وضعیت و چالشهای نمایشنامهنویسی در ایران / 1
رمضانی: گاهی به پشت سر نگاه کن / مطالعه جریان نمایشنامهنویسی دنیا، پراهمیت است
جابر رمضانی، کارگردان و نوسنده تاتر معتقد است که مطالعه جریان نمایشنامهنویسی دنیا، اهمیت دارد؛ باید آثار «دیوید ممت» موردتوجه قرار بگیرد؛ اینکه «مارتین مکدونا» امروز به چه کاری مشغول است، اهمیت دارد. مهم است که ما تجربیات «تام استاپارد» درباره فعالیت همزمان او در فیلمنامهها و نمایشنامهها را دنبال کنیم.
برخی از کارشناسان و فعالان در عرصه نمایشنامهنویسی، معتقدند که سالهاست در ایران جریانی پویا در این حوزه فعال نیست. بهنظر شما شرایط نمایشنامهنویسی در ایران چگونه است؟
در ابتدای سخن باید بگویم که ما هیچگاه تاریخ تئاتر ایران را بهخوبی مرور نکردهایم. فعالان در عرصه آکادمیک و دانشجویان به پشت سر خودشان بازنمیگردند تا ببینند قبل از ما در این حوزه چه اقداماتی صورت گرفته، چه اتفاقاتی افتاده و ما اکنون در کجا قرار داریم. در اکثر مواقع گروه تئاتر را تشکیل میدهیم و بعد از آغاز بهکار، شروع به سنگاندازی میکنیم، در حالیکه اگر به گذشته این هنر در کشورمان نگاه کنیم، داشتههای خودمان و کمیت و کیفیت آنرا خواهیم دید و بر همان مبنا، چنین تخریبهایی را انجام نمیدهیم.
مسئله این است که در تاریخ تئاتر ایران، گفتوگو جایگاه چندانی نداشته است؛ منظور من از گفتوگو، صحبت بین نمایشنامهنویسان مختلف، هنرمندان این عرصه با مخاطبان، منتقدان با گروههای تئاتری و منتقدان با مخاطبان پیرامون موضوعات تئاتری است. با بیتوجهی به همین گفتوگوها، هرساله شاهد کمرنگتر شدن این پارامترها هستیم که یکی از محصولاتش، غیرفعال کردن کانونهایی نظیر خانه تئاتر و کانون منتقدان است. وقتی قرار است درباره وضعیت نمایشنامهنویسی در ایران صحبت کنیم و به پشت سرمان نگاه کنیم، باید اولین نمایشنامهنویسان ایران یعنی «میرزا آقا تبریزی» و «میرزا فتحعلی آخوندزاده» را مورد توجه قرار دهیم. ایندو همزمان باهم اولین نمایشنامههای تاریخ ادبیات ایران را مینویسند، ولی به هم نگاه نمیکردند، درست مثل نمایشنامهنویسان امروزی که نگاه و توجهی به یکدیگر ندارند، چون برایشان مهم نیست که همکارشان مشغول نوشتن چهکاری است. ایندو نامهای برای هم نوشتهاند که در تاریخ ادبیات نمایشی ایران سند مهمی است. وقتی نامه را میخوانیم، بجز ناسزا به همدیگر چیز دیگری نگفتهاند؛ انگار چنین نگاهی از ابتدا در ایران بهعنوان پایه و اساس کار در هنر بوده است. ما فقط دوست داریم همهچیز را تایتل کنیم و درباره کارگاه نمایش در دهه 40 حرف بزنیم، قدرت مطالعه و مرور نداریم و همین نگاه باعث شده از کسی چون «عباس نعلبندیان» و تجربیات و آثارش ناآگاه باشیم و ارزش داشتههایمان را ندانیم.
شما کیفیت آثار امروز نمایشنامهنویسان ایرانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
عرصه نمایشنامهنویسی در کشور ما، در حال حاضر نمایشنامهنویسان توانمند و درخشانی دارد (چه در نسل بالاتر و چه نسل جوانتر). محمد چرمشیر، یکی از ستونهای ادبیات نمایشی است و راحتترین کار این است که بخواهیم او را نادیده بگیریم، هرچند که او نادیدهگرفتنی نیست. بهرام بیضایی را با لقب استاد خطاب میکنیم، اما غافل شدهایم که مهمتر از بهکار بردن این القاب، خواندن آثار است و اینکه بدانیم او در حال حاضر در حال انجام چه تجربیاتی است. داشتن این نوع نگاه، میتواند تکیهگاهی برای آینده ما باشد. در حال حاضر علیرضا نادری، نغمه ثمینی، نادر برهانی مرند و محمد یعقوبی نیز جزو نمایشنامهنویسانی هستند که ما از آنها غافلیم. جلال تهرانی، ژانر متفاوت و خاص به خود را در ادبیات نمایشی دارد و معمولاً در مکتب تهران کلاسهایی را با هدف گسترش شیوه خود، برگزار میکند؛ در این کلاسها تکنیکهای مهم خود را بهکار میگیرد. باید تکنیکهای او را فهمید چون مهماند.
بهنظر شما ترجمه نمایشنامههای غرب تا چه اندازه در جریان ادبیات نمایشی ما میتواند مؤثر باشد؟
ما باید پیگیر تجربیات ارزشمند و والا باشیم و بدانیم در نمایشنامهنویسی در آنسوی دنیا، چه اتفاقاتی در حال انجام شدن است. ارزش ترجمه در همینجا خودش را نشان میدهد. آثار «دیوید ممت» باید مورد توجه قرار بگیرد؛ اینکه «مارتین مکدونا» امروز به چه کاری مشغول است، اهمیت دارد. مهم است که ما تجربیات «تام استاپارد» درباره فعالیت همزمان او در فیلمنامهها و نمایشنامهها را دنبال کنیم. متأسفانه من هم شاهدم که بسیاری، این داشتههای باارزش را زیر سؤال میبرند. البته ناآگاهی و تنبلی دلیل آن است. ما نمیخواهیم سختیهای مطالعه و تحقیق را تحملکنیم، بنابراین راحتترین کار را که زیرِ سؤال بردن و نقد کردن بدون آگاهی است، انتخاب میکنیم.
در نسل جوان ما اتفاقات جالبی رخ میدهد و باید درباره برخی از آنها با بهکارگیری عنوان نمایشنامهنویسی صحبت کرد، چون تعداد کارهایی که از این جوانان اجرا شده، کم نیست. محمد مساوات را بهعنوان نمایشنامهنویس نمیتوان نادیده گرفت، چون چیزی حدود هشت اثر از او در تهران، اجرای عمومی داشته است.
با توجه به پاسخ شما در سؤال قبل، ما با دو گروه اهل مطالعه و دور از مطالعه در جامعه نمایشنامهنویس، مواجه هستیم. با این توضیح، انتشار آثار یک نمایشنامهنویس جوان در قالب کتاب، در بالا رفتن شانس او برای اجرای کارش روی صحنه تئاتر، چه تاثیری دارد؟
صحبت کلیشهای که میتوان در حوزه نشر و ادبیات نمایشی انجام داد، این است که اوضاع خوب نیست. تعداد انتشارات تخصصی در حوزه ادبیات نمایشی به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. مطمئناً در این شرایط، اقبال نمایشنامهنویسان جوان برای چاپ کردن آثارشان، بسیار پایین است. برای مثال از محمد مساوات و یا پوریا کاکاوند و کسانی که نسل جدید نمایشنامهنویس ما هستند، آثار کمی منتشر شده، شاید به این دلیل که گاهی اوقات انتشاراتیها رسالت خود را در اولویت قرار دادن کارهای ترجمهشده میدانند. انتشاراتیهای خوبی مثل «نیلا» گاهی اوقات همین نگاه را دارند و بر این باورند که کارهای ترجمهشده در مقایسه با بسیاری از کارهای تألیفی، مهمتر و باارزشترند؛ من هم با این نظر موافقم. در این بین باید بگویم، کسانی که هم دغدغه هستند، دغدغه آنها تجربه فرمها و دانستن ندانستههاست، معمولاً همدیگر را پیدا خواهند کرد، البته برعکس آن نیز اتفاق میافتد؛ نمایشنامهنویسی که دغدغه متفاوتی با کارگردان دارد، معمولاً نمیتواند با او کار کند و یا اینکه همکاری این دو باهم، اولین و آخرین کار آنهاست. برخی از کارگردانهایی که تئاتر برای آنها صرفاً بهمنزله وسیلهای برای پول درآوردن است و یا آنهایی که تئاتر برایشان بهمنزله تفریح و کسب پول است، باید به سراغ آن دسته از نمایشنامهنویسانی بروند که دغدغه فکری مشابهی با آنها دارند.
