او كه زماني ميخواست «رساله ذهبيه» را مبناي تدريس يكي از كلاسهاي خود قرار دهد، در مدتي كوتاه به اين نتيجه رسيد كه «رساله ذهبيه» به دليل مشكلات سندي و بهويژه مشكلات محتوايي نميتواند از امام رضا (ع) و هيچ شخص معصوم باشد و اين رساله احتمالا برساخته شخصي طبيب يا طبيبنما و يا توطئهاي از سوی مأمون براي مخدوش كردن چهره آن حضرت و بهرهبرداريهاي سياسي بوده است.
او گفتوگو با ایبنا را در این باره با این جملات آغاز میکند: «از زمان پیامبر اسلام (ص) همیشه احادیثی مطرح بوده و تا به امروز نیز نقل شدهاند که معمولاً یا صددرصد به ایشان و معصومان نسبت دادهاند؛ یا اینکه کسی به محضر ایشان رسیده و مطلبی شنیده و فهم و برداشت خود را به زبان دیگر مطرح و عنوان کرده و دیگران چنین میپندارند که عین سخن معصوم است؛ و یا سخن یا رفتاری را از خود جعل کرده و به معصوم نسبت داده است.
سپس این موارد یا مکتوب شدهاند، یا اگر مکتوب نبودهاند، به کتابها، رسالهها و یادداشتها راه یافتهاند. یکی از اهداف جعل احادیث، تخریب چهره معصومان با روشهای سیاسیکارانه بوده است به گونهای که عوام، این دسته از روایات را تعریف و مدح معصوم میپندارند و اهل تعقل آن را نوعی ذم و هجو میدانند.»
گفت وگوی خبرگزاری کتاب را با این متخصص طب سنتي می خوانید:
چه بهرهای از این دسته جعلیات نصیب افراد و حکومتها میشده است؟
جعل حدیث، امری کاملاً قدیمی است که در تمام مذاهب وجود دارد. علت ساختن و اشاعه احادیث جعلی از سوی برخی افراد، گروهها یا حکومتها این بوده است که همواره انبیا و جانشینان آنها در زمان خود، وزنهای قابل ملاحظه بودهاند که افراد، گروهها و حکومتها به واسطه آنها میتوانستند بهرهبرداریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به نفع خود بکنند.
چگونه؟
بستر پذیرش احادیث جعلی، باور و کجفهمیهای مردمی است. علت این کجفهمی، نداشتن دانش و اطلاعات کافی است، زیرا ما برای تشخیص یک موضوع همیشه به دو قوه احتیاج داریم: اول، قوه عقل که قوه ممیزه است و دوم، علم به موضوع. مثلاً برای تشخیص یک رنگ، اول باید از عقل برخوردار باشیم و دوم علم رنگشناسی را هم بدانیم. حالا عزیزانی که با داشتن صداقت و ارادت به انبیا و اولیا در هر مذهبی که باشند وارد بعضی از امور میشوند که علم آن را ندارند، طبیعی است که آن چه را برداشت میکنند و در جامعه اشاعه میدهند میتواند آثاری زیانبار به دلیل تخریب دین یا صدمات انسانی داشته باشد.
یعنی به نظر شما «رساله ذهبیه» هم مصداق توطئه حکومت عباسی برای تخریب چهره امام رضا (ع) است؟
«چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا». حکومتی که میداند غاصب است و میخواهد خود را موجه جلوه دهد به کسانی مانند امام رضا (ع) که مردم آنها را با جان و دل قبول دارند، نزدیک میشود. او روانشناسان، رفتارشناسان، جامعهشناسان و طبیبان زمان خود را جمع میکند و برای دست زدن به خدعه از آنها میپرسد که از این سخن آقا چگونه میتوانیم بهرهبرداری کنیم؟ آنها که علم دارند، میدانند که مثلاً گاه اگر یک واو را بردارند، مفهوم کل سخن تغییر خواهد کرد. این اتفاقی بود که در زمان عباسی افتاد. زمان امام رضا علیهالسلام زمانی ویژه بود. حکومت میخواست خودش را موجه جلوه دهد و چون قدرت علویان و شیعیان وسیع بود و منابع اقتصادی و سیاسی سرشار داشتند خطری بزرگ برای مأمون محسوب میشدند. حکومت برای جلوگیری از شورش مجبور بود خدعه و حیله کند. به همین دلیل حضرت را خواست و به ایران آورد. در ظاهر عزت بخشید و احترام نهاد و در خفا به برنامهریزی پرداخت و از وجهه ایشان سوء استفاده کرد.
به دور از مشکلات سندی، میتوانید بگویید که چه مواردی از متن این رساله را مناسب برای بهرهبرداریهای سیاسی میدانید؟
برای نمونه در رساله ذهبیه آمده است که مأمون از حضرت رضا (ع) میخواهد دستوری برای حفظالصحه به وی بدهند و حضرت این رساله را مینویسند و به او میگویند که آن را بر روی خود هم تجربه کردهاند و توصیه میکنند که مأمون به آن عمل کند. مأمون هم دستور میدهد که این رساله را با آب طلا بنویسند و در سرزمینهای تحت حکومتش پخش کنند.
