کتاب «از زیبایی متافیزیکی تا زیبایی هنری» بررسی میکند؛
خط سیر اندیشههای افلاطون و ارسطو درباره زیبایی و هنر
کتاب حاضر تلاشی است برای روشنکردن خط سیر اندیشههای افلاطون و ارسطو درباره زیبایی و هنر، با ابتناء بر آثار اصلی آنها. تلاش نگارنده این است که خواننده، علاوه بر آشنایی با این آثار، با دیدگاههای این دو فیلسوف بزرگ درباره زیبایی و هنر و نتایج و پیامدهای اندیشه آنان نیز آشنا شود.
این تغییر البته از تغییرات کلی در مبانی اندیشه این دو فیلسوف نشأت میگیرد. اگرچه عناصر اصلی زیباییشناسی یونانی، یعنی تناسب و تقارن و اعتدال، نزد هردوی این فیلسوفان بزرگ جایگاه خود را حفظ کرده و نیز غایت کلی فلسفه هردوی این اندیشمندان معطوف به «خیر» است.
مبنای کار در بررسی آراء افلاطون رسالههای «هیپیاس بزرگ»، «مهمانی»، «فایدروس»، «ایون»، «سوفیست»، کتابهای دوم و سوم و دهم جمهوری، و قوانین، و در ارسطو بوطیقا و کتاب هشتم سیاست بوده، هرچند به تناسب موضوع مورد بحث، سایر آثار مرتبط نیز مدنظر قرار گرفته است.
کتاب حاضر در یازده فصل، به شرح ذیل تقریر شده است: فصل اول پرسش از زیبایی را در رساله هیپیاس بزرگ پی می گیرد. محور اساسی بحث در این رساله، طرح پرسش از زیبایی و آزمون پاسخ های ممکن در مکالمه ای میان سقراط و هیپیاس سوفیست است که نهایتا افلاطون با برملا کردن نواقص تعاریف موجود از زیبایی، نشان می دهد که ارائه تعریفی جامع و مانع از زیبایی ممکن نیست.
فصل دوم به تأمل در مقوله عشق و نسبت آن با زیبایی با ابتنا بر رساله مهمانی، که از شاهکارهای ادبی افلاطون است، اختصاص دارد. موضوع بحث افلاطون در این رساله، چگونگی نیل و تقرب به زیبایی و نقش عشق در این سفر روحانی است. افلاطون در این رساله نشان میدهد که چگونه میتوان با نیروی عشق و با تأمل بر زیباییهای جهان محسوس، به دیدار زیبایی حقیقی و اصل زیبایی در عالم معقول نایل شد.
فصل سوم به رساله فایدروس احتصاص دارد. در اسالا لايدروس افلاطون موضوعات متعددی مطرح میکند. از جمله تفاوت عشق زمینی و آسمانی در عشق راستین، انواع جنون، ویژگیهای یک خطابه خوب و این که تنها یک دیالکتیس یعنی یک فیلسوف، میتواند سخنوری شایسته باشد و خطابهای در خور ارائه دهد.
بلاغت، موضوع محوری این رساله است که به موضوعات متکثر موجود در این رساله وحدت میبخشد کما اینکه خود رساله نیز نمونه شگفتانگیزی از هنر بلاغت است و اما در فصل چهارم، «جمهوری: نزاع شعر و فلسفه»، دیدگاه افلاطون در مورد شعر در رساله جمهوری، که از مهمترین رسالههای افلاطون با محوریت عدالت و چرایی و چگونگی تشکیل اوتوپیا یا آرمان شهر افلاطونی است، بررسی شده است.
وی در کتاب دوم و سوم جمهوری دلایل مخالفت خود را با شعر، به منزله امری تأثیرگذار در تعلیم کودکان و جوانان و از منظری تربیتی بیان میکند و نشان میدهد که مخالفتش با اشعار هومر (کسی که در آن زمان شأنی در حد خدایان داشت و حکمت زندگی یونانی را باز میتاباند و در همه ابعاد زندگی یونانی حضور داشت) به علت آثار سوء تربیتی آن است.
