شنبه ۴ تیر ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۶
درسگفتارهای شلایرماخر درباره هرمنوتیک کتاب شد

فریدریش دانیل ارنست شلايرماخر (۱۷۶۸-۱۸۳۴) را به سبب درسگفتارهایش درباره هرمنوتیک یکی از بنیانگذاران هرمنوتیک مدرن می‌دانند، هرچند در طول حیاتش هرگز خود کتابی درباره هرمنوتیک منتشر نکرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «هرمنوتیک(دست‌نوشته‌های سال‌های 1809 و 1819)» اثر فریدریش شلایرماخر به همت محمد ابراهیم باسط ترجمه و از سوی نشر نی در 232 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و با قیمت 88 هزار تومان منتشر شد.

این کتاب با دو تر جمه یکی مقدمه مترجم فارسی زبان و دیگری مقدمه اندرو بوئی بر ترجمه انگلیسی آغاز شده و در ادامه از سه فصل تشکیل شده است. فصل تخست: هرمنوتیک عام که خود شامل؛ مقدمه، وجه گرامری تفسیر، وجه فنی تفسیر و در نهایت نتیجه‌گیری است. فصل دوم کتاب به هرمنوتیک 1819 اختصاص دارد. این فصل نیز از یک مقدمه و دو بخش؛ شرح گرامری و تفسیر فنی تشکیل شده است. فصل سوم به یادداشت‌های سال‌های 1828 و 1832 اختصاص یافته است.

باسط در مقدمه‌ این اثر یادآوری می‌کند: «فریدریش دانیل ارنست شلايرماخر (۱۷۶۸-۱۸۳۴) را به سبب درسگفتارهایش درباره هرمنوتیک یکی از بنیانگذاران هرمنوتیک مدرن می‌دانند، هرچند در طول حیاتش هرگز خود کتابی درباره هرمنوتیک منتشر نکرد. از نظر او، هرمنوتیک «هنر فهمیدن درست سخنان دیگری بود، چون باور داشت «روال معمول» این است که ما سخنان یکدیگر را اشتباه بفهمیم و بدون اراده و انگیزه کافی و استفاده از روش مناسب به فهم درست نخواهیم رسید. به علاوه، او معتقد بود که اندیشیدن بدون زبان امکان پذیر نیست، یا در واقع اندیشه‌ای که به قالب سخن درنیاید اصلا اندیشه نیست. در نتیجه، او هرمنوتیک را ابزاری ضروری برای پی بردن به اندیشه‌های دیگران و حتی اندیشه‌های خویشتن می‌دانست، اندیشه‌هایی که صورت‌های زبانی متفاوتی به خود می‌گیرند، از گزاره‌های علمی‌گرفته تا بیان‌های شاعرانه. اگر حقیقت آن اندیشه ای است که فرد باور دارد مطابق با واقعیت است، و می‌تواند دیگران را نیز نسبت به درستی باور خویش درباره آن قانع سازد، هرمنوتیک وسیله ای ضروری برای کشف حقیقت خواهد بود، چرا که اگر در وهله نخست فهم درستی از اندیشه‌های دیگری و حتی خودمان نداشته باشیم، مجالی برای کشف حقیقت فراهم نخواهد آمد. در نتیجه، رابطه ناگسستنی اندیشه و زبان نزد شلايرماخر موجب می‌شود هرمنوتیک او، که به اشتباه آن را صرفا یک هرمنوتیک متنی معرفی کرده اند، دیگر فقط یک تلاش ادبی یا زبان شناسانه نباشد، بلکه جزئی ضروری از فرایند کشف حقیقت و بنابراین مسئله ای فلسفی باشد.»

