مترجم کتاب «شر و ادبیات» به ایبنا گفت:
زمان آن فرا نرسیده که مترجمان قدیمی عرصه را برای جوانان باز کنند؟
فرزام کریمی با اعلام خبر ترجمه کتاب «ادبیات و شر» گفت: عدماعتماد نشرهای دارای پخشهای قوی به مترجمان با ذهنیت نو و بهروز سبب درجازدن تفکر مردم و گرفتارماندن در دورهای شده است که هر چه روبهجلو حرکت میکنیم، دیگر شاهکارهای گذشته را نمیبینیم.
فرزام کریمی، در گفتوگو با ایبنا با اشاره به انتشار این کتاب گفت: تئوریسین نام آشنای شر (ژرژ باتای) در این کتاب به بررسی مضمون شر در آثار امیلی برونته، مارسل پروست، مارکی دوساد، فرانتس کافکا، ویلیام بلیک، شارل بودلر و ژول میشله پرداخته است. رویکرد وی در بررسی مضمون شر اثرگرایانه بوده است؛ مثلا در باب امیلی برونته به بررسی مضمون شر در اثر «بلندیهای بادگیر»، در باب پروست به بررسی همین مضمون در دو اثر وی به نامهای «ژان سنتوی» و «در جستجوی زمان ازدسترفته»، در باب دوساد به بررسی این مضمون در دو اثر وی تحت عناوین «ژوستین» و «صد و بیست روز در سدوم»، در باب کافکا اتکای وی به اثر «محاکمه» و گوشههایی از اثر «قصر و داستان داوری»، در باب بودلر اتکا بر روی «گلهای شر»، در باب بلیک رویکرد وی بر روی اشعار بلیک و در باب ژول میشله اتکایش بر روی «رسالهی جادوگری» بوده است.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم بر مبنای تحلیلهای پیر کلوسوفسکی به آثار باتای بنگریم و با یک برابرسازی ساده به اصل موضوع بپردازیم میتوان خیر را همان منافع دیگران دانست به گونهای که خیر در پیوند با تحقیر منافع هستندهها به دست خود هستند و شر وجود هستندهها هستند تا جایی که جداییشان را ایجاب میکند و این پرسش بنیادین به دنبال آن نیست تا خیر را در نقطه مقابل شر قرار دهد؛ بلکه میخواهد اوج (فراشد) اخلاقی که با خیر دارای تفاوت است با حضیض (فروشد) اخلاقی که ارتباطی به شر ندارد و برعکس ضرورتش وجوه خیر را تعیین میکند، در تقابل قرار دهد.
این مترجم در ادامه توضیحاتش گفت: اوج به زیادت، به وفور نیروها پاسخ میدهد، شدت تراژیک را به سرحدش میبرد و به هزینهگریهای بیحدواندازه انرژی، به تخلف از یکپارچگی هستندهها مربوط میشود. پس به شر نزدیکتر است تا به خیر. حضیض، با پاسخگویی به دقایق فرسودگی و خستگی، هر ارزشی را که دغدغه حفظ و غنیسازی هستنده دارند ارج مینهد، قواعد اخلاق از حضیض منتج میشود.
کریمی در باب ترجمه این اثر گفت: ترجمه این کار از متن انگلیسی آن که ترجمه پروفسور آلاستر همیلتون بوده، صورت گرفته و با دقت فراوانی ترجمه شده است تا مبادا در حق نویسنده بزرگی همچون باتای اجحافی صورت بگیرد و برای همین کیفیت همراه سرعت بوده است.
این مترجم همچنین در پاسخ به این سوال که «آیا ترجمه آثاری این چنینی در زمینه فلسفه ادبی را ادامه خواهد داد یا خیر؟» گفت: قطعا نیمه دوم کارنامه ترجمه بنده از اثر یازدهم که شامل ترجمه همین اثر میشود، رویکردی فلسفی در کنار ترجمه آثار ادبی و موسیقایی خواهد داشت؛ اما آنچه که در نیمه دوم کارنامهام پر رنگتر خواهد بود بیشتر ترجمه آثار فلسفی و نظری خواهد بود که در ایران با فقر منابع در باب آن روبهرو هستیم و هنوز بسیاری از آثار مرجع و فیلسوفان مرجع در حوزه مبانی نظری و فلسفه در ایران ترجمه نشدهاند و ریشه بسیاری از اسطورهسازیها در ایران در پیوند با عدمترجمه آثار مرجع در ایران است و ناشران هم همتی نمیکنند تا به سمت اصل حرکت کنند.
وی در توضیح مشکلات پخش در ایران گفت: بسیاری از ناشران بزرگ با پخشهای قوی کار میکنند یا از گذشتهشان ارتزاق میکنند یا هنوز در پی مترجمان ازکارافتادهای هستند که بیدغدغه و بدون هدف و انتخابهایی هدفمند در حال فعالیت هستند و دیگر آرد خود را بیخته و الک خود را آویختهاند؛ لذا عدماعتماد نشرهای دارای پخشهای قوی به مترجمان با ذهنیت نو و بهروز سبب درجازدن تفکر مردم و گرفتارماندن در دورهای شده است که هرچه روبهجلو حرکت میکنیم، دیگر شاهکارهای گذشته را نمیبینیم.
کریمی ادامه داد: در حوزه اندیشه و فلسفه هنوز بسیاری از فیلسوفان مرجع که حکم پدر را دارند و مکاتبی که به گسترش اندیشهورزی انسان کمک میکند، ترجمه نشده است و زمانی که ادبیات و فلسفه غرب را میخوانیم، به خوبی پی خواهیم برد که دلیل این عدمآشنایی ما این بوده که تنها ما خیال میکردیم که با مترجمانی هدفمند روبهرو هستیم و در عمل بسیاری از نامهای بزرگ به لحاظ کارنامه حرفهای، کاری نکردهاند و اثری را ترجمه نکردهاند که بتواند به اندیشه و ذهنیت آدمی کمک شایانی کند؛ از برای همین است که هنوز همان حداقل جامعه کتابخوان ایرانی، آخرین نویسندهای که میشناسند، کافکا و داستایوفسکی است و آخرین فیلسوف هم لابد فوکو! و فاجعه آنجاست که خیال میکنند تمام فلسفه و ادبیات همین است. شاید علت بخشی از هیجانات ذهنی ما که با اندک دانش اندوخته خیال کاهن اعظم بودن به سرمان زده است، همین باشد.
این مترجم در باب وضعیت نشر در ایران گفت: عدم تولیدات درست و هدفمند از سوی ناشران و عدمتخصص آنها در بهکارگیری مترجمان عاملی است که در بازار نشر ایران به چشم میخورد؛ کمااینکه نشرهای بزرگ با پخشهای قوی همچنان در «دور باطل گرفتاربودن» اسیرند و نمیخواهند بهروز شوند و حرفهای جدیدی را پذیرا باشند و همچنان به همان اسطورهسازی و اسطورهپروری مشغول هستند و نامش را احترام میگذارند!
وی ادامه داد: به لحاظ مکانیزم روانی احترام با ادای احترام زوری شکل نمیگیرد و اینکه به جامعه بقبولانید که باید به کسی احترام بگذارید؛ چون از نظر ما قابل احترام است، این خود نمود تحمیل و دیکتاتوریزم است. این خود افراد هستند که باید بزرگیشان را با رفتار و پرنسیبشان نشان دهند؛ وگرنه احترامی که بهزور بخواهد صورت بپذیرد، بهراحتی در هم شکسته خواهد شد.
