گفتگوی «ایبنا» با پدر کاریز ایران
صفینژاد: اطلاعرسانی تازههای پژوهش و نشر ایلات و عشایر بسیار کمرنگ است/ زنان عشایر در کتابها نادیده گرفته شدهاند
جواد صفینژاد، پدر کاریز ایران میگوید: نبود مرکزی که تازههای پژوهش و نشر در شهرستانهای کشور در حوزه ایلات و عشایر را به مخاطبان اطلاعرسانی کند به شدت محسوس است. به گفته وی در بیشتر کتابهای منتشر شده در این حوزه به عشایر کم توجهی شده و به ویژه نقش زنان در عشایر مورد غفلت قرار گرفته است.
وی که به پدر کاریز ایران نامور است کتابهای بسیاری نوشته و مقالههایی را به رشته تحریر درآورده است. «مونوگرافی روستای طالب آباد»، «بنه؛ نظامهای سنتی زراعی در ایران»،«نظامهای آبیاری سنتی در ایران»، «عشایر مرکزی ایران»،«لرهای ایران؛ لر بزرگ و لر کوچک»، «سد زیرزمینی قنات وزوان میمه اصفهان»،«مبانی جغرافیای انسانی» و «نان سنگک؛ مطالعه مردم شناختی» برخی کتابهای وی را تشکیل میدهند. با وی درباره وضعیت نشر کتابهای ایلات و عشایر گفتگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
- به عنوان نخستین سوال یکی از اصلیترین چالشهایی که نشر کتابهای ایلات و عشایر با آن روبهرو است، چیست؟
یکی از مشکلات اصلی در این حوزه این است که در سراسر ایران کتابهایی چاپ میشوند اما هیچگاه به تهران نمیرسند، برخی از این کتابها ارزنده است و ما محققان از لابهلای این کتابها اطلاعات را جمعآوری میکنیم. بنابراین اگر ساز و کاری فراهم شود تا فعالیتهای ناشران شهرستانی اطلاعرسانی شوند برای محققان بسیار مفید خواهد بود. شهرستانیها اگر چه ممکن است از نظر پژوهشی ضعیفتر از تهرانیها عمل کنند اما میتوان در میان آثار منتشر شده در میان شهرستانیها نیز بهترین آثار را انتخاب و معرفی کرد.
زمانی که آقای مسجدجامعی در وزارت ارشاد فعالیت میکرد، کار خوبی انجام میشد، این بود که از تمام استانها کتابها به تهران میآمد و در اتاقهای جداگانه آثار تقسیمبندی میشد و میتوانستیم به کتابهای منتشر شده در شهرستانها دسترسی پیدا کنیم.
اکنون که باغ کتاب در حال تاسیس است قرار است برای هر استانی یک غرفه وجود داشته باشد. به طور مثال در این صورت، من میتوانم به غرفه کرمان بروم و آثار مورد علاقه خود را خریداری کنم. این کار چند سالی است که در حال انجام است اما تا به نتیجه برسد میتوان این روند را تسریع کرد که ما از فعالیتهای ناشران شهرستانی باخبر باشیم.
در حال حاضر، دهها کتاب در شهرستانها منتشر میشود اما ما از آن خبر نداریم. به طور مثال در اردکان فارس روستایی وجود دارد که کتابی با حجم زیاد درباره آن روستا منتشر شده و تمام اطلاعات لازم درباره این مکان، در کتاب موجود است. دوستان ما در این روستا یک نسخه از این کتاب را برای من فرستادند اما من عملاً ندیدم که این کتاب در جایی توزیع بشود یا حتی خبر انتشارش اطلاعسانی شود. بنابراین اگر راهنمایی وجود داشته باشد که آثار شهرستانی را اطلاعرسانی کند برای ما بسیار خوب است.
من زمانی در مونیخ آلمان بودم. کتابخانهای به زبان فارسی داشتند که 30 هزار جلد کتاب در آن بود و کتابهایی را در آنجا دیدم که در ایران وجود نداشت. عنوان یکی از این آثار «101 سند فارسی» بود و کتاب بسیار خوبی به نظر میرسید. وقتی شوروی سابق هنوز وجود داشت در آکادمی علوم چکسلواکی خانمی به کشورهای اروپایی سفر کرده بود و 101 سند از دوره صفویه به دست آورده و این اسناد را در یک کتاب گردآوری و سپس سندها را تفسیر و تشریح کرده بود. من بسیار خوشنود شدم که یک محقق خارجی روی این اسناد کار کرده است. بنابراین به پروفسور کورگر که آنجا بود درخواست دادم که این کتاب را داشته باشم. دو روز بعد دیدم دو نسخه از این کتاب را روی میز گذاشتند.
از ایشان پرسیدم که چطور این کتاب را برای من تهیه کرده است وی در پاسخ گفت که ما با کشورهای اروپایی قرار داریم و هر کتابی را که بخواهیم فوراً برای ما میفرستند. به من گفتند این دو نسخه کتاب را میتوانید یک نسخه برای خودتان و یک نسخه برای دانشکده ببرید.
ولی باور کنید من چندین سال است در ایران دنبال برخی کتابها میدوم اما نمیتوانم آنها را پیدا کنم! حال این وسط مساله مالی مطرح نیست.
باید این پرسش را مطرح کرد که علاقهمندان این دسته از کتابها چه باید بکنند؟! وزارت ارشاد اگر این امکان را دارد که شاخههایی را اضافه کند تا آثار به علاقهمندان اطلاعرسانی و توزیع شود بسیار مفید است. در نمایشگاههای کتاب و در سالنهایی مانند بخش کارنامه نشر سالانه این آثار را میتوان اطلاعرسانی کرد.
کسانی که در شهرستانها کار میکنند میخواهند آثارشان را بفروشند. من میتوانم دهها عنوان کتاب را نام ببرم که هیچ کس از انتشار و مکان نشر آن اطلاعی ندارد. به من اطلاع دادند که در یکی از عشایر چرام، برادر رئیس سابق این طایفه کتابی درباره وضع اجتماعی چرام کتاب چاپ کرده است. هیچ کجا اسم این کتاب وجود ندارد در حالی که کتاب در یاسوج چاپ شده است. اکنون یک مکانی در یاسوج هست که کتابهای عشایر یاسوج را در آنجا چاپ میکنند و تاکنون 12 عنوان کتاب در این باره چاپ شده و برای من هم فرستاده شده است. هیچ کس از این کتابها خبر ندارد و ارگانهای مربوطه هم از این کتابها بیخبر هستند! کتابهای دیگر هم چنین وضعیتی دارند بنابراین باید جایی باشد که ما بتوانیم اینها را دنبال کنیم.
- آیا میشود محلی برای تمرکز پژوهشها و نشر آثار در حوزه ایلات و عشایر وجود داشته باشد؟
بله همین طور است. بسیاری از روستاها کتاب چاپ میکنند و همانجا همه کتابها به فروش میرسد و به شهرهای مختلف نمیرسد. من با اردکان ارتباط دارم، کتابهای خود اردکان همانجا چاپ و تمام میشود و به تهران هم نمیرسد. در صورتی که چه کتابهای ذی قیمتی در آنجا وجود دارد که درباره مسائل اجتماعی مردم است.
من امسال دانشجویانم را تشویق میکردم که درباره قنات کار کنند چون در این باره در ایران کار چندانی نشده است. یک دانشجوی دختر برای نخستینبار به اردکان رفته و لباس چاه کنی تنش کرده و داخل قنات شده و نزدیک به دو ساعت آن زیر بوده و اطلاعاتش را به ما هم داده است. شما کدام زن را سراغ دارید که داخل قنات شده باشد؟ این دانشجو به من گفت که وقتی داخل چاه شده، مغنی که با او بوده، گفته که گاهی دخترش را برای کمک داخل قنات میآورد. من گفتم باید خاطرات این دختر را جمعآوری کرد و اتفاقا انجام هم شد و میخواهند این کار را چاپ کنند. اما کجا در کشور این کارها اطلاعرسانی میشود؟ این مساله بسیار مهم است.
ما از این دست مسائل زیاد داریم. من دلم میخواهد جایی باشد که بتوانیم درباره این تازههای پژوهش حرف بزنیم. متاسفانه ما نه کتابهای تازه داریم و نه مجلههای تازه! اکنون خود ارشاد میگوید که کتابسازی آنها را گرفتار کرده است. مجلهها هم دچار کتابسازی شدهاند. بنابراین باید مرکزی برای اطلاعرسانی پژوهشها، کتابها و مجلات دایر شود. اگر آثار جدید به دست من محقق که فرضیهسازی میکنم نرسد به دست چه کسی میخواهد برسد.
بخشهای خصوصی در این باره بهتر عمل میکنند اما کسی از این مراکز خبر و اطلاعی ندارد. ما در خود کهگیلویه و بویراحمد در زمان رضاشاه فردی به نام آق بابا ادعای پیامبری کرد و مردم بی سواد دور او جمع شدند. درباره ایشان آقای طاهری زیاد نوشته است. این پیامبر پیش گوییهای ناشیانهای کرد و به همین دلیل مردم علیهاش شورش کردند.
- چرا آن گونه که باید ایلات و عشایر در ایران جدی گرفته نشده است؟
ما در جامعهای زندگی میکنیم که سه بخش دارد شهری، روستایی و عشایری. دولتمردان ما قبل از انقلاب اسم عشایر را «رمهداران کوهستانی» گذاشته بودند چون تحصیلکرده غرب بودند و در آنجا هم عشایر وجود ندارد. دولتمردان فعلی هم جامعه سوم که همان عشایر هستند را قبول ندارند و اکنون در برخی از کتابها عشایر به عنوان یک جامعه وجود ندارد. این در حالی است که عشایر استقلال ایران را حفظ کردند اما روزنامهها نیز به عشایر توجه ندارند.
- استاد آنچه که در زیست عشایر به صورت برجستهای مشاهده میشود، نقش زنان عشایر است اما گویی در این باره هم کمتر کار شده است. نظر شما در این باره چیست؟
در گذشته حکمرانان مردان بودند و زنها را مورد توجه قرار ندادند. بیشتر قوانین ما هم برای مردان است. اکنون زنانی در عشایر هستند که طایفه را میچرخانند اما اینها گمنام هستند.
روزی در یکی از ایلات قشقاییها، خان عشایر متوجه میشود الاغی به رودخانه میافتد و یک دختر عشایر این الاغ را نجات میدهد و در خشکی میگذارد. پس از این اتفاق، آن خان این دختر را به زنی میگیرد و از او فرزندانی متولد میشود که افتخار قشقاییها هستند. ما چنین دخترانی در عشایر داریم اما کسی به دنبال این نرفته که چنین اطلاعاتی را جمعآوری کند. بنابراین نقش زنان در عشایر کمتر مورد توجه قرار گرفته و باید در کتابها توجه بیشتری به این موضوع شود.
نظر شما