اندرو بوئی در مقدمه‌ای که بر ترجمه انگلیسی این کتاب نوشته آورده است: «هرمنوتیک یا «هنر تفسير »، که زمانی صرف وجهی فرعی از فلسفه اروپایی تلقی می‌شد، در سالیان اخیر در دنیای انگلیسی - زبان به یکی از موضوعات بسیار مورد بحث فلسفه معاصر تبدیل شده است. تقریبا هر روایتی از تاریخ هرمنوتیک مدرن به نوعی به نقش الهیدان و فیلسوف پروتستان آلمانی، فریدریش دانیل ارنست شلايرماخر (۱۷۶۸-۱۸۳۴)، در تأسیس آن اذعان دارد. هرچند این اذعان داشتن معمولا به طرز معناداری دو پهلو است: شمار فراوانی از این روایت‌ها این برداشت از شلايرماخر را بازگو می‌کنند که او نظریه پردازی «رمانتیک» است که فکر می‌کند تفسیر نوعی همذات انگاری «شهودی» و «همدلانه» با اندیشه‌ها و احساس‌های مؤلف متن است. این اغلب منتهی به بی اهمیت دانستن او شده است، چون در این صورت صرفا بخشی از تاریخ تفسیر متنی روانشناسی باورانه به حساب می‌آید که دیگر بر اثر رویکردهای موجود به زبان و معنا در هرمنوتیک اگزیستانسیالی معناشناسی تحلیلی، و ساختارگرایی و پساساختارگرایی از اعتبار افتاده است. اما،  همانطور که متن‌های ترجمه شده در این جا اثبات می‌کنند، شلايرماخر در واقع هرگز تفسیر را در قالب همدلانه نمی‌نگریست، بلکه آن را در قالبی می‌نگریست که اکنون به طرز شگفت انگیزی با روایت‌های فلسفی معاصر از زبان و معرفت شناسی ربط دارد.»

وی در ادامه می‌نویسد: «دوران فلسفی‌ای که با انتشار سنجش خرد ناب کانت در ۱۷۸۱ آغاز می‌شود، با تلاش برای فهمیدن رابطه میان وجوه خودانگیخته و پذیرنده سوژه ای خود آیین تعریف می‌شود که هم از تعین باوری طبیعی کامل آزاد است و هم از انقیاد مرجعیتی الهی. تأثیرگذارترین و برجسته‌ترین نقش شلايرماخر در تاریخ فلسفه عبارت است از ادغام تأمل در باره زبان با مسئله خودانگیختگی و پذیرندگی، لیکن برای فهم این که او دقیقا چگونه این ادغام را انجام می‌دهد باید به نحو مناسبی توضیح دهیم که چرا هرمنوتیک در پروژه فلسفی بزرگ تر او نقش دارد.»

اندرو بوئی در جایی دیگر یادآوری می‌کند: «اغراق نیست اگر بگوییم که برخی از مهم‌ترین مسائل فلسفه مدرن در همین نکته نهفته است. اندکی پس از انتشار درباره دین، هگل در ایمان و شناخت (۱۸۰۲) یکی از حملات اولیه‌اش علیه مفهوم «بی‌واسطگی» را صورت می‌دهد، که دقیقا در رابطه با یاکوبی و شلايرماخر است. این حملات در ادامه به یکی از منابع اساسی ایده‌های فلسفي اصلي هگل تبدیل می‌شوند، و در این ادعای علم منطق به اوج خود می‌رسند که چیزی در آسمان و زمین نیست که واسطه نخورده باشد. این که ناهمراهی هگل با ایده بی‌واسطگی «احساس» چقدر پرخاشگرانه است در حمله بعدی او آشکار می‌شود، در ۱۸۲۲، و علیه مفهوم جانشین بی واسطگی در ایمان مسیحی (۱۸۲۱) شلايرماخر یعنی مفهوم «احساس وابستگی ریشه‌ای» (Gefihl der schlechthinnigen Abhangigkeit). شلايرماخر بر این وجه از خود به آگاهی تأکید می‌کند تا برای این واقعیت چاره‌ای پیدا کند که اگر بناست خود مختاری خودانگیخته از خود تنهاباوری خلاص شود باید کماکان وابسته به اثرات جهان روی خودمان پذیرندگی باشد، به شیوه‌ای که ما هیچ کنترلی روی آن نداشته باشیم، چون این اثرات پیش از تکون یافتن خود آگاهی انعکاسی آغاز می‌شوند.

وی معتقد است: «شلايرماخر هرمنوتیک را «هنر فهمیدن ... سخن شخصی دیگر به نحو درست) تعریف می‌کند، [۲۰] و دیالکتیک را ارائه «اصول هنر فلسفه ورزی» می‌داند، [۲۱] یا ( مبانی اجرای هنرمندانه (kunstmanBige) دیالوگ در قلمرو اندیشه ناب ». [۲۲] هرمنوتیک درگیر معنای سخنان است، دیالکتیک درگیر حقیقت آنها است، که ممکن است به نظر آید این صرفا تكرار تفاوت بین دوکسا و اپیستمه است. ولی شلايرماخر یک متفکر کاملا پسا۔ کانتی است، و توسعه مضامین کانتی توسط او، به رغم دلبستگی‌اش به افلاطون، او را در عمل بیشتر به موضوعات فلسفه معاصرش نزدیک می‌کند تا به متافیزیک افلاطونی، دست کم با فهم سنتی.»
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها