سه‌شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۸
راهنمای یک کتابدار برای عشق‌ورزیدن به کتاب‌ها

نیکی دمارکو در یادداشتی صمیمی از تجربه‌ی شخصی‌اش به عنوان خواننده، معلم و کتابدار می‌گوید: مدل غالب «خواندن درست» درواقع نوعی خواندن عادی‌ انگارانه است که برای مغزهای متمرکز، منظم و آرام طراحی شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از بوک‌ریوت، «نیکی دمارکو» سال‌ها فکر می‌کرد «خواننده واقعی» نیست. با اینکه کتاب‌ها همیشه در مرکز زندگی‌اش بودند؛ از جمع‌کردن و همراه داشتنشان تا خواندن در نیمه‌های شب اما روش خواندنش با الگوی پذیرفته‌شده جامعه هم‌خوانی نداشت. کتابی را شروع می‌کرد، چند فصل می‌خواند، بعد ناگهان کتاب دیگری دست می‌گرفت. گاهی چندین کتاب را همزمان می‌خواند و بعد جزئیات هرکدام را فراموش می‌کرد. بعضی شب‌ها تا دو صبح در حالت تمرکز شدید صدها صفحه می‌خواند و بعد هفته‌ها در رکود مطلق فرو می‌رفت.

دمارکو می‌نویسد این الگوی نوسان‌دار، او را دچار احساس شکست می‌کرد، زیرا از کودکی به او یاد داده بودند که «خواننده خوب» کسی است که ساکت و پیوسته می‌خواند، از ابتدا تا انتها، بی‌وقفه و بی‌گذر از هیچ صفحه‌ای. بعدها که معلم شد، همان الگو را در مدرسه دید: دفترچه‌های ثبت‌خواندن و آزمون‌ها قرار بود علاقه به کتاب را تقویت کنند، اما درواقع بسیاری از بچه‌ها زیر بار این معیارها له می‌شدند. در این سیستم، خواندن به‌جای لذت، به «کار» و «رقابت» تبدیل می‌شد.

وقتی دمارکو کتابدار شد، همان احساس شرم و تردید را در مراجعه‌کنندگانش دید. دانش‌آموزانی که با پوزش می‌گفتند فقط مانگا می‌خوانند؛ نوجوانانی که می‌گفتند شنیدن کتاب صوتی «تقلب» است؛ یا بزرگسالانی که با خجالت اعتراف می‌کردند مدام رمان‌های عاشقانه را دوباره می‌خوانند. او در این نقطه به کشف مهمی رسید: مشکل از خوانندگان نیست، بلکه از قوانینی است که نوع خاصی از ذهن را «استاندارد» فرض می‌کنند.

دمارکو می‌نویسد: «مدلی که ما آن را خواندن درست می‌نامیم، در واقع نوعی خواندن نوروتیپیکال است؛ خواندنی برای مغزی که می‌تواند ساعت‌ها تمرکز کند، نظم زمانی دارد، و به ژانرهای خاصی تمایل نشان می‌دهد. این مدل جایی برای پرش ذهن، خستگی حسی یا تکرار آرام‌بخش باقی نمی‌گذارد. برای کسانی که با افسردگی، اضطراب، یا نیاز به مرور چندباره یک جمله زندگی می‌کنند، این الگو عملاً حکم حذف دارد.»

در جریان شناخت خود و دریافت تشخیص‌های عصبی، دمارکو تصمیم گرفت این الگو را کنار بگذارد. او به خود اجازه داد کتاب‌ها را نیمه‌کاره رها کند، کتاب صوتی را نوعی «خواندن با کلید دیگر» بداند، و بازخوانی را نه اتلاف وقت بلکه مراقبت از خود تعبیر کند. به‌گفته او، «وقتی از معیارهای قدیمی دست کشیدم، زندگیِ خواندنم گسترده‌تر شد. دوباره عاشق کتاب‌ها شدم—نه به عنوان وظیفه، بلکه به عنوان همراهانی که می‌توانم در زمان و شیوه خودم به آنها برگردم.»

دمارکو اکنون در کتابخانه‌اش همین رویکرد را به دانش‌آموزانش منتقل می‌کند. هرکس که می‌گوید «من واقعاً اهل کتاب نیستم»، پاسخ می‌شنود: «تو همین حالا هم خواننده‌ای.» خواندن مانگا، گوش‌دادن به کتاب صوتی، ورق‌زدن کتاب‌های تصویری، یا خواندن کند یک رمان فانتزی طی چند ماه—همه و همه شکل‌های واقعی و ارزشمند خواندن‌اند.

او در پایان می‌نویسد: «خواندن درباره نظم یا نمایش نیست. مهم نیست چند کتاب تمام کرده‌ای یا چقدر از جایزه‌های ادبی خبر داری. خواندن یعنی ارتباط. وقتی قاعده‌های نوروتیپیکال را کنار بگذاری، می‌توانی رابطه‌ای با کتاب‌ها بسازی که لذت‌بخش، زنده و بی‌قضاوت است.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

اخبار مرتبط

تازه‌ها

پربازدیدها