کتاب حاضر به عنوان یکی از منابع قابل استفاده برای دروس «فلسفه علم»، «تاریخ علم»، و «جامعهشناسی علم» برای دانشجویان رشتههای فلسفه در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد ترجمه شده است. نیز این کتاب به عنوان یکی از منابع قابل استفاده برای درس «روش تحقیق» برای دانشجویان کلیه رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی در مقاطع تحصیلات تکمیلی پیشنهاد میشود.
مترجم در یادداشتی که در ابتدای کتاب نوشته آورده است: «طی سالها همنشینی با اصحاب دانشگاه و حوزه، چه استادان و چه دانشجویان، بهتفطن و تعجّب دریافتهام که تلقّیِ تأملبرانگیز و تأثیرگذاری از «علم» و متعلَقِ «علمیبودن» و بهویژه «روش علمی» در میان هست و این تلقی در سایر اقشار جامعه هم (که به خیالم تا حدود زیادی باورهای خویش در موضوع حاضر را از گروه نخست اخذ میکنند) هواخواه دارد. با مرور زمان و به اقتضای موقعیتهای مختلف و قرارگرفتن در مواضع متفاوت از کارکردهای سهمگین و گسترده این تلقی آگاهی یافتهام؛ کارکردهایی که بهتدریج به ایدئولوژی صلب، خشن و مندرسی تبدیل شدهاند و در مقیاسهای نظر تا عمل، اغلبِ رویههای مرسوم در حوزههای متعدد و متنوع حیات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران معاصر را در بر گرفتهاند. ایدئولوژیِ اصالتِ علم چنان سازمانیافته در نهاد دانشگاه (و حتی حوزه) و خاصه در رشتههای مرتبط با «انسان» رخنه کرده که باعث سر در گمی، بیحاصلی و نازاییِ کلیه این رشتهها در کشور شده است. مروری بر روندها و رویههای نهادهای مرتبط و آراء و افکار مسلط هم نشان میدهد که به تغییر این شرایطِ عقیم در آینده نزدیک امیدی نیست. این ایدئولوژیِ مسلط، در قالب رویههای روزمره، اندک منافذِ موجود در عرصهها و امکانهای پژوهشیِ خارج از رسوم، مناسک و آدابِ تعریفشده را هم تهدید و هم تحدید میکند. چنین مناسکی، که هم محصول ایدئولوژیِ مذکور و هم مقوم آناند، صرفاً به عمق ناکارآمدی موجود میافزایند؛ مناسکی که پیوسته، با هدف تقویت یا تغییر شکل «چارچوبها»ی ناکارآمدِ موجود، در هیئت دستورالعملها و ضوابط تدوین و صادر میشوند. پرداختن به این مقوله غمافزا مجال مفصلی را میطلبد که از عهده این قلم و این نوشتار خارج است. اشاره مختصر به آن در اینجا برای بیان اهمیت پرداختن به کتاب چگونگی علم و تأمل در مطالب آن است.»
نویسندگان نیز در مقدمهای بر چاپ دوم کتاب مینویسند: «به نظر ما، یکی از فواید بزرگ نوشتن کتاب چگونگی علم کشف این نکته بوده است که دانشمندان علوم طبیعی و دانشمندان علوم اجتماعی میتوانند به زبانی درباره این مقولات بحث کنند که بیشتر برای دانشگاهیان آشنا است تا برای متعصبان مذهبی. در نتیجه، هریک از ما توانسته است از دیگری مطالبی بیاموزد؛ هرچند این بدان معنا نیست که ما درباره همهچیز توافق داریم.
ضمیمه جدید نسبت به بدنه اصلی کتاب قدری فنیتر است؛ اما آن را به کسانی پیشنهاد میکنیم که با علاقهای خاص بحثها و جدلهایی را پیگیری میکنند که در سالهای اخیر میان دانشمندان علوم طبیعی و دانشمندان علوم اجتماعی درگرفته است و یا کسانی که به مطالعه مبانی نسبیت علاقهمندند.»
همچنین در مقدمهای که بر چاپ اول این کتاب نوشته شده میخوانیم: «کتاب چگونگی علم در پی آن نیست که به شیوه آماری نمایشگر علم معمولی باشد که هر روز در آزمایشگاههای سراسر جهان فراهم میشود. برعکس، قسمت اعظم علم مناقشهآمیز نیست. در نتیجه، کتاب حاضر اگر مقدمهای بر دنیای روزمره علم برای دانشمندان دانسته شود، شاید گمراهکننده باشد. دانشمند عادی واقعاً خوششانس (یا بدشانس!) خواهد بود اگر شخصاً درگیر نوعی از هیجان شود که در این کتاب به نمایش درآمده است. علیرغم این، همان طور که ما پیشنهاد میکنیم شهروندان در مقام شهروند صرفاً باید علم مناقشهآمیز را بشناسند.»