کتاب دهم جمهوری به طرح دلایل محکومیت شعر تقلیدی اختصاص دارد. افلاطون نشان میدهد که مخالفتش نه با اصل شعر، بلکه با آن دسته از اشعاری است که با برانگیختن احساسات و عواطف مخاطب و ایجاد شور و اشتیاق شدید موجب میشوند که عقل به محاق رود و از مصدر داوری و تصمیمگیری خلع شود و مسیر تفکر و اندیشه در کشف حقیقت بسته شود. بنابراین شعر در صورتی پذیرفته میشود که به خدمت فلسفه درآید. همچنین روشن خواهد شد که مخالفت افلاطون نه با نفس شعر و شاعرانگی (که او خود شاعری بزرگ است)، بلکه با چگونگی کاربرد آن و نیز آن چیزی است که شعر بازنمایی میکند.
افلاطون در کتاب دهم، نقاشی را نیز از حيث تقلید از نمود ظاهری اشیا نقد میکند. هرچند در نهایت شعر خطرناکتر از نقاشی ارزیابی میشود. نظریه «موسیقی افلاطون» در فصلی مستقل بحث و بررسی شده است، زیرا اولا نظریات وی درباره موسیقی محدود به یک اثر نیست و ثانیا برای ایضاح دیدگاه افلاطون در مورد موسیقی، لزوم ارائه برخی توضیحات در باب موسیقی دوران افلاطون، به کمک پژوهش های موجود، ضروری بهنظر میرسید.
فصل «ارسطو: هنر و موسیقی» به مرور برخی از رسالههای ارسطو و نشان دادن دیدگاههای کلی او درباره هنر و همچنین آرای وی در باب موسیقی اختصاص دارد. در فصل نهم، تحت عنوان «بوطیقا: نقد هنر»، کتاب بوطيقا، به عنوان متن اصلی ارسطو درباره هنر، بررسی میشود. در این رساله، شعر به منزله صناعت و هنر، محور مطالعه جدی قرار گرفته است. از نگاه ارسطو، برخلاف افلاطون، تراژدی برترین نوع شعر است و لذا وی معیارهایی را برای تشخیص بهترین شعر تراژیک ارائه میدهد و از همین روست که بوطيقا اولین متن مدون تاریخ در نقد ادبی و هنری به شمار میآید. ارسطو همچنین نشان میدهد که اندازه و تناسب معیار زیبایی امر زیبا بوده و همچنین زیبایی امری لذت بخش و فینفسه دارای ارزش ذاتی است.
در فصلی مستقل نیز، ذیل عنوان «کاتارسیس: پیوند میان تراژدی و اخلاق»، نظریه کاتارسیس ارسطو به تفصیل بررسی شده است. از آن جا که ارسطو در متن بوطیقا صرفا به اشاره مختصری به کاتارسیس، به منزله غایت هنر، اکتفا کرده، امکان تفاسیر مختلف و گاهی متعارض از آن فراهم آمده است. به دلیل اهمیت موضوع، نگارنده با توجه به دیگر آثار ارسطو به تحلیل مقصود وی از کاتارسیس و نشان دادن نقش آن در ایجاد سلامت اخلاقی فرد و در نتیجه جامعه پرداخته است.
در مؤخره کتاب - «از زیبایی متافیزیکی تا زیبایی هنری»- دیدگاه افلاطون و ارسطو در باب زیبایی مقایسه شده است تا معلوم شود زیبایی حقیقی که نزد افلاطون ذاتی متافیزیکی دارد، در ارسطو به زیبایی در اشیای محسوس و از جمله شیء هنری تبدیل میشود. هر چند عناصر اصلی زیبایی شناختی یونانی، یعنی تقارن و تناسب و اعتدال، نزد هر دو این اندیشمندان، على رغم اختلافات موجود، جایگاه خود را حفظ میکند.
در ارجاع به آثار افلاطون و ارسطو، از ترجمههای محمد حسن لطفی، اسماعیل سعادت و حمید عنایت استفاده شده و ارجاع به بندهای مورد نظر، داخل پرانتز ذکر شده است. ضمن آن که ترجمه های انگلیسی بنجامین جوئیت و دیوید راس از آثار افلاطون و ارسطو را نیز مدنظر قرار داشته است.
کتاب «از زیبایی متافیزیکی تا زیبایی هنری»، اثر شمسالملوک مصطفوی در 200 صفحه و با قیمت 78000 تومان از سوی نشر نی روانه بازار نشر شده است.
نظر شما