سعید مدنی معتقد است:بخش اعظمی از برنامههای اجتماعی که در ایران به موفقیت نرسیدهاند به دلیل عدم مشارکت جامعه هدف بوده است. متخصصان در اتاقهای در بسته برنامهریزی میکنند، بدون اینکه به نیازهای جامعه هدف توجه داشته باشند.
در آغاز درباره نظریه جماعتگرایی توضیح دهید.
آشناییام با بحث جماعت و جماعتگرایی در مرحله اول با علاقهمندی به برنامههای جماعتمحور آغاز شد. این برنامهها به منظور کاهش و کنترل مشکلات اجتماعی طراحی میشوند. به تدریج براساس تجربههای جهانی در ایران مورد توجه قرار گرفتند. توجه داشته باشید که بخش اعظمی از برنامههای اجتماعی که در ایران به موفقیت نرسیدهاند به دلیل عدم مشارکت جامعه هدف بوده است. متخصصان در اتاقهای در بسته برنامهریزی میکنند، بدون اینکه به نیازهای جامعه هدف توجه داشته باشند مثلا برای کاهش اعتیاد در محلههای بندرعباس برنامه تدوین میکنند. در يك برنامه جماعتمحور، اعضاي جماعت در شكلگيري مشاركتها، جمعآوري اطلاعات، تعيين اولويت مسائل و مشكلات جماعت و شناسايي منابع براي برنامههاي بهبود وضعيت و توسعه جماعت نقش مؤثري را به عهده ميگيرند. در اين چارچوب، برنامه با تلاش افرادي شروع ميشود كه عضو جماعت هستند. آنها مسئوليت اوليه را براي تعيين كانون فعاليتها در هر سطحي از جمله جمعآوري و تفسير اطلاعات، ارزيابي منابع، شناسايي مشكلات و تدوين استراتژيها براي مواجهه با اين مشكلات بر عهده خواهند داشت. در حالی که لازم است برای موفقیت جامعه هدف از نزدیک با آن آشنا شوند و مشارکتاش را در تدوین برنامه، شناخت اولویتها و حتی ارزیابی آن را بر اساس موازین علمی جلب کنند.
اغلب برنامههای اجتماعی که برای جامعه هدف جذابیت لازم را ندارند و یا حتی در اولویت جامعه هدف نیستند موفق نمیشوند. از همین روست که برنامهریزان اجتماعی باید بکوشند تا مشارکت جماعت محلی را جلب کنند. سازمانهای فعال در حوزه اجتماعی مانند وزارت بهداشت، درمان و سازمان بهزیستی کار میکنند باید براساس مدل برنامهریزی جماعتمحور مشارکت جامعه هدف را در طراحی، اولویتبندی، تصمیمسازی، تصمیمگیری، اجرا و ارزیابی جلب کنند. جامعه محلی باید خودش را مالک برنامه اجتماعی بداند و به آن احساس تعلق کند تا براساس آن برنامه بتواند به موفقیت دست پیدا کند.
در خلال طرح این مباحث متوجه شدم که نظریه جماعتگرایی موج جدیدی است که به اعتبار نظرات برخی از صاحبنظران در ردیف موج جدید چپ نو مطرح شده و براین اساس تجدیدنظرهایی هم در مبانی و هم در روشهای متخصص محور انجام داده است. اساس این نظریه ایجاد تناسب و تعادل بین نقش جمع و فرد و نیز منافع جمعی و فردی است. در این نظریه به فرد و نقش آن اهمیت داده میشود و در مقابل منافع جمعی و خیر همگانی نیز به فراموشی سپرده نمیشود. نظریه جماعتگرا نقاد نظریه لیبرال و فردگرایی است. همچنین این نظریه نقدی به الگوهای اقتدارگرا است و سعی دارد برنامههای اجتماعی را با مشارکت حداکثری جامعه اجرا کند. پس نظریه جماعتگرایی حاصل جمعبندی تاریخی و نقد رویکردهای لیبرال و اقتدارگرا است.
آیا به کارگیری و تجربه استفاده از نظریه جماعتگرایی در برنامهریزی و کاهش آسیبهای اجتماعی در کشورهای دیگر نیز بوده است و چه نتیجهای در برداشته است؟
همانطور که پیشتر هم گفتم جماعتگرایی سنتز و یک جمعبندی ارزیابی از تجربههای پیشین در زمینههای توسعه و دموکراسی است. در سطح جهانی هر دو سوی چپ و راست اغلب نسبیگرا شدهاند. دیگر نه دست نامرئی و بازار آزاد رنگ و حنایی دارد، نه کسی به فکر دولت اقتدارگرای سوسیالیستی است. اما در این میان نئولیبرالیسم به مثابه یک کلاهبرداری منفعتطلبانه بر فضیلت نابرابری اصرار میورزد و وعده بهبود وضعیت طبقه متوسط و فقیر را از طریق ریزش قطرات ثروت حاصل از رانتجویی، انحصار، سفتهبازی و استثمار دیگران در سطح ملی و جهانی میدهد. حتی در کشورهایی که رویکرد لیبرال در آنها حاکم بوده و شاخصهای اقتصادی و اجتماعی مناسبی داشتند و بیشتر روی رویکردهای اقتصاد بازار کار میکردند جماعتگرایی مورد توجه قرار گرفته است. همچنین در کشورهایی که سوسیال دموکراسی مبنای نظریه برای برنامهریزی و اقتصادی و اجتماعی است جماعتگرایی شکل و قوت گرفته و سابقه دیرینه نیز داشته است. در کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز بازبینی در برنامههای اجتماعی آنها را به سوی تجدید نظر روی برنامههای تخصص محور و نزدیکشدن به برنامههای جماعتمحور کشانده است. بنابراین میتوان گفت در بسیاری جوامع نظریه جماعتگرایی مورد نظر قرار گرفته است.
در زمینه توسعه محلی بهطور مثال زمانی که در مناطقی از آمریکا معادن زغالسنگ بسته شد و بیکاری بهشدت افزایش یافت بحث نظریه جماعتمحور مطرح شد و برای توسعه مورد استفاده قرار گرفت. بنابراین جماعتگرایی تجربه جهانی است که ما نیز میتوانیم از ماحصل این تجربهها استفاده کنیم. اما بحث جماعتگرایی و برنامهریزی بر پایه آن در ایران مدتهاست آغاز شده است. البته در ایران رویکرد حاکم بر اقتصاد بازار وجود داشت و اقتصادآزاد و لیبرال را حلال مشکلات میداند اما با توجه به عدم توفیق کنونی مورد سوال قرار گرفته و باعث شده به تعادل بین نقش فرد و جمع توجه جدیتر شود. جماعتباوری از فرا اخلاق و روانشناسی فلسفی تا فلسفه زبان را دربرمیگیرد. در فلسفه سیاسی جماعتگراها با اندیشه برتری حقوق در سیاست دموکراتیک مخالف هستند. براساس این نظریه اندیشه برتری حقوق که از سوی لیبرالها ترویج میشود، مبتنی بر شکل نادرستی از فردباوری است که انسانها را به عنوان موجودات ذرهای منفرد، مقدم بر جماعت و عاری از هویت اجتماعی لحاظ میکند.
این درحالی است که تأمل دقیق در مفهوم حقوق خلاف چنین امری را نشان میدهد. انتساب حقوق به افراد مستلزم داوری کردن در این باره است که کدام آزادیها ارزشمندند و چه چیزی شایسته انجام دادن است. این نوع داوریها باید در نوعی جماعت اخلاقی با ارزشها و معیارهای ارزشیابی مشترک صورت گیرد. در واقع بیرون از چنین جماعتی، سخن گفتن از حقوق مربوط به آزادیهای اساسی معقول نخواهد بود. بنابراین حقوق مستلزم درجهای خاص از تعلق به یک جماعت است. در همین راستا، جماعتباوری به بنیادی بودن ارتباط عضویت افراد در جماعتهایی خاص با هویتشان میپردازد و آن را برای وجود یک زندگی مطلوب واجد اهمیت میداند. براساس این نظریه، از آنجا که هویت افراد مربوط به نقشهای اجتماعی است که به عنوان اعضای جماعتی خاص برعهده گرفتهاند
اگرچه فعالیت بخش خصوصی برای توسعه لازم است اما در عین حال نافی نقش دولت نیست و دولت موظف است در حوزههایی که بخش خصوصی تمایل سرمایهگذاری ندارد وارد شود و برنامهریزی کند. پیام دیگر نظریه جماعتگرایی این است که هیچ متخصصی نمیتواند برای یک جماعت نسخه بپیچد؛ در حالی که سالها در آن منطقه زندگی میکند و با مشکلات آن دستوپنجه نرم میکنند. بنابراین ما باید از اسب مغرور متخصصمحور پایین بیاییم و گفتوگو با جماعت را آغاز کنیم و متخصص باید بکوشد با جامعه پیوند لازم را برقرار کند.
