به مناسبت 19 خردادماه، سالروز درگذشت محمدصادق همایونی
چرا تعزیهخوانی در ایران رو به اضمحلال و سقوط رفت؟
محمدصادق همایونی سروستانی مردم شناس صاحب نام ایرانی (19خرداد) سال 1392 دیده از جهان فروبست. به همین مناسبت به یکی از برجستهترین آثار این پژوهشگر فقید یعنی «تعزیه و تعزیهخوانی» نگاهی کوتاه انداختهایم.
از زنده یاد همایونی بیش از 30 کتاب و 200 مقاله و گفتوگوهای بسیاری در زمینه شناخت تعزیه و نیز فرهنگ مردم و شعر و رمان منتشر شده است.
از جمله کتابهای او میتوان به «تعزیه در ایران»، اثر برگزیده سال کشور و برگزیده جشن کتاب فارس، «تعزیه و تعزیهخوانی» بهعنوان اولین کتاب در زمینه تعزیه در ایران، «شیراز خاستگاه تعزیه» و «ترانههای محلی فارس» اشاره کرد. همچنین چندین مجموعه داستان و شعر و سفرنامه و کتابهایی در باب فرهنگ مردم جزو آثار او بهشمار میآیند.
آرزوی کودکی یک پژوهشگر
همایونی در کتاب «تعزیه و تعزیهخوانی» درباره علاقهاش به مراسم تعزیه در دوران کودکی چنین مینویسد: «در یکی از تعزیهها یکی از بچهها در پوست شیر رفته بود تا در صحرای کربلا حاضر شود. مثل شیر چهار دست و پا راه میرفت دمش را تکان میداد. صدایی از خودش در میآورد که بترسند ولی بچهها که از او دل خوشی نداشتند و دنبال فرصت میگشتند تا او را اذیت کنند با چوب بنای آزارش را گذاشتند و هرکاری کرد، دید رهایی از آزار بیرحمانه چوب مشکل است، راست بلند شد و با دم آویزان به دنبال بچهها گذاشت و هرکس از طرفی گریخت.
زنها که بچه بغلشان بود از وحشت خود را باخته و پنهان شدند. هرچه شیر فریاد میزد: مرا بگیرید. کسی گوشش بدهکار نبود. بچهها میگریختند و مردان کرکر میخندیدند. بالاخره خودش را روی زمین انداخت و بنای غلتیدن گذاشت. باز همه میخندیدند و بچهها با چوب به سراغش آمدند که صدای گریه و التماس شیر برخاست:
- تو را به خدا مرا از پوست در آورید که عقربی هم داخل پوست بوده و حسابی پدرم را درآورده.
بیچاره پسرک.
من زمانی که تعزیه خوانان را مشغول کسب و کار میدیدم پیش خودم فکر میکردم که مگر ممکن است اینها شغلی هم داشته باشند، اینها که یا در صف انبیا هستند یا اشقیا.
تعزیهخوانان برای پول چانه نمیزنند و صاحب تعزیه پولی به تعزیه گردان میداد و او به نسبت بین تعزیهخوانان تقسیم میکرد. کمتر پای چانه زدن و یا کم و زیاد بودن پول به میان میآمد.
من از همان اوان دلم میخواست به حوادث پشت صحنه تعزیهخوانی، به روح تعزیهپردازان از حماسههای شیرینشان آشنا شوم و شاید، این مجموعه پاسخی است که پس از سالها بدین نیاز و پرسش درونی خود دادهام.»
ریشههای نمایش در ایران قبل از اسلام
همایونی در کتاب خود با اشاره به ریشههای نمایش در ایران قبل از اسلام مینویسد: «ایران قدیم که گهواره تمدنی شکوفان و فرهنگی متعالی بوده، سرزمین نشاط و شادیها نیز بوده است و جشنها و مراسم ملی و مذهبی پرشکوهی در این کشور برگزار میشده که گفتگوی مفصل درباره آنان اگر محال نباشد، چندان آسان نیست. چه منابع ایرانی کم است و نقل قول از مورخین بیگانه که بسیاری از اوقات کاملا صحیح نیست و تعبیر و تفسیر اشکال و صور و نقوش و آثار عتیقه و سنگها و کاخها، نمیتوانند بازگوی همه چیز باشند ولی به هر حال نمایش در ایران قدیم دارای دو چهره مشخص بوده است. یکی از نمایشات دراماتیک که برداشتهایی عاشقانه و غمانگیز و سخت عاطفی داشتهاند و دیگر نمایشاتی که جنبه بسیار تند و شدید انتقادی داشته با مایههایی از طنز و کنایه و تمسخر.
نمونه نمایشات نوع نخستین مرگ سیاوش است که بنا به روایت تاریخ بخارا سیاووش فرزند کیکاووس پادشاه کیانی از نزد پدرش فرار کرد و از رودخانه جیحون گذشت و خود را نیز به همسری او آورد. سیاوش حصاری برای خود بنا نهاد و زندگی آرام و پرشکوهی را آغاز کرد ولی سخنچینان و بدگویان و حاسدان کار خود را کردند و کار را بدانجا رساندند که افراسیاب او را کشت و دفن کرد. البته ریشه این حادثه را به سه هزار سال پیش منسوب میدارند.»
او ادامه میدهد: «از علل و عوال اضمحلال و سقوط تعزیه پس از 1311 شمسی میتوان ممنوع شدن تظاهرات مذهبی و سلب حمایت حکومت از آن را دانست چه «... دولت برای جلوگیری از تحریک شدید اعصاب و مبالغه در شیون و زاری و نیز برای از بین بردن حملات ضد سنیها و برنخوردن به حکومت ترکیه آن نوع نمایش را بدبختانه قدغن ساخت...» زیرا که در دوران سلسله قاجار رقابت دولتهای ایران و ترکیه به نوعی حمایت از شیعه در ایران و حمایت از سنی در ترکیه مبدل شده بود که با انقراض دوره قاجاریه این موضوع نیز نه تنها از میان رفت بلکه حالت و داد و الفت بین دولتین ایران و ترکیه پدیدار شد. صرف نظر از این امر مهم سیاسی و اجتماعی، تماس کشورها با یکدیگر و تبادل فکر و هنر و اندیشه و ترجمه نمایشنامههای خارجی، و غفلت از محتوای تعزیهها و اینکه تعزیه نمایشی ملی و مذهبی است، همه سبب شد که تعزیه موقعیت خود را از دست داد.
بعد از جنگ بینالملل دوم با وجود کوششهایی که از سوی تعزیهخوانان صورت گرفت، دیگر تعزیه نتوانست روی پای خود بایستد و با پاهای خسته و مجروح در روستاهای دور دست به تلاشی مذبوحانه پرداخت. خاصه که وسایل سرگرمی و مدرن چون سینما و رادیو پدیدار شد و شرایط زندگی بنا بر طبیعت زندگی ماشینی دگرگونی پذیرفت.»
تعزیه؛ نمود پربار عاطفی، ملی، مذهبی ایرانیان
زندهیاد همایونی مینویسد: «حرکت و عزیمت از آبادیهای دوردست و اقامت در شهرهای بزرگ امری اجتناب ناپذیر گردید و امکانات جدیدی بر زندگی اجتماعی حاکم شد. توجه طبقه روشنفکر از آن گرفته شد و حتی نفی گردید و به سرنوشتی دچار آمد که هماکنون فقط آن را میتوان در روستاهای دورافتاده و یا مراکز روستانشین شهرها دید. آن هم وسیله تعزیهخوانانی که هرگز بر کار خود تسلطی ندارند و از وسایل و ابزاری ساده استفاده میکنند و معمولا دارای مشاغل دیگری هستند. تعزیهخوانان دورهگرد نیز دست از کار خود کشیده و به کار و کاسبیهای دیگری پرداختهاند و تعزیهخوانان خوب و هنرمند حرفهای نیز مردند بی آنکه از کار و تجربه و هنرشان بهرهای شایسته گرفته شود.
به هرحال، این نمود پربار عاطفی، ملی، مذهبی و در عین حال عامیانه که پاسداری بخشی عظیم از اساطیر را بر عهده داشت و رو به نابودی صرف نهاد و این مقال و این کتاب، شاید تلاشی باشد ناچیز برای حفظ و اعاده آن به پهنه هنر و جامعه و زمان.»
نظر شما