حالی که یک نویسنده متبحر با نوع نگاه و زاویه دید متفاوت، اثر جذابی بر اساس آن خلق می‌کند. بنابراین این‌جا زاویه دید و نوع نگاه نویسنده مهم است که چگونه به اثر مبدا نگاه می‌کند. البته این یک توانایی است که هر نویسنده‌ای ممکن است آن را نداشته باشد. از دید من، یکی از قصه‌های جذابی که پتانسیل بالایی برای بازآفرینی دارد، قصه «ننه‌ماهی» است.

 -قصه ننه ماهی مگر چه ویژگی‌هایی دارد که شما آن را مناسب روایت نو برای نسل کنشمند امروزی می‌دانید؟

«ننه ماهی» از قصه‌های خوبِ فولکلور جنوب است. شاید دلیل بیرونی‌اش این باشد که داستان مشابهی در سایر ملل دارد که شهرت و آوازه‌اش بسیار وسیع است؛ منظورم قصه «سیندرلا»است. بگذارید همین جا پرانتز باز کنم و بگویم نوع نگاه به داشته‌های فرهنگی در کشورهای مختلف چگونه است. ما قصه‌ای داریم به‌نام «ننه ماهی» که هنوز بسیاری از بچه‌های جنوب احتمالا اسمش را هم نشنیده باشند؛ ولی همان قصه با نام و نشان دیگری در فرهنگ دیگری، شهرتی عالم‌گیر دارد. همه بچه‌های ایران ، نه یک بار، بلکه ده‌ها بار «سیندرلا» را تماشا کرده‌اند. به‌راستی چرا؟ از همین نکته می‌توان نتیجه گرفت که ما برای داشته‌های فرهنگی هنری خود به‌عنوان سرمایه‌های ادبی و هنری هیچ کاری نکرده‌ایم و به‌سادگی از این همه ثروت فرهنگی گذشته‌ایم.

بر گردم به سوال شما؛ ننه‌ماهی  از منظر محتوایی قصه خوبی است؛ هم به اصول و اخلاق می‌پردازد و هم باورها و رسوم مردم جنوب را به چالش می‌کشد. این هم‌زمانی در کنار روایت خوب، نتیجه‌اش می‌شود قصه‌ای خوب که برای مخاطب جذاب است و اتفاقا زمینه بسیار مستعدی برای خلق چندین و چند باره دارد؛ یعنی هر نویسندۀ خلاقی می‌تواند با در نظر گرفتن ایده و طرح مرکزی قصه، یک «ننه ماهی» خلق کند، بی‌آن‌که به اصل موضوع خدشه‌ای وارد کند.

-دراماتیک بودن این افسانه هم در این میان نقشی دارد؟

در این مورد تردید نداشته باشید. نه تنها این قصه، بلکه هر قصۀ دیگری هر چقدر دراماتیک‌تر باشد، برای روایت نو قطعا جذاب‌تر است.

-با توجه به خلائی که در حوزه آثار تالیفی در ادبیات کودک و نوجوان داریم، آیا بازآفرینی و بازنویسی این قصه‌ها به غنی شدن این حوزه منجر می‌شود؟

بدون‌تردید بازآفرینی قصه‌ها اگر توام با آگاهی و شناخت و خلاقیت باشد، تاثیرگذار خواهد بود.

 -با توجه به اینکه ادبیات نوجوان بیشتر مسحور آثار ترجمه است، بازآفرینی این آثار را چقدر ضروری می‌دانید؟

آشنایی با قصه‌های سایر ممالک جهان، اتفاق خوبی است که به کمک ترجمه‌ها رقم خورده است؛ ولی واقعیت این است که هر اثر ادبی و هنری که بر بستر فرهنگی آن جغرافیا خلق نشود، روشن است که متعلق به آن جغرافیا نیست. حال هرچند آثار بیشتری از دریچه ترجمه بخوانیم و لذت ببریم و آشنا بشویم، بسیار خوب و شایسته است؛ چون باید این خوانش را در هر صورت داشته باشیم؛ اما معتقدم ما باید آثار شاخصی بر بستر فرهنگی جغرافیای مملکت خودمان برای نسل‌های جدیدمان خلق کنیم.

خوشبختانه در این حوزه آنقدر بستر و آبشخورهای غنی ادبی و فرهنگی داریم که هر چه استفاده کنیم، باز هم زمینه دیگری برای خلق خواهیم داشت. بنابراین ترجمه با تمام خوبی‌هایش نباید ما را از فرهنگ غنی ایرانی و بومی و محلی خودمان دور کند. باید تلاش کنیم قصه‌های بومی، اقلیمی و ایرانی خود را به جهانیان عرضه کنیم.

-بسیاری از این افسانه‌ها و قصه‌ها در خطر فراموشی‌اند، برای رهاندن آن‌ها از ورطه فراموشی، به‌جز بازآفرینی چه کار دیگری می‌توان کرد؟

باید آگاهانه آنها را در حوزه‌های مختلف آموزشی برای نسل نوجوان باز روایت کنیم و از سایر ابزارهای فرهنگی هنری برای خلق آثار جدید از آنها بهره ببریم. کتب درسی مدارس می‌تواند نقش و تاثیر خوبی داشته باشد. کتب آموزشی  نیز. همچنین خلق فیلم کوتاه‌، تئاتر‌، هنرهای تجسمی بر اساس آنها نقش شگرفی در جلوگیری از فراموشی این آثار پرمایه و استخوان‌دار دارد.

-بازتعریف قصه‌های عامیانه در شاخه‌های مختلف هنری چقدر می‌تواند موجب ماندگاری آن‌ها شود؟

قطعا راز ماندگاری قصه‌های خوب در این است که از طریق فرمت‌های مختلف مدام باز روایت شوند؛ تئاتر، سینما، تلویزیون، هنرهای تجسمی و... همه می‌توانند در این مسیر کمک‌‎کننده باشند و مهم‌تر اینکه همه این فرمت‌ها (تئاتر و سینما و...) خود نیز به قصه‌ها نیازمندند. در واقع یک نیاز دو سویه است که نتیجه‌اش کمک به حفظ هستی هر دو می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها