شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۰
نمادهایی در سرزمین اساطیر

دومین کتاب شعر عطیه عطارزاده به نام «زخمی که از زمین به ارث می‌برید» با نمادها و المان‌های فراوان و نقبی به فرهنگ و اسطوره منتشر شد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -‌ شهاب دارابیان: دومین مجموعه شعر عطیه عطارزاده با عنوان «زخمی که از زمین به ارث می‌برید» در روزهای پیش از سی‌ودومین دوره نمایشگاه کتاب تهران از سوی ناشر سایر کتاب‌های او، یعنی نشر چشمه منتشر و روانه بازار نشر شد.
 
عطارزاده که با نخستین رمان و مجموعه شعرش توانست نگاه‌ نویسندگان، شاعران و منتقدان را به خود جلب کند، در جوایز متعددی به عنوان نامزد نهایی معرفی شد و جایزه شعر خبرنگاران را نیز از آن خود کرد و همه این موارد باعث شد تا امروز مخاطبان کتاب جدیدش، انتظارات زیادی از او داشته باشند.
 
عطارزاده در کتاب جدیدش نیز همان مسیر گذشته را ادامه داده است و این کتاب نیز مانند کتاب «اسب را در نیمه‌ی دیگرت برمان» پر از ارجاعات به اسطوره‌ها، متون و نشانه‌های رمزگونه تاریخی - فرهنگی است و نمونه‌های بسیاری را می‌توان در کتاب پیدا کرد.

«تبخیر شدیم
که تبخیر شدن
صدای شکستن کمر ابونواس است
وقتی به استخوان‌های بریده‌ی پدرانش بگوید شعر»
 
کتاب «زخمی که از زمین به ارث می‌برید» از 51 شعر تشکیل شده است که این اشعار در شش بخش آمده است. بخش یا فصل اول شعرها نام خاصی ندارد و مخاطب بعد از خواندن 11شعر با فصل یک برخورد می‌کند و از این به بعد شاهد عددگذاری و نام‌گذاری فصل‌ها هستیم.
 
عطارزاده در کتابش دست به تمسخر و تنهایی انسان امروز می‌زند؛ اما به ندرت از المان‌های شهری و مدرن که بسیار هم در شعر امروز باب شده، استفاده می‌کند و مانند نخستین مجموعه‌اش شاهد بازخوانی تاریخی هستیم. البته نباید از این نکته غافل شویم که او دغدغه انسان امروز را دارد و این موضوع را به اشکال مختلف در کتابش بیان کرده است. اگر به دنبال نمونه‌ای از حضور گروتسک در مجموعه شعرهای شاعران جوان می‌گردید، این مجموعه نمونه خوبی است و بسیاری از شعرهای این کتاب تمسخر ناهنجاری‌های انسان امروز است.

«و ما هر نسل یک‌بار منقرض می‌شدیم
فقط آگاهی عجیبی که حشرات حامل آن‌اند به ما می‌رسید»

«در کهکشان براده‌های آهن می‌بینم
ستاره‌ای در جای خودش نیست
مردانی می‌بینم بدون پوست-بدون گوشت-»

یکی از اتفاقاتی که در کتاب شاهد هستیم، ارجاعات درونی است؛ اما این ارجاعات کامل نیست و در بسیاری مواقع مخاطب به مشکل برمی‌خورد. برای مثال در صفحه 38 کتاب جمله «زود باشد سر چوب پاره سرخ کنی» آمده است؛ اما اشاره به ذکر حسین بن منصور نشده و شاعر ارجاع نداده که این جمله از جنید است و از تذکره‌الاولیا آمده است. درواقع در این کتاب ارجاعات متنی در جایی آمده که خیلی نیاز بوده است و عطارزاده از آن در جایی استفاده کرده که حس می‌کرده با نیامدن ارجاع کار خراب می‌شود. در کل اگر بخواهیم منصفانه با این اتفاق برخورد کنیم، باید بگوییم که شاعر با این موضوع برخورد سلیقه‌ای داشته است. برای مثال در صفحه 44شعری از آدونیس آورده و منبع را ذکر کرده یا در صفحه 66 و شعر «بیداری»‌ برای نام «تلمیخا» توضیحی آورده است. نام تلمیخا را شاید خیلی‌ها به عنوان یکی از اصحاب کهف شنیده باشند؛ اما شاید کسی نداند که او آخرین کسی بود که از غار بیرون آمد؛ بنابراین او مجبور شده این اسم را معرفی کند؛ چراکه اگر کسی این نکته را نداند، شعر او به مشکل برمی‌خورد؛ اما در بسیاری از مواقع چنین کاری را انجام نداده است.

«تلمیخا، چرا جای پاهای تو پیدا نمی‌شود؟
من کوه را کنده‌ام
میان تهران و دمشق و تفلیس و بمب‌های پرتغالی و رژهای صورتی
ردپاهای تو بخار شده بود
تو الاهه‌ی دیوانگان بودی
خدای شورش‌کنندگان بر ابرهای روغنی
تلمیخا، بگو زمین فردا کمی عاشق است»
 
زبان عطارزاده زبان سالمی است اما او در بسیاری از مواقع با کلمات بازی می‌کند و شاید در برخی جاها این بازی‌ها آن‌طور که باید و شاید خوب از آب درنیامده است و تصویر واضحی جلوی چشم مخاطب نیست. او از نظر زبان شاید در بسیاری از مواقع به سمت آثار کهن رفته است؛ اما در اندیشه هنوز ایراداتی وجود دارد و شاید در بندهایی این پریشانی اندیشه دیده می‌شود.

