در جلسه نقدوبررسی مجموعه داستان سایههای مخروطی مطرح شد:
نمونهای موفق از بسط دغدغههای تراژیک زندگی امروز
احسان نعمتاللهی گفت: «داستانهای سایههای مخروطی» نمونه بسیار موفقی از بسط دغدغههای تراژیک زندگی امروز، به شگردها و تکنیکهای ذهنی، ارائه میدهد که از دلایل توفیق آن، میتوان به گذار از دغدغههای تعیین هویت اشاره کرد که سبب شده بتوان به یکی از فجایعِ خاموش زندگی شهری (قتلهای ناموسی) به شکل ریشهای، پرداخت.
در ابتدای جلسه، نویسنده داستان «روی خط زلزله» را قرائت کرد. بعد از آن اولین منتقد جلسه سندی مومنی صحبتهای خود را آغاز کرد. این نویسنده و منتقد ادبیات داستانی عنوان کرد: مجموعه داستان، شامل یازده داستان کوتاه است. این داستانها سه ویژگی مشخص دارند: نخست تلاش شده است روایت داستان ها متنوع باشد، دوم داستانها بعد از بحران روایت میشوند
و سوم خانه و روابط خانوادگی دست مایه اصلی داستانهاست.
او در ادامه عنوان کرد: داستانهای مجموعه سایههای مخروطی داستانهای بیرحمی هستند. درواقع داستانها با پرداختن به خشونت و مرگ، حس ناامنی را به مخاطب القاء میکنند. خانه و خانواده و روابط دوستانه در داستانها آماج حملاتی قرار دارند که زندگی اشخاص درگیر با رویدادها را دستخوش تغییری اساسی میکنند.
نویسنده کولی با شکلات تلخ در ادامه سه ویژگی عنوان شده را با توجه به داستانهای مجموعه توضیح داد و گفت: دو مفهوم خشونت و مرگ در داستانها حضوری پررنگ دارند. در جای امن به وضوح خشونت شوهر علیه زن و برعکس را شاهد هستیم. در این داستان خشونت از نوع فیزیکی و روانی است. در داستان ورق بزن خشونت جنسی علیه زن و خشونت فیزیکی و به دنبال آن خشونت روانی به خوبی دیده میشود. در داستان به نام خودم رشید و ما رهگذر نبودیم خشونت روانی به وضوح دیده میشود.
در یک جمعبندی نهایی خشونت روانی که عمیقترین و تاثیرگذارترین نوع خشونت محسوب میشود در داستانها بسامد بیشتری دارند.
مومنی در ادامه به مفهوم مرگ در داستان اشاره کرد: در داستان یک مکالمه ساده با سه مرگ روبهرو هستیم. در داستان روی خط زلزله با مرگی دسته جمعی روبهرو هستیم. در داستان ما رهگذر نبودیم خیانت مهین باعث مرگ پدر و مادر مهری میشود. در داستان به نام خودم رشید مینا در غربت و با درد و بیماری از دنیا میرود. در داستان سایههای مخروطی دو راوی (زن شوهر ساکن خیابان هشتم ممیز هفده و ساختمان الهه) مردهاند. اساسا مرگ دستمایه داستانهای یک مکالمه ساده و روی خط زلزله و هشت ممیز هفده است. حتی در داستان این کفشها می گویند برو، بعد از مرگ مردی که در استخر خفه می شود (آقای زرنجانی) پروانه شهامت رفتن پیدا می کند. حتی نام مجموعه داستان نیز از صحنه ای که راوی مردهای صحبت می کند استخراج شده است. در واقع مرگ نمایش پرقدرتی در داستان ها اجرا میکند.
