هفدهمین نشست «سه شنبه های هنوز» که شب گذشته (سهشنبه سوم آذر ماه) به بررسی زندگی صادق هدایت درهند اختصاص داشت، با حضور ندیم اختر (پژوهشگر زبان فارسی) در کتابفروشی هنوز برگزار شد.
وی با اشاره به سفر صادق هدایت به هند گفت: مهاجرت صادق هدایت به هند زمینهای فراهم کرد که وی رمان بوف کور را در هند بنویسد و منتشر کند و در این اثر شاهد رگه هایی از فرهنگ هند هستیم.
به گفته شادلو؛ هدایت در هند زبان پهلوی را فرا گرفت و وی نخستین کسی بود که در ایران ترجمه از این زبان را آغاز کرد. وی همچنین از جمله از نخستین ایرانی ها بود که به ایران شناسی روی آورد.
در ادامه ندیم اختر با بیان این مطلب که هدایت یکی از بزرگترین نویسندههای ایرانی است که شهرت جهانی دارد گفت: آثار صادق هدایت در شمار نوشتههای ممتاز ادبیات ایران قرار گرفته و ترجمه آنها در کشورهای بزرگ جهان انتشار یافته است. داستان صادق هدایت در ایران نیز بر سر زبانها افتاده و موافقان و مخالفان بسیار پیدا کرده است. اما خوشبختاته در هندوستان کسی مخالف صادق هدایت نیست. زیرا برای فارسیدانان هند مایه افتخار است که در زمانی که زبان فارسی به فراموش میرفت هدایت به هند آمد و ارتباط فرهنگی و ادبی در کشور هند و ایران را در آثار خود دوباره زنده کرد.
وی درباره چگونگی علاقمندیاش به صادق هدایت گفت: زمانی که برای پایاننامه دوره کارشناسی ارشد میخواستم، موضوعی برای کار انتخاب کنم، یکی از استادانم «سید حسن اختر» کتاب «بوف کور» صادق هدایت را به من داد و به من گفت این کتاب را بخوان بعدا درباره موضوع پایان نامهات صحبت میکنیم. زمانی به خانه بازگشتم ویل شروع به مطالعه درباره رمان بوف کور در اینترنت کردم. در جستوجوهایم به این موضوع برخوردم که هر کس این رمان را بخواند حتما خودکشی خواهد کرد، وقتی برای ویلین بار خواندن این رمان را تمام کردم با خودم گفتم آیا میخواهم خودکشی کنم، پاسخم منفی بود، پس دوباره این کتاب را خواندم و دوباره دیدم که هیچ تصمیمی برای خودکشی ندارم.
وی افزود: صادق هدایت در رمان بوف کور به موضوعاتی درباره فرهنگ هند میپردازد که من به عنوان یک هندی با خواندن این اثر تازه با این موضوعات روبهرو می شوم.
پس از آن ندیم اختر به تشریح سفر هدایت به هند پرداخت و گفت:صادق هدایت در ماه سپتامبر1937 میلادی به تهران برگشت. اما برای ما معلوم نیست که در کدام ماه سال 1936 به هند آمد و چند ماه یا سال در هند زندگی کرد. صادق هدایت وقتی در هند بود به چند استان مانند بانگلور، حیدرآباد، میسور وغیره سفر کرد و هر جایی که رفت تاثیری از آن گرفت و در داستانهای خود منعکس کرد.
وی افزود: صادق هدایت اگر چه شیوهای نو در داستانهای خود و ادبیات هند و ایران ایجاد کرد ولی متاسفانه کسی به زندگی هدایت در هند نگاهی نکرد و رد پای هدایت در این سرزمین با گذشت زمان گم شد.صادق هدایت در سال 1936 میلادی با زحمت بسیار به کشور هند آمد. وی که تجربه این سفر خود را در داستان میهنپرست انعکاس داده است، با کمک دوستانش مثل جمالزاده و مخصوصاً شین. پرتو که در کونسولگری ایران در بمبئی مشغول به کار بود برای زیرنویس فیلمنامه فیلمی فارسی که در هند ساخته میشد به بمبئی آمد.
به گفته ندیم اختر؛ صادق هدایت با سفر به هند از زبان و فرهنگ این کشور تاثیر بسیاری گرفت به طوری که عناصر سنت و فرهنگ هند جا به جا در داستانهای وی دیده می شود و داستان «بوف کور» بهترین نمونه این تاثیرپذیری ویست.صادق هدایت نزدیک به دو سال در بمبئی ماند و زبان پهلوی را از استاد بهرام گور انکلیسریا یاد گرفت. آن زمان استاد انکلیسریا در دانشگاه بمبئی معلم زبان ویستایی و پهلوی بود و به این دلیل میتوانیم بگوییم که هدایت زبان پهلوی را در این دانشگاه یاد گرفت و آثاری مانند «هنر ساسانی در غرفه مدالها» ، «کارنامه اردشیر بابکان» و ... را از زبان پهلوی به فارسی ترجمه کرد.»
در ادامه اختر به نامههای هدایت از هند اشاره کرد که شاید دستورالعملی برای وی بود تا بتواند خانه هدایت را در هند بیابد:
هدایت بیشتر زمان اقامتش در هند را در شهر بمبئی گذراند و از نامههای وی معلوم می شود که وی در خانه کویین سامر در خیابان آرتهر بندر منطقه اپولو ریکلیمیشن زندگی کرده است. البته علویه بر این نشانی، یک آدرس دیگر هم در نامههای هدایت وجود دارد: دکتر پرتو ایرانین کونسولگری فورت، بمبئی هند. ولی این آدرسها برای کشف کردن رد پای هدایت کافی نبود زیرا که شهر بمبئی از زمان هدایت تا به حال خیلی تغییر کرده و کونسولگری ایران هم از جای خود به منطقهای دیگر منتقل شده بود. علویه بر این آدرسهای پستی، یکی از مراجع مهم دیگر برای پیدا کردن رد پای محل اقامت هدایت در بمبئی، دفتر کتابخانه کاما ارینتل انستیچیوت بود؛ جایی که هدایت از آنجا کتاب به امانت میگرفت اما متاسفانه تمام رکوردها و مدارک سالهای 1936 تا 1937 کتابخانه به علت سیلاب ناگهانی گم شد و از بین رفت. ظاهراً اینطور به نظر میآمد که همه راهها برای کشف رد پای هدایت محو شده ولی این وضعیت نامطلوب، من را دلسرد نکرد و تلاش کردم تا ساختمان سمرکویین را که هدایت در نامههای خود از آن نام برده بود، پیدا کنم.
وی افزود: کشف محل این ساختمان بسیار مشکل بود چون اسم خیابان ارتربندار رود بعد از زمان هدایت به نام حاجی نیاز احمد مارگ تغییر کرده بود ولی خوشبختانه خانه کویین سمر، با اسم در پشت هتل مشهور تاج پیدا شد؛ ساختمانی دارای چهار طبقه با هشت آپارتمان ( تصویر شماره یک ). صاحب فعلی این ساختمان تاجری به نام ناصر جمال ، مدیر شرکت سیتی واک شوز است که در طبقه چهارم ساختمان زندگی میکند. وی به من گفت که این ساختمان را در سال 1960 از یک خانم یهودی خریده است ولی هیچ اطلاعاتی راجع به ساکنان قبلی آن ندارد . در همان ساختمان یک خانواده ایرانی هم زندگی میکنند که در شهر بمبئی یک رستوران داشتند اما آن ها هم راجع به هدایت از جد خود اسمی نشنیده بودند. به این جهت با وجود چنین شرایطی، تنها چیزی که میتوانستم به آن تکیه کنم ، داستانهای خود هدایت بود.
به گفته ندیم اختر؛ هدایت در داستان هایش از رویدادهای واقعی و آن چه در ذهن خود می گذشته بهره گرفته است.از جمله این داستانها، داستان «هوسباز» بود که هدایت آن را بعد از سفر هند نوشت و تا حدودی گره رد پای زندگی هدایت در هند را میگشاید. صادق هدایت ابتدا این داستان را به زبان فرانسوی نوشت اما بعدا به زبان فارسی هم ترجمه کرد. در این داستان بیان میشود که قهرمان داستان در یک پانسیون یا مهمانسرا در طبقه پایین زندگی میکند و میتواند منظره ساحل شهر بمبئی را از پنجره اتاق خود ببیند و غالبا هم با آسانسور به طبقه سوم پانسیون که سالن غذاخوری بود میرفته است. هدایت در داستان «هوسباز» خانه قهرمان را طوری توصیف میکند که ساختار این خانه شباهت زیادی با ساختار خانه سامر کویین دارد.
وی افزود:همچنین با مطالعه دقیق این داستان معلوم شد که خانه سامر کویین یک پانسیون بوده که قهرمان داستان، آن را اجاره کرده بود. البته ساختمان فعلی خانه شخصی است و تاکنون هیچ مدرک رسمی به دست ما نرسیده که گواهی دهد خانه سامر کویین در زمانهای گذشته برای اجاره دادن به مردم به کار میرفته است ولی یک منبع ادبی یعنی رمان «کوبالت بلو» اثر سچین کندلکر وجود دارد که داستانش بیان میکند ساختمان سامر کویین در زمانی مهمانسرا بوده است.»
اختر ادامه داد: با توجه به سه داستان «هوسباز»، «کوبالت بلو» و «بیگانهای در بهشت» میتوان گفت که هر سه نویسنده در داستانهای خود از آپارتمان یکسانی صحبت میکنند که هرکدام مدتی را در آن زندگی کردهاند و بدین ترتیب بخشی از حقایق زندگی خود را در داستانهایشان منعکس کردهاند. صادق هدایت در شهر بمبئی در ساختمان سامر کویین ، آپارتمانی را اجاره میکند که در طبقه تحتانی واقع بوده است و گویا به جز منظره رو به دریایش، حسن دیگری نداشته است چون در توصیف طبقه خود مینویسد : «اطاقی که اخیرا در مرتبه تحتانی بنائی اجاره کرده بودم ظاهرا راحت بود ولی ... بوی زننده تندی که مخصوص هندوهاست در هوا پراکنده بود. در خیابان پاره دوز هندی با عمامه قرمز خود نیمهلخت بوضع زاهد متعبدی زیر پنجره من نشسته گرم تماشای ازدحام خلق بود.»
وی افزود: ساختمان سامر کویین دارای دو بخش شرقی و غربی است که درهر طرف، چهار آپارتمان وجود دارد و آپارتمانهای شرقی ، رو به دریا است. ما مطمئن هستیم که آپارتمان هدایت سمت دریا یعنی در جناح غربی قرار داشته است چون بنا بر گفته ش. پرتو و خود هدایت در داستانهای «بیگانهای در بهشت» و «هوسباز»، از خانهشان دریا دیده میشده است. ش. پرتو در داستانش مینویسد: «خانه من خیلی نزدیک است... از بالکون می توانید دریا را هم تماشا کنید» و هدایت مینویسد: «پنجره من رو به دریا باز می شد». شاید به ذهن خطور کند که هدایت که در طبقه پایین ساختمان زندگی میکرده ، چگونه از دریا و پنجره رو به دریا حرف زده ؟ آیا وی افسانهپردازی کرده است ؟ ش . پرتو میگوید که از بالکن آپارتمانش که در طبقه دوم بود ، دریا را میدیده است ودقیقا ساختار سار کویین این طور است . یعنی هر یک از طبقات به جز طبقه پایین ، بالکن دارد. ولی سؤال مهم این است که اگر هدایت افسانهپردازی نکرده ، پس چطور می توانسته دریا را ببیند؟ چون طبقه پایین ساختمان بالکن نداشته و به سبب ساختمانهای دیگر، دریا مخفی میشده است. اگر دوباره نگاه دقیق تری به ساختار ساختمان سامر کویین بیندازیم، میبینیم که ساختمان سمر کویین به شکل هشتضلعی بنا شده است و اگر چه از دو طرف با ساختمانهای دیگر مسدود شده بود اما هدایت میتوانسته از آن پنجرهای که در گوشه پایین هشتضلعی قرار داشته ، دریا را ببیند و به این دلیل است که در داستانش مینویسد: «پنجره من رو به دریا باز می شد».
به گفته این پژوهشگر؛ صادق هدایت زمانی که در هند بود به جنوب کشور هم سفر کرد . ابتدا به شهر بانگلور رفت . توصیف هدایت از شهر بانگلور و اطرافش را میتوان در داستان «سامپیگنه» دید و به طوری از مکانهای بانگلور در این داستان حرف میزند که برای ما معلوم میشود که شهر بنگلور را با دقت نگاه کرده و در داستان خودش به تصویر کشیده است .هدایت در سال 1937 میلادی به بنگلور سفر می کند و از معبد گنیشا ، بیمارستان وانی ویلاس ، لعل باغ و یک شهر کوچک به نام کنگری که در اطراف بانگلور بود ، دیدن می کند .
وی ادامه داد: هدایت به شهر میسور میرود و مهمان مهاراجا کریشن راجا وادیار چهارم میشود: باری قضیه از این قرار بود که به توسط جمالزاده به سر Sir میرزا اسمعیل رئیس الوزرای میسور که اجدادش ایرانی بود معرفی شده بودم. میزبانان وی ، پذیرایی بسیار خوبی از وی میکنند چنان که خودش در نامه به مجتبی مینوی مینویسد : «تقریبا 15 روز زندگی اشرافی و اعیانی کردم . دیگر در مهمانی نبود که صدر مجلس نباشم و به کلهگندهای نبود که معرفی نشوم».
اختر یادآور شد: هدایت در چهارم ژوئن 1937 در جشن تولد مهاراجه کریشن راجا شرکت کرد. از منابع راجع به سفرهای هدایت در هند اطلاعات مستند و کمی به دست ما رسیده اما با مطالعه دقیق داستانهایش مقداری از این مجهولات روشن میشود. مثلا با خواندن جملهای در داستان «حاجی آقا» این مساله برای ما قطعی می شود که وی در نزد مهاراجه میسور شأن و منزلتی داشته است. بعد از سفر میسور ، هدایت در راه برگشت به بمبئی، تصمیم میگیرد که حیدرآباد را نیز ببیند.
ندیم اختر در پایان سخنانش گفت: پژوهش های من درباره صادق هدایت بسیار اندک و ناچیز است و آثار هدایت قابلیت این را دارند که پژوهش های متعددی براساس آنها انجام شود.
در پایان این نشست حاضران پرسشهایی را مطرح کردند که ندیم اختر به آنها پاسخ داد.
نظر شما