یکی از ویژگی‌های شعری عطیه عطارزاده استفاده خوب و مناسب از نمادها و المان‌هاست. در این کتاب از المان‌های بسیاری استفاده شده است که در ادامه به برخی از این المان‌ها اشاره خواهیم کرد:

دست: در اشعار این کتاب بسیار از المان دست استفاده شده است و گویا رسیدن و نرسیدن‌ها و هر اتفاقی در جهان تقصیر این دست‌هاست.

«دست‌هات را از دجله و فرات بیرون بیار
من جای پنجه‌های سرخ تو را
بر کمرکش سنگی در غارهای مرگه سور دیده‌ام»

گوزن و اسب و گرگ:‌ عطارزاده از این سه حیوان بارها در شعرهای خود استفاده کرده است. گوزن سمبل عشق، شکوه و زیبایی است و می‌گویند اگر می‌خواهید به گوهر وجود دست یابید از گوزن درون‌تان سوال کنید تا شما را به آن برساند. اسب نیز در فرهنگ ما نشانه نجابت و زیبایی است؛ اما در هنر تدفینی نماد مرگ و بیانگر آن است که روان متوفی را با خود می‌برد. البته در بسیاری از مواقع به‌عنوان یار و همدم انسان نیز از اسب یاد می‌شود و هنر شاعر این است که هر بار معنی متفاوتی از این المان می‌گیرد. گرگ نیز در ادبیات ما به عنوان نماد بی‌رحمی شناخته می‌شود و بارها در این کتاب برای نشان دادن این ویژگی‌ انسان معاصر از کلمه گرگ استفاده شده است. البته این را نیز می‌دانیم که گرگ موجودی مورد احترام برای ترک‌ها و مغول‌هاست و در اکثر حماسه‌های ترکی گرگ موجودی راهنما برای نجات و پیروزی است.

«زمین تاریخی‌ست که روی سینه‌ کنده‌ام
شجره‌نامه‌ای از جنس چوب و گوزن و باد»

«این یک تفنگ شکاری نیست
ما گوزن نمی‌کشیم
اکسیر جاودانگی در سمت راست مغز پرورش می‌دهیم»

«من زنی دیده‌ام که روی مرز ایستاده و گفته:
من گاهی گوزن می‌شوم»

«به خدایان بگو در منطقه‌البروج
اسب‌های وحشی چشمان تو را به خواب دیده‌اند»

«نمی‌توانیم حرف «میم» را بدون مردن ادا کنیم
از خودمان پای اسب‌های سربریده عکس می‌گیریم»

«صبر کن
اگر بروی گرگ می‌شوی»
 
لاجوردی: از میان رنگ‌ها او اشاره‌ای به رنگ لاجوردی دارد و حتی در شعری اسب را هم لاجوردی می‌آورد. مصریان باستان از رنگ لاجورد برای نشان دادن بهشت و آسمان استفاده می‌کردند. لاجوردی رنگ رایج در معماری ایرانی و کشورهای محدوده خلیج فارس است و جالب است که بدانید که این رنگ در زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و بسیاری از زبان‌های دیگر به عنوان «آبی ایرانی» معرفی شده است.

«مردانی می‌بینم بدون پوست، بدون گوشت
با اسب‌های لاجوردی در عروق جوهری
به زمین می‌تازند»

«و بعُد پنجم که لاجورد است:
میز یعنی درخت
درخت یعنی تباکو»

عدد هفت: در بسیاری از فرهنگ‌ها از عدد هفت به عنوان نماد شانس یاد می‌کنند و معتقدند که این عدد برای انسان خوش‌شانسی می‌آورد. او تا جایی که می‌تواند در بیان اعداد از عدد هفت استفاده می‌کند و این از نخستین خط کتاب تا کارهای پایانی قابل مشاهده است. البته او در مواقعی برداشت پارادوکسی نیز از این نماد داشته است.

«به کسی که در سال هفتصدهزار و هفتصد و هفتاد و هفت
به جای پای‌مان نگاه می‌کند بگو:
انفجار، اولین جنین مرده‌ای نبود که در شکم کاشتیم
اول آب بود»

«به الیاس بگو من پیش از آن‌که اتفاق بیفتم
جهان را در مهره‌ی هفتم پشتم خاک کرده‌ام»

«دور چشم‌هات روغن سوخته بمال
هفت‌ ماه بعد شمن می‌شوی
یاد گرفته‌ای نامرئی بشوی»

 
رگه‌هایی از زنانگی‌های فروغ در اشعار عطیه عطارزاده دیده می‌شود؛ اما زنانگی را نباید شعر زنانه تعبیر کرد و عبارت درست برای بیان این ویژگی‌ها «شعر زنان» است که در آن شاعر به شکل جزئی‌تری به مسائل نگاه می‌‌کند و این نگاه موشکافانه در اشعار عطیه عطارزاده به وضوح دیده می‌شود.

در پایان می‌توان گفت که عطیه عطارزاده در دومین کتابش اتفاقات خوبی را رقم زده است و گاهی تصاویر جدید و بکری به مخاطب شعر می‌دهد. مخاطبی که شاید امروز کمتر حوصله‌ شعرهای طولانی مانند شعرهای این کتاب را داشته باشد؛ اما به هر حال باید گفت که او به خوبی در شعرهایش توانسته مخاطب را حفظ کند و همین موضوع باعث می‌شود که مخاطب به شعرهای بلند او اعتماد کند و با آنها همراه شود. در مجموع کتاب شعر «زخمی که از زمین به ارث می‌برید» یکی از کتاب‌های خوبی که در آینده بیشتر درباره آن صحبت خواهد شد.
 
مجموعه شعر «زخمی که از زمین به ارث می‌برید»، اثر عطیه عطارزاده، در 110 صفحه، شمارگان 500 نسخه و به‌ بهای 16 هزار تومان از سوی نشر چشمه راهی بازار نشر  شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها