مهشید میرمعزی گفت: رادیش که به ایران آمده بود، از سوالهای مخاطبان ایرانی خیلی تعجب کرده بود که چقدر مخاطب ایرانی با ادبیات جهان آشناست. او فکر میکرد که تازه باید بیاید و بگوید که کامو کیست.
در ابتدا بفرمایید چه عناوین جدیدی در نمایشگاه کتاب دارید؟
من دو کتاب جدید دارم که از صحافی به غرفه نشر ثالث آمده است. یکی از این کتابها سالها بود که امکان چاپ نداشت و در دولت قبل، مجوز نگرفته بود. کتاب طنزی است که شامل دو کتاب در یک کتاب میشود؛ زنان از زبان مردان است و برعکس. همیشه این سوءتفاهم پیش میآید که چرا زنان، مردان را درک نمیکنند یا مردان، زنان را درک نمیکنند. در این کتاب، دو نویسنده خانم، زبان زنان را نوشتهاند و یک نویسنده آقا، زبان مردان را نوشتهاند. درواقع در غالب طنز، در این کتاب گفته میشود که ما زبانهای متفاوتی برای صحبت کردن داریم. به همین دلیل است که گاهی منظور هم را نمیفهمیم. منتها این مفاهیم را در غالب طنز بیان کردهاند؛ با این منظور که زنان و مردان زبان یکدیگر را بهتر بفهمند. یکی از معروفترین انتشارات آلمان به نام لانگشتاین که فقط فرهنگ لغت منتشر میکند آن را منتشر کرده و در این کتاب هم آمده، فرهنگ لغت زنان و مردان! این کتاب در آلمان با استقبال زیادی روبهرو شده است. دو کتاب کوچک بود که تصمیم گرفتیم در نشر ثالث آنها را در یک کتاب منتشر کنیم. من به نشر ثالث پیشنهاد دادم که هیچ یک را اول و دوم نکنیم. از هر طرف کتاب، روایت یکی از اینها را شروع کنیم. این طوری از هر طرف که بخوانید، میتوانید کتاب را بچرخانید و آن یکی را از طرف دیگر بخوانید. به این ترتیب، هیچ یک دوم نیستند، از هر طرف کتاب، مردان یا زنان، در مرتبه اول قرار دارند.
کتاب دوم چه بود؟
دومی جدیدتر است. زیاد پشت ممیزی نمانده است. دومی کتابی است که از خانم ایریس رادیش در ایران ترجمه شده است. کتاب اول ایشان «کامو؛ آرمان سادگی» بود که خودشان برای رونمایی کتاب به ایران آمدند و نشر ثالث آن را منتشر کرد. زندگینامه کامو را نوشته بودند. این کتاب با عنوان «آخرین چیزها» شامل یکی سری مصاحبههای ایشان با نویسندههای معروف است که اکثرا نوبلیست هستند. چون ایشان یکی از معروفترین روزنامهنگاران و منتقدان آلمان هستند. اغلب این مصاحبهها با نویسندههای مسن است و محور اصلی این مصاحبهها، به جز آثارشان، همانطور که از نام کتاب هم پیداست این است؛ حالا که زندگی شما رو به اتمام است، فکر میکنید چه کاری را باید میکردید که انجام ندادهاید و یا چه کاری را باید جور دیگری انجام میدادید؟
این سوال را از نویسندگان مطرح میپرسد و خود مصاحبهکننده در مقدمهاش توضیح میدهد که نزدیک شدن به پایان عمر، موجب میشود که برخی تعارف را کنار بگذارند و چیزهایی را بگویند که شاید در جوانی نمیگفتند. خیلی راحتتر از ترسهاشان حرف بزنند. خیلی صریحتر شوند. برخی از این مصاحبهها، رسما آخرین مصاحبه آن نویسنده بوده و بعد از چند ماه او از دنیا رفته است. بسیاری از ادیبانی که در این کتاب با آنها مصاحبه شده الان در قید حیات نیستند. این مصاحبهها از سال 1995 شروع شده که در این کتاب گردآوری شدهاند. کتاب شامل هجده مصاحبه بود که یکیاش حذف شد و الان کتاب با هفده مصاحبه منتشر شده است.
کمی درباره میزان آشنایی ما با ادبیات روز آلمانی توضیح دهید و اینکه ادبیات امروز آلمان، چقدر به فارسی ترجمه شدهاند؟
من فکر میکنم که کتاب، خوب ترجمه میشود. از هر زبانی. و ما از طریق ترجمه در جریان ادبیات جهان قرار داریم. در زبان آلمانی هم همینطور. ما مترجمان خوبی در زبان آلمانی داریم و هر یک هم گوشهای از کار را گرفتهاند. خود من، کاری را ترجمه میکنم که نام نویسندهاش برای اولین بار در ایران میآید. مثلا هنگامی که «نیچه گریه کرد» منتشر شد، آقای یالوم را کسی در ایران نمیشناخت. بعدها باقی کتابهایش هم ترجمه شد و خیلی هم مورد توجه مخاطب ایرانی قرار گرفت. اتفاقا این بحث در آلمان هم هست که سایه غولها بر ادبیات آلمانی افتاده است. اگر از افرادی نظیر گوته و شیلر هم رد شویم، نسل جدیدتر هم افرادی نظیر توماس مان و هاینریش بل و روبرت موزیل و... یک سری غول ادبیات بودند که بسیاری هم نوبل ادبیات را بردند و سایه این غولها تا مدتها بعد از جنگ جهانی هم بر سر ادبیات آلمان بود.