در جایی دیگر از این کتاب اشاره شده است: «اگرچه این کتاب عمدتاً و بیش از هر چیز دیگری برای شهروندان در نظر گرفته شده است، اما همان گونه که در متن توضیح میدهیم، ممکن است سه درس برای دانشمندان در مقام دانشمند وجود داشته باشد که بتوانند از کتاب چگونگی علم بیاموزند. اولاً پژوهشگرِ تازهکار، افرادی مانند دانشجویان مقطع دکتری، باید برای بههمریختگی و بینظمیِ آزمایشهایی که در صفحات این کتاب آشکار میشود آماده باشند؛ این پدیدهای عام و جهانشمول است. ثانیاً، کسانی که احتمالاً از حرفهای علمی بهخاطر سردی علم، فارغبودن آن از علایق انسانی، ماشینوارگی و دقت آن منصرف میشوند، ممکن است از این کشف آسودهخاطر شوند که علم درست شبیه هنر و علوم اجتماعی، جنبهای گرم، معمولی، مهیج و جدلی دارد. ثالثاً این روزها در نوشتههای دانشمندان برای مخاطب عام، تمایل نامیمونی وجود دارد که خود و موضوع کار خود را با خدا مقایسه کنند. درس آخر کتاب این است که علم بیشتر [شبیه] گالم است تا خدا.»
همچنین در جایی دیگر نویسندگان به مخاطبان کتاب اشاره میکنند و مینویسند: «این کتاب برای عموم کتابخوانانی است که میخواهند بدانند علم واقعاً چگونه کار میکند و چقدر به متخصصان اقتدار میبخشد؛ این کتاب برای دانشآموز یا دانشجویی است که در مدرسه یا دانشگاه به مطالعه علم میپردازد؛ و برای آنهایی است که کلاس تاریخ، فلسفه یا جامعهشناسیِ علم را تازه شروع کردهاند. درمجموع، این کتاب برای شهروندی است که در جامعهای تکنولوژیک زندگی میکند. کتاب کار مورخان و جامعهشناسان حرفهای را برای مخاطبِ عامتر متناسب و تعدیل میکند. فصول کتاب خاستگاههای متفاوتی دارند. پارهای از آنها بر کار خود ما بنا نهاده شدهاند و برخی بر برداشتهای ما از منتخبی از چند کتاب و مقاله در تاریخ و جامعهشناسی علم هستند که رویکردی غیر واپسنگر به گذشته اتخاذ میکنند. در این موارد برای کسب اطلاعاتِ بیشتر، بر نویسندگان اصلی متکی بودهایم و نیز منابع اتفاقی و پراکنده از دادههای آرشیوی داشتهایم. در انتخاب فصول برای نمایاندن و نشاندادن علم به دادههای در دسترس محدود بودهایم. اما با وجود این محدودیت، از دو طریق کاوش کردهایم. ما از بین علوم زیستی و علوم فیزیکی دست به گزینش زدهایم و بخشهایی از علم شناختهشده و مشهور را در کنار علم نسبتاً معمولی و آنچه علم بد نامیده میشود انتخاب کردهایم. این کار را ازآنرو انجام دادهایم که میخواهیم، در چارچوب دغدغههایمان، نشان دهیم علم یکسان است؛ چه شناختهشده و معروف باشد چه ناشناخته؛ چه بزرگ باشد چه کوچک؛ چه بنیادین باشد چه ناپایدار و گذرا.
فصل پنجم درباره امواج گرانشی و فصل هفتم درباره نوترینوهای خورشیدی مبتنی است بر مطالعات اختصاصی ما در حوزه جامعهشناسی معرفت علمی. ضمناً نقلقولهایی که در این فصول آمده بدون ذکر منبع است، چراکه برگرفته از مصاحبههایی است که ما با دانشمندان اصلی و صاحبنظر در حوزههای مورد سؤال صورت دادهایم. مصاحبههای مربوط به تشعشع گرانشی را کالینز در فاصله سالهای 1972 تا 1975 پیش برده است. پینچ هم در نیمه دوم دهه 1970 با دانشمندان نوترینوهای خورشیدی مصاحبه کرده است.»
در پشت جلد کتاب نیز آمده است: «تا حدود نیمه دوم قرن بیستم، قاطبه عالمان و فیلسوفان به علم ارج بسیار مینهادند. «علمی بودن» استدلالها، ادعاها و آثار تحقیقی، حاکی از نوعی امتیاز یا نوع خاصی اعتماد به آنها تلقی میشد. به نظر میرسید که علم دارای شیوهای خاص به نام «روش علمی» است. در این زمان، تحولی جدید رخ داد که بهطور روزافزونی نظریه پردازیهای روششناسانه هنجاری-اعتباری و توصیه و تجویزهای منطقی- فلسفی درباره چگونگی کاوشهاس علمی را ناصواب مییافت. لازمه این رویکرد جدید، توجه بسیار جدی به تاریخ علم و ضرورت پژوهشهای موردی و موضوعی بود. اینگونه پژوهشها در تاریخ علم نشان داد که نظریههای علمی را نمیتوان به طور قطعی اثبات یا ابطال کرد و بسیاری از رویدادهای علمی، با روشهایی که فلاسفه تجربهگرای منطقی تجویز و توصیه میکنند، رخ ننمودهاند. کتاب چگونگی علم، یکی از این پژوهشهاست. این کتاب شامل هفت مطالعه موردی درباره برخی از رویدادهای مهم علمی است و مشکلات اساسی این دیدگاه را که علم بر بنیان مطمئنی از مشاهده و آزمایش استوار است و نیز اینکه نوعی شیوه استنتاج وجود دارد که به مدد آن میتوان به نحو مقتضی نظریههای علمی را از ان بنیان اخذ کرد، مشخص و آشکار میکند.»
نظر شما