این رویکردها در سیاستگذاریها به پوپولیست تنه نخواهد زد؟
جماعتگرایی به معنای رویکرد پوپولیستی و کنار زدن مباحث علمی نیست بلکه موازین علمی و نحوه استفاده صحیح از تخصص باید به جامعه آموزش داده شود. برنامهریزی جماعتمحور مبتنی بر توانمندسازی جامعه است و برای برنامهریزی باید با جماعت گفتوگو و بحث کند. جوهره نظام و برنامهریزی جماعتمحور مشارکتطلبانه است.
یکی از نقدهایی که همواره به برنامههای توسعه در ایران وارد میشود این است که خاص ایران و مسایل آن نیست و دغدغه آن را ندارد به همین دلیل اغلب برنامههای توسعه در ایران ناکارآمد میشوند. نظریه جماعت محور چه کمکی میتواند به تدوین برنامههای توسعه در ایران کند؟
من در کتابم سعی کردم تلفیق نظری و عملی درباره جماعتگرایی انجام دهم و نشان دادم جماعتگرایی تنها یک نظریه نیست و در حوزه اجتماعی و اقتصادی کاربرد دارد. در این کتاب مبانی جماعت و جماعتگرایی بهصورت مفهومی شرح داده شد و تطور آن در نظریههای سیاسی معاصر به همراه ابعادش روشن شده است و فرق آن را با رویکردهای لیبرال و اقتدارگرا توضیح داده شد. در عین حال در بخشهایی از کتاب مصادیق فعالیتهای جماعتمحور در فصل سوم برنامهریزی توسعه جماعتمحور برای کنترل کاهش اجتماعی جرم شرح داده شده است. جالب است اخیرا بحث آزادسازی مواد مخدر مطرح شده و این به معنای پاککردن صورت مساله و نیز انحلال ستاد مبارزه با مواد مخدر است و تعطیلی مبارزه با مواد مخدر است. این موضع نشاندهنده عدم موفقیت رویکرد حاکم بر مدیریت اعتیاد بر کشور طی پانزده سال اخیر است. یکی از دلایل اصلی آن هم این است که متخصصان تنها در دبیرخانههای ستادهای تهران و سایر استانهای کشور بدون شناخت از وضعیت اعتیاد در کشور شروع به برنامهریزی کردهاند و حالا دستهایشان را به نشانه تسلیم بالا بردند و گفتند که در حل مشکل اعتیاد موفق نبودند.
این مقدمات به معنای آن است که لازم است تغییر نگاهی بر پایه نظریه جماعتمحور در برنامهریزی اعتیاد صورت بگیرد. شاخصهای جرم و جنایت و قتل در کشور همواره رو به افزایش است چرا که ما فکر میکنیم با تداوم مجازاتهایی چون زندان و افزایش نیروی انتظامی میتوانیم اعمال زور کرده و این موضوع را مدیریت کنیم در حالی که شرایط کنونی جامعه نشان داده مسایل اجتماعی بدون جلب مشارکت جامعه حل نمیشود و برنامهریزی موفق نخواهد بود و تنها باعث اتلاف منابع مالی زیاد بدون موفقیت میشود. به همین دلیل است که شاخص اجتماعی ما روزبهروز بدتر میشود بنابراین لازم است تا اصلاحی در رویکردهایی مانند رویکرد لیبرالی که بحث آزادسازی موادمخدر را مدنظر قرار میدهد و رویکرد اقتدارگرا که با اعمال زور و قدرت در پی کنترل و کاهش مشکلات و جرم است، صورت گیرد و براین اساس جلب مشارکت جماعت مدنظر قرار گیرد.
در پایان فکر میکنید تا چه اندازه این نظریه بتواند در نهادها و سازمانهای ما به کار گرفته شود؟
تاکنون در سطح کشور نظریه جماعتمحور بهصورت پایلوت در برخی نهادها اجرا شده و جمعبندیهای مثبتی هم داشته است. برای مثال سازمان بهزیستی در برخی از فعالیتهایش این رویکرد را تجربه کرده و با حمایت معاونت بهداشتی آن را مطرح کرده است اما همچنان باید گفت که نظریه جماعتگرایی رویکرد غریب و ناآشنایی است و منوط به این است که کارشناسان و متخصصان ایرانی تکبر خود را کنار بگذارند و به گفتوگو با جامعه هدف بپردازد.
نظر شما