به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، این بانوان شاعر با بهرهگیری از زبان شعر، جنایات رژیم اشغالگر قدس را محکوم کرده و با سرودههای خود، بر لزوم حفظ وحدت، بیداری و مقاومت تأکید کردند.
این نقشه ی گربه, نام او ایران است
مأوا و مکان و خطه ی شیران است
هر کس که نگاه بد کند بر این خاک
با عزم بلند, خانه اش ویران است
مریم صابری نسب
*************
هنوز ظهر ِغم انگیز ِکربلاست! هنوز؛
سر ِتو، پیکر ِتو، بر زمین رهاست هنوز!
کش آمده است زمان، ظهرِ داغ عاشوراست
نوای ماذنه «حیّ عَلیَ البُکاست» هنوز
صدای «العطش» از هر کرانه میبارد
دو چشم خیس جهان، رو به نینواست هنوز!
نگاه ِ سرخ ِ زنی روی تَل، به گودال است
به پاره های تنی که به زیر پاست هنوز
امید خیمه به دستان ِ ماه ِ هاشمی است
نگاه سرخ عمو سوی خیمه هاست هنوز
نشسته گَرد ِ غریبی به شانه های زمین
به یاد ِخون تو، در فکر ِ خون بهاست هنوز
هزار سال، زمین روضه خوان ِ مقتل توست
و روضه خانه ی تو عرش کبریاست هنوز
که گفته قصه به آخر رسیده؟ این غم سرخ
تنیده در تن ما، در تمام ِ ماست هنوز
عراق و سوریه و غزه و یمن، در خون
ببین که سهم دل عاشقان، جفاست هنوز
بجوش! چشمه ی خونخواهی حسین ِ غریب؛
که لب گشودنت آغاز ماجراست هنوز
اگر چه در دل خاک وطن، هزار غم است
غم تو، بر همه ی دردها دواست هنوز
نشانده زخم جنون، بر دل وطن، شیطان
ولی چه باک! که یاد تو دلگشاست هنوز
اگر چه از درو دیوار، از یمین و یسار
نشسته بر تن ایران، غم و بلاست هنوز
پر است خاک وطن، از سحر امامی ها
پر از شهامت و جانبازی و صفاست هنوز
قدم قدم به هوای تو، سر به راه ِ توایم
نفس نفس به تو این سینه مبتلاست هنوز
برای روز قیام و ظهور بی تابیم
ببین که کار جهان ندبه و دعاست هنوز
به انتظار ظهورش، دمادم عاشوراست
به انتظار ظهورش، جهان به پاست هنوز
حمیده پارسافر
*************
نمیترسیم اگر شب، کفر با شمشیر میآید
نمیترسیم اگر با وعده ی تسخیر میآید
اگر فرعون خون کودکان با دشنه ریزد
اگرکه سامری با حیله و تدبیر می آید
بساط سحرافشامیشود توفان به قلب نیل میافتد
کلیم از طور با آیات وبا تفسیر میآید
خلیل بت شکن را باکی از نمرود وآتش نیست
که شیطان با صلاح خدعه و تزویر میآید
دوباره زوزه ی کفتارها از هر طرف برخاست
صدای شیر ایرانیست از نخجیر میآید
اگر خواب و خیال خاک ایران را به سر دارید
جوابش سوت موشک هاست با تکبیر میآید
بدان دست خدا با ماست سحر نزدیک میگردد
که ماه از پشت ابرتیره ی دلگیرمیآید
مریم عرب
******
از شهر رسیدهست خبرهای پریشان
از حادثه، از فاجعه، از تلخی و عصیان
از خون مقدس وسط کوی و خیابان
از همت مردانه و ایثار شهیدان
تن را به تن خاک سپردند شبانه
دل را به دِلی پاک سپردند شبانه
ایران عزیز آینهی خون و شهادت
با پرچم دلدادگی و مُهر رشادت
سرباز غیور آمده با شور و شهامت
امروز رسیده ست به قاموس سعادت
آتش زده بر خرمن خشخاشپرستان
سرباز وطن روشنیِ دیدهی ایران
آن شبشکنان با سخن یار رسیدند
هر چند پریشان و گرفتار رسیدند
امروز به آرامش بسیار رسیدند
یکبار رسیدند و دگربار رسیدند
تا جام بلا پر شد از افیون خیانت
تاریخ رقم خورد به ایمان و شهادت
ای پاک ترین آیهی مردانگی، ای یار
ای کوه سترگ، آینهی غیرت و ایثار
ای آنکه خدایش شده همراه و نگهدار
تفسیر حماسی شدهای با دل بیدار
سردوشی تو پرچم با عزت عشقست
سر دادی و سرداریات از دولت عشقست
سمیرا یکه تاز
***********
میترسم
روزنامهها صدای تولد را
با انفجار اشتباه بگیرند
گریهی نوزاد
در هیاهوی آژیرها گم شود
و کودکم دریا را
از نقشه بشناسد، نه از موج
و پرچمها را
پیش از آنکه نقاشی کند
خونآلود ببیند
و اولین واژههایش
نام اسلحهها باشد، نه پرندهها
میترسم
لبخند تو
در صف ایست بازرسی بماند
و چشمهایت
از پشت نوار زرد خطر
به من نرسند
دستهایت
بهجای گهواره
تسلیگر خاکسپاری شوند
و قلبت
پیش از آنکه در آغوشم بتپد
از تپش بمباران بلرزد
جهان
بازیچهی مشتهایی است
که دست بر ماشه دارند، نه بر شانه
گلولهها
میان آغوش و سنگر
فرقی نمیگذارند
و شک دارم
عطر آغوشت
از سیمخاردار بگذرد
نکند روزی برسد
که بوی نان
جای خود را به بوی باروت بدهد
و پنجرهها
بهجای نور
صدای فریاد را قاب بگیرند
میترسم
اما هنوز تو را دوست دارم
مثل زنی
که در تاریکی پناهگاه
امید میزاید، هنوز
و اگر بمبها
باغ را پیش از شکوفه بردارند
اگر مدرسهها
پیش از خندهی کودکان
تخلیه شوند
باز
در ذهنم
برایت گهوارهای میسازم
با چوبی
که هنوز بوی درخت میدهد
اگر کتابها
زبان سکوت بگیرند
و کلمات
با خون نوشته شوند
من هنوز
برای تو لالایی میخوانم
با صدایی که
ترکش نشنیده باشد
و از تار موهام
شال گردنی می بافم
برای روزهای سرد بیپناهی
که شاید هیچوقت نیایند
اما امید
پیش از تو باید زنده بماند
و اگر زمین
فراموش کند فصلها را
اگر درختها
از ترس تبر خواب نبینند
من خواب تو را میبینم
که از دل ویرانهها میآیی
با لبخندی
که حتی گلولهها
یادشان نمیآید چطور باید خاموشش کنند
تو را از آغوش واژهها
پس می گیرم
تو را از غبار نغمه ها
و به باد میسپارم
تا روزی
که جهان
از نو، خواندن بیاموزد
از صدای تو
جهان را نمیشود عوض کرد
شاید
اما تو را میشود دوست داشت
با دلی
که هنوز باور دارد
هر پرندهای
حتی از دل دود
میتواند
تا آسمان پر بکشد
آوا فراهانی
********
در دل شبهای تاریک و پرهراس،
ایران سرافراز، ایستاده است با شجاعت و امید
در برابر طوفانهای سهمگین،
پرچم افتخار، برافراشته است با صلابت و ایمان
در این نبرد نابرابر،
فرزندان ایران، با دلی سرشار از عشق به میهن،
با دستانی خالی اما ارادهای آهنین،
در برابر دشمنان، ایستادهاند تا آخر
ایران، سرزمین خورشید و شجاعت،
در این جنگ ناخواسته،
با دلی سرشار از امید و ایمان،
پیروزی را رقم خواهد زد، به یاری خدا
فاطمه صدرایی
نظر شما