کریمی با تاکید بر اهمیت جوانگرایی در حوزه ترجمه گفت: آیا زمان آن فرا نرسیده که مترجمان قدیمی عرصه را برای جوانان باز کنند و حداقل با کناررفتنشان بزرگیشان را نشان دهند؟ وقتی ما خودمان علاقهمند به آن هستیم که در صحنه بمانیم و صحنه را ترک نمیکنیم، چگونه از جامعه و جوانکشی مینالیم؟ آیا نوع رفتار خود ما مصداق بارز جوانکشی نیست؟ اگر مترجمی واقعا این چنین چیزهایی را بفهمد، قطعا خود به ناشران خواهد گفت که بهتر است عرصه را برای تفکرات نوین باز کنند و با بزرگی کنار میروند؛ اما یکی از بزرگترین مشکلات ما همان کسانی هستند که نامی از گذشته برای خویش دست و پا کردهاند و اکنون در پیری که متنهایشان را دانشجویانشان ترجمه میکنند، باز هم عرصه را خالی نمیکنند و ناشران بزرگ نیز همچنان بهخاطر نامها کف میزنند. دلیل گفتن این سخن این نیست که بخواهم احترام را از گذشته به امروز منتقل کنم؛ من نیازی به احترام ندارم و گدای احترام نیستم. به من احترام نگذارید؛ بلکه مرا در هم بشکنید تا بتوانم با درهمشکستن خویش هر روز انسان بهتری شوم.
وی ادامه داد: توصیه بنده به آنها که به دنبال احترام هستند و اکثریت این جامعه ادبی را تشکیل میدهند و عقدههای سرکوبشده دیگر بخشهای زندگیشان را به ادبیات منتقل کردهاند، این است که هر روز صبح که از خواب بیدار میشوند، در آینه به خودشان احترام بگذارند تا حداقل کسی به آنها احترام گذاشته باشد و آن را از دیگران طلب نکنند. ماحصل همین نگاه جزمگرایانه باعث شده که ناشران ما این ذهنیت را ایجاد کنند که چون فلان اثر را فلان مترجم ترجمه کرده است، پس لابد اثر خوبی است! درحالیکه نگاه حرفهای به ما میگوید انتخاب اثر به مترجم بستگی دارد و از سویی شما نباید برای نام مترجم اثر را تقدیر کنی بلکه نیاز است با مطالعه دقیق اثر و برخورد فرممحور و آنالیز و تجزیه و تحلیل آن و کارآمدی اثر در جهت کمک به اندیشه و هدفمندی اندیشه مترجم برای انتخاب آثاری هدفمند کف بزنید؛ ورای آنکه بخشی از ذهنیت اسطورهساز در ارتباط با مکانیزم روانی هر فرد و ناشی از تحمیل نادرست از سوی جامعه است که نبود سیستم آموزشی استاندارد سبب میشود تا به کودک از کودکی بقبولانند که باید به دنبال الگو و اسطوره بدود و کسی را تعقیب کند و نمود این نگاه در دوران نوجوانی و جوانی ذهنیتی الگوساز را پدید میآورد که نقشی مخرب در جامعه ایفا میکند.
این مترجم با اشاره به پیامدهای جامعه مقلد گفت: هر کودک از بدو کودکی بنا به جنسیتش سعی میکند مقلد پدر و مادرش باشد؛ اما در دورانی این عدم وابستگی و استقلال فردی در سیستمهای آموزشی استاندارد به شخص آموزش داده میشود و سعی میکنند تا شخصیتی مستقل به جامعه تحویل دهند؛ نه شخصیتی که در بیستواندیسالگی خیال کند که چون پدرم کاری را به اشتباه انجام داده و در حق من ظلم کرده است، پس من باید همچنان اشتباه او را بپذیرم و یا اگر مادرم حرف نامعقولی را به زبان آورد، چون مادر است بنابراین باید هر سخن غیرمعقولی را پذیرفت.
وی در پایان گفت: جامعهای که استقلال فردی را تجربه نکرده بیشک همان جامعه پیشاقبیلهای است که میخواهد خود را در منجلاب خودفریبی گرفتار کند؛ لذا علت اشارهام به این اصل هم به علت اشاره به نقش کودکی و شر با اتکا به رویکرد باتای و هم اشاره به ذهنیت ضداسطوره و درهمشکستن اسطوره، ایگو، فرمانده و اصل در اندیشه باتای است که این آموزه میتواند به جامعه ایرانی کمک شایانی کند. اسطورهپرستی در جامعه ایرانی علل بسیاری از مشکلات است و ترجمه آثار مرجع باتای که خود بر ضد این نگاه حاکم است، میتواند به بهبود جامعه و پرورش ذهنیت سالم که به دنبال شخصیتیافتن و استقلال فکری است، کمک بهسزایی کند.
نظر شما