مومنی در قسمت پایانی نقد خود به هویت بخشی اشیاء در داستانها اشاره کرد و گفت: توجهی که به اشیاء شده است را نباید از نظر دور داشت. در داستان ها اشیایی هستند که هدفمند به منظور انجام کاری حضور دارند. حتی غیاب یک شیء میتواند حرکت داستانی را آغاز کند. زن در داستان میدان گل در غیاب ساعتش که آن را در خانه خواهرش جا گذاشته است سر صحبت را با راننده باز می کند. این آغازیست برای گفتوگوی دو شخصیت در داستان. در داستان این کفشها میگویند برو کفش شخصیتی دارد که میتواند کاری انجام بدهد و گذشته و حال داستان را به هم گره بزند. در داستان ما رهگذر نبودیم مانتویی با طرح چهارخانه و هدبندی با رج های شکافته از بیست و پنج سال پیش نشانه ای است برای انتشار درد و رنج. در داستان هشت ممیز هفده نام خیابان و ساختمانی به نام الهه و طبقه چهارم واحد هفت، اشیاء داستانی و موثر هستند. داستان درباره آپارتمانی ست که قرار بوده زن و مردی در آن سکنی گزینند و حالا هر دو مردهاند.
منتقد دوم جلسه احسان نعمتاللهی نقد خود را این طور آغاز کرد: از ویژگی های برجسته این مجموعه داستان، میتوان به موارد زیر ، اشاره کرد: تکثر زوایای دید داستانها و تنوع در فرم و اجرا و نزدیکی دغدغههای نویسنده و تم داستانها به زندگی روزمره ما مثل آسیب های روانی؛ تنهایی عمیق ناشی از آسیبها؛ بحران روابط ؛ بحران جایگاه؛ و رهنمونسازی مخاطب به بازخوانیِ داستانها، نه به واسطه گنگی و ابهام ؛ بلکه به لحاظ : کاربست صحیحِ آشنایی زدایی در روایت، شگردهای ساختاری ، ساختمندبودن روایتها و ذهنیبودن روایت. همچنین اجتناب نویسنده از دغدغهنگاریِ طبقاتی پذیرشِ ماهیت وجودی به شکلی که هست، و گذار از بازتعریف هویت ؛ آگاهی از فراتر بودن مسائل زنان از فمینیسم طبقاتی؛ غیبت عنصر جنسی در اعتراض به نگاهِ کالاواره و گذار از مدلهایِ تحلیلِ شخصیت و تعیین هویت ؛ در افق جوامعِ پسااستعماری و یا نظرگاه ماتریالیسم فرهنگی. در نتیجه : عدم نگاهِ عقلایی در روایت و یا عدم آگاهی و شناخت از پدیده ها، محور داستان قرار میگیرد .
نعمت اللهی منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی عنوان کرد: در تحلیلِ اجمالی داستانها، میتوان به نکاتی اشاره کرد ، از جمله در داستانِ «جایِ امن» ، راوی در ذهن خود ( به ظاهر روی کاغذ ) ، مدام می نویسد و میگوید ؛ تا این که از طریقِ فزونیِ رخدادها ، همپوشانی های روایی و تکثیرِ حضور (به زعمِ آلن وایس) ؛ به نسیان و فراموشی برسد. از آن جا که از سویی با فازِ پیشازبانی و تداعی ها و سرکار داریم و از دیگر سو راوی ما در تلاش برای فراموشی بحران های لاینحل است ، بایستی تنها با اعوجاج و تشویش ایجاد شده تا سرحد جنون ، به نسیان رسید. پرسش این جاست که آیا تحت یک چنین شرایطی؛ میتوان به چنین گرهگشاییهای روایی در یک چنین زاویه دیدی ، رسید یا خیر ؟ داستانِ» به نام خودم رشید «هم به نوعی؛ از همین قاعده تبعیت میکند. در داستان ورق بزن، نمونه بسیار موفقی از بسطِ دغدغههای تراژیکِ زندگی امروز ، به شگردها و تکنیکهای ذهنی، ارائه می دهد که از دلایل توفیق آن ، میتوان به گذار از دغدغه های تعیین هویت (که پیش تر به آن اشاره شد ) ، نام برد که سبب شده بتوان به یکی از فجایعِ خاموشِ زندگی شهری ( قتل های ناموسی ) ، به شکل ریشهای ، پرداخت. مشابهِ این اتفاق ، در داستانِ «این کفش ها می گویند برو» نیز ؛ رخ داده است. داستان های «شما مالِ اینطرفهایید ؟» و «میدانِ گل» ، از دو زاویه دیدِ کمتر استفاده شده در سالهای اخیر ، بهره میبرند. به ترتیب : مونولوگِ نمایشیِ استفهامی ؛ و دیالوگ در زاویه دید ظاهری یا بیرون .