بهنظر شما چه مشکلات که در راه نمایشنامهنویسان اهل مطالعه، در ایران وجود دارد؟
اشتباهاتی در حوزه نشر رخ داده که جبرانناپذیرند؛ به این دلیل که دقیقاً روی کاغذ ثبت میشوند. ما اینجا مدام مسیر را اشتباه طی میکنیم و میدانیم که راه برگشت جلوی ما قرار دارد. نمونه تکرار اشتباهات در عملکرد ما را میتوان در رانندگیمان در بزرگراههای شهر دید. این جادهها، پر از دوربرگرداناند اما برای مثال در کشوری چون ایالاتمتحده امریکا، در اتوبانها این دوربرگردانها وجود ندارد. بهنظر من مشکل بعدی در این حوزه، عرضه آثار است . وقتی کتابی به مرحله انتشار میرسد، مخاطبانش باید بهخوبی مطلع و خبردار شود، بنابراین عرضه کتاب، یک اتفاق بسیار مهم در همه دنیا است. اما در کشور ما، برای افتتاحیه و رونمایی از یک کتاب، بیشتر جنبه ظاهری و تشریفاتی مهم قلمداد میشود، در صورتیکه باید مخاطبان واقعی را در رونمایی کتاب دعوت کرد. از سوی دیگر، بسیاری از کتابها در حوزه مکتوب، چندین سال است در وزارت ارشاد مانده و به هیچ نتیجهای نرسیدهاند. شخصا، چند نمایشنامهنویس را سراغ دارم که برای انتشار نمایشنامههایشان نوبت چاپ دارند، اما با مشکل مجوز روبهرو هستند.
اگر بخواهیم برای مشکلاتی که به آن اشاره شد، دنبال راه چارهای باشیم، چه پیشنهادی را ارائه میدهید؟
میخواهم به نمایشنامهخوانی در ایران اشاره کنم. مقالهای در این مورد در سایت ایرانتئاتر در دو نوبت منتشر شد که بسیار جالبتوجه است. نمایشنامهخوانی در تئاتر اروپا به این معنی است که آخرین اثر یک نمایشنامهنویس توسط خودش خوانده میشو؛ در واقع ذات نمایشنامهخوانی برای معرفی یک نمایشنامه جدید است. با این توضیح اینکه ما گروهی را به دور هم جمع کنیم و نمایشنامهای را که چندین بار اجرا شده (چه ایرانی، چه خارجی) بخوانیم، بیمعنی بهنظر میرسد چون این کار ذات اصلیاش را که معرفی نمایشنامههای تازه است، از دست میدهد. اگر ما جریان نمایشنامهخوانی را که میتواند در لابی یک سالن نیز برگزار شود، به اصل خود برگردانیم، شاهد اتفاق خوشایندی در این زمینه خواهیم بود. موسسه اِکو در ایران تا دو سال پیش، چنین برنامهای را به شکل درست و معقول، برگزار میکرد و محمد چرمشیر، علیرضا نادری و حمید امجد، آخرین نمایشنامههایشان را آنجا خواندند. متأسفانه بعد از اینکه مدیریت موسسه تغییر کرد، این ماجرا متوقف شد. بهنظر من، اصلاح اجرای این برنامه، سادهترین و اجراییترین و تأثیرگذارترین راهحلی است که برای بهبود اوضاع، میتوان به آن فکر کرد.
نظر شما