الان نسل جدید شروع کردهاند تا خودشان را از این سایه جدا کنند. هرچند سخت است. گوته در قرن نوزدهم گفته؛ هر چیزی که باید گفته شود، گفته شده. وقتی او این حرف را زده، الان ما چه میخواهیم بگوییم. ولی باز هم میبینیم که نویسندگان جدید، شیوههای جدید را امتحان میکنند. داستاننویسهای خیلی خوبی دارند. جوانهایی که تازه نفس از راه رسیدهاند و خوب کار میکنند. مثلا من کتابی ترجمه کردم به اسم «خاندان جاودان زالس» که پارسال نشر افق منتشر کرد. برنامهای در نمایشگاه بینالمللی کتاب است و حدود 10سال است که اجرا میشود با نام «سه سرزمین؛ یک زبان»، از سوئیس، اتریش و آلمان، یک نفر دعوت میشود. امسال از آلمان، آقای کریستوفر کلوبله دعوت شده است که کتاب «خاندان جاودان زالس» از او به فارسی ترجمه شد. خیلی جوان است ولی خیلی خوب مینویسد. من وقتی کاری را میخوانم توجه ندارم که نویسندهاش چقدر در ایران معروف است یا نیست. چون اکثر آنها را نمیشناسیم. مثلا خانم ایریس رادیش در کشورهای آلمانیزبان، مهمترین منتقد ادبی است. یعنی در این ادبیات، تعیین تکلیف میکند. اما در ایران، کسی او را نمیشناخت. اما الان او را میشناسند. به دلیل اینکه کتاب کامو که من از او ترجمه کردم، خیلی مورد استقبال قرار گرفت. اتفاقا خانم رادیش که به ایران آمده بود، از سوالهای مخاطبان ایرانی خیلی تعجب کرده بود که چقدر مخاطب ایرانی با ادبیات آلمان آشناست. او فکر میکرد که تازه باید بیاید و بگوید که کامو کیست. البته کامو ترجمههای خیلی خوبی در ایران دارد. ما مردم باهوشی داریم که کتاب خوب و ترجمه خوب را تشخیص میدهند و میخرند.
به جز این دو کتاب، آیا کتابهای دیگری هم از شما در نمایشگاه هست؟
چاپ نوزدهم «و نیچه گریه کرد» در نشر نی، چاپ چهارم «لیلا لیلا» نشر آموت، «خاندان جاودان زالس» در نشر افق، «قطار شبانه لیسبون» چاپ چهارمش در نمایشگاه هست. البته من کتابهای بیشتری با نشر ثالث دارم که الان در غرفهشان هست. از جمله گزین گفتههای گاندی و گوته.
نمایشگاه کتاب را چطور میبینید؟
من هر اتفاق فرهنگی را مبارک میدانم. و خوشحال میشم از اینکه مردم میآیند و کتاب میخرند. من معتقدم که نمایشگاه کتاب، جای برقراری ارتباط با مترجمان و ناشرها هست و مصاحبه و معرفی و... دو روز آخر را هم بگذارند برای فروش کتاب. مخاطبین با نویسندگان و شاعران و مترجمان آشنا شوند. برای خرید میتوان با همین میزان تخفیف به کتابفروشی رفت. مثلا در نمایشگاه فرانکفورت که بزرگترین اتفاق فرهنگی در حوزه کتاب در جهان است، کتاب فروخته نمیشود. در آنجا قرار ملاقات گذاشته میشود. صحبت میشود که چه کاری در حال ترجمه و نگارش است. روز آخر هم فروش دارند. هر چند که تاکید من بر این است که ما بالاخره باید وارد کنوانسیون برن شویم و کپیرایت را بپذیریم. به این ترتیب بسیاری از مشکلات ما کم خواهد شد. ترجمه تکراری نخواهیم داشت. ترجمهها با دقت بیشتری انجام میشوند. وقتی که قرار است یک ترجمه از کتاب منتشر شود، طبعا ناشر به سراغ مترجم دقیقتر میرود. نمایشگاه باید به موسسه فرهنگی تبدیل شود و نه موسسه تجاری. اما امسال من نمیدانم که چند ترجمه از کتاب خانم میشل اوباما را در غرفههای مختلف نمایشگاه دیدم. یک ترجمه بس است و اگر ما در قانون کپی رایت باشیم، از هر کتاب یک ترجمه بیشتر نخواهد بود. و آن یکی، حتما ترجمه باکیفیتی خواهد بود. چون بسیاری از این ترجمهها، صرفا برای تجارت انجام میشود. من از سی ترجمه از کتاب میشل اوباما شنیدهام و بعید میدانم که یکیاش کپی رایت داشته باشد. چون اگر داشته باشد، حداکثر،یکی دارد.
نظر شما