داستانِ «رویِ خط زلزله» ، میتوانست واجدِ تفکیک بیشتری میانِ دانای کل نامحدود و سوم شخصِ معطوف به ذهنِ بیمارگونه شخصیتِ زنِ داستان باشد، تا شکافِ میانِ ذهنِ بیمار و توهمی شخصیتِ زن ، با ذهنِ سالم اما همراهِ شوهر و فرزندش با آسیب های ذهنی وی و در نتیجه ایجادِ منطقِ فضای جادویی حاکم بر داستان ، پررنگ ترگردد.
در داستانِ «هیچوقت حرف شنوی نداشتی»، با راوی فریبکاری مواجه هستیم که بایستی مکانیسمِ کشفِ دروغهای وی، بر پایه استدلال های ذهنِ مخاطب از تناقضاتِ رفتاری و گفتاری وی باشد، و نه اشارات و ارجاعِ مستقیم. میتوان به آن بخش از گفتههای وی که معطوف به لو دادنِ رفتارِ نابهنجار خویش بوده ( در برخورد با منشیِ دکتر ) ، نقد وارد کرد و نقطه مقابلِ اشاره به ارجاعات و تداعی های غیرمستقیم وی با همسایه ها، دانست.
منتقد سوم کیوان اصلاحپذیر نقد خود را متمرکز بر تکنیک و درهم آمیزی سورئالیسم و رئالیسم در داستانها کرد. این منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی تکتک داستان ها را مورد نقد و بررسی قرار داد و از جریان سیال ذهن راوی روانپریش در داستان جای امن صحبت کرد.
کیوان اصلاح پذیر عنوان کرد: در داستان جای امن راوی اول شخص است و در قالب نامه اطلاعاتی را به مخاطب میدهد. جالب اینجاست که در این داستان وقتی اطلاعات زمان گذشته روایت میشود روایت رئالیستیست و وقتی راوی زمان حال را اطلاع میدهد روایت سوررئالیستی است. درواقع حضور واقعیتها سوررئال را نشان میدهد و از قدرت میاندازد. در داستان ورق بزن روایت سوررئال پذیرفتنی است. با زنی روبهرو هستیم که روانپریش است. جالب این جاست که در پایان داستان حالت پریشان دختر به مادر منتقل میشود. در داستان شما مال این طرفهایید مکالمه یک طرفه راوی با افرادی که در واقعیت موجودند اما در داستان ناموجودند. در واقع کل داستان از نظر تکنیک، نوعی تنهایی راوی را به صورت سوررئال روایت میکند. داستان میدان گل، مکالمهها به زمان حال و فلاشبکهایی عنوان میشود. درواقع زن مسافر و راننده آدمهای معقولی هستند اما مخاطب، داستان واقعی را از زبان خواهر متوهم زنِ مسافر میفهمد.
در داستان هشت ممیز هفده، با مکالمات و راه رفتن و رسیدن زن و مردی روبه رو هستیم که مردهاند. در این داستان به کمک خاطرات رئال و سوررئال معنا پیدا میکند. در داستان یک مکالمه ساده، اتفاقات رئال به سوررئال زبانی منجر میشود. در داستان به نام خودم رشید که به نظرم داستان ضعیفی است، واقعیات موجود، سوررئال رشید را شکست میدهند. در داستان هیچ وقت حرفشنوی نداشتی، راوی با گلی خشک شده صحبت میکند و این گفتوگوی سوررئال با گل بهانهای است برای افشای وقایع رئال. داستان این کفشها میگویند برو، ماجرای تعرض جنسی مردی به دختر جوانی است که میخواهد واقعیت را در ذهنش تغییر بدهد و برای همین دختر تلاش می کند با توهمات سورئالیستی، واقعیت تجاوز را محو کند.
در ادامه جلسه، حاضران سئوالات خود را عنوان کردند. در این جلسه خانمها طیبه گوهری، لیلا برزگر، شهربانو بهجت، فرحناز عباسی، پروین پورجوادی، شهین دهبزرگی و آقایان راحمی، رحیمی، اسدی، فیلی و... حضور داشتند.
نظر شما