اما بجز این رساله، سندی در دست نیست که مامون از حضرت خواسته باشد که او را در حفظالصحه ارشاد کنند و بعد حضرت در پاسخ، رسالهای را بنویسند. البته ممکن است چنین درخواستی صورت پذیرفته و حضرت رضا (ع) مطالبی را در دو خط گفته باشند، اما بعد مأمون اندیشیده است که چگونه از آن دو خط مطلب حضرت استفاده کند. حال من میپرسم: اگر خدمت یک پیغمبر رسیدم و از ایشان سؤال کردم که چه کنم تا بیمار نشوم و ایشان به من یک پاسخ دادند و بعد من آن پاسخ را با آب طلا نوشتم و دستور دادم از آن نوشته صد هزار نسخه تکثیر شود و همه جا ارسال کنند، آیا کاری مقبول است؟ از یک جهت بله. من خواستهام که دستور یک پیامبر را به همه برسانم تا از آن بهرهمند شوند. اما اگر من دشمن آن پیامبر باشم، به این وسیله من به طور ضمنی اعلام میکنم که خدمت رسول رسیدم و حالا ای مردم! ببینید: این سند؛ این مدرک؛ که ایشان نهتنها مرا به عنوان انسانی خوب قبول کردند، بلکه برای سلامت من نسخه دادند و این نشان میدهد که دوام عمر مرا به سود مردم میدانند. پس من از اشخاصی هستم که خاصاند و در کنار ایشان هستم و ایشان میخواهند سایه من بر شما باشد.
فرض کنیم چنین باشد. به عنوان یک متخصص طب سنتی بفرمایید که آیا عمل به متن این رساله، زیانی دارد؟ مگر نویسنده این رساله طبیب نبوده است؟ اصولا این سبک نگارش طبی به کدام مکتب طبی تعلق دارد؟
اصطلاحات و ادبیات بهکاررفته در این کتاب، همان اصطلاحات و ادبیات پزشکی طب سنتی است که «مکتب طب اخلاطی» نام دارد؛ مثلاً: «بدن آدمیزاده در حکم کشوری است که پادشاهش قلب باشد و رگها و دماغ عمال او هستند.» این تعریف در کتب علمای قبل از دوران مأمون هم بیان شده است.
مگر دستوری خلاف حفظالصحه بر اساس موازین مکتب طب اخلاطی در رساله ذهبیه دیده میشود؟
من به دو نمونه اشاره میکنم: نمونه اول، در این رساله از قول امام رضا (ع) نقل شده است که به مأمون میگویند که من آن چه را در مورد خودم تجربه کردهام، برای تو میگویم. این سخن اگر از امام رضا (ع) باشد، به این معنی است که حضرت آن چه را با مزاج مأمون سازگار نیست برای او تجویز کردهاند، زیرا بر اساس موازین این طب اگر چیزی با فرد عادل سازگار است، با فرد ظالم نمیتواند سازگار باشد.
چرا؟
مزاج عواملی دارد که سبب دوام و قوام یا ضعف و سستی میشود. همان گونه که مزاجها با یکدیگر متفاوتند، ملکات صاحبان مزاجها نیز متفاوتند. برای نمونه، ملکات کسی که مزاج سرد دارد با ملکات کسی که مزاج گرم دارد، یکسان نیست. حتی دو مزاج گرم هم با هم یکسان نیستند. در نتیجه، اینها از نظر تدابیر درمان متفاوت عمل میکنند چون از نظر سطح سلامت هم متفاوت هستند. بنابراین، تدابیر حفظالصحه و درمان فردی که صاحب ملکه عدالت است با همین موارد در کسی که دارای ملکه ظلم است، تفاوت دارد.
نمونه دوم؟
این رساله یک اثر علمی نیست و اگر قرار باشد از آن استفاده علمی کنند و به آن استناد داشته باشند، نهتنها هیچ منزلتی برای حضرت رضا (ع) نخواهد بود، بلکه شخصیت علمی آن امام را خواهد شکست. برای نمونه، هیچ مقام علمی همانند آن چه در این رساله آمده است، نمیگوید اگر 20ساله هستی، 20 روزیکبار حجامت کن؛ اگر 50ساله هستی، 50روزیکبار حجامت کن. حجامت از تدابیر قویه است و اگر بیجا و مکرر انجام شود، میتواند باعث ثَوَران دم شود و یکی از عوارض ثوران دم، سرطان خون است. چگونه ممکن است حضرت چنین دستوری داده باشند؟ اقوالی از این قبیل در این رساله دیده می شود.
آیا دستورهای عام پزشکی و بهداشتی این کتاب قابل استفاده نیستند؟
ما درباره بهداشت تن و روان و بهداشت شخصی دستور عام داريم، اما در بخش تشخیص و درمان دستور عام نداریم. باید بیمار توسط پزشک متخصص مورد بررسی قرار بگیرد و بعد رفع سبب شود. من در کتاب «آموزههای بالینی مکتب طب ایرانی» برای دانشجویان نوشتهام که به این سخن بیمار که «خدا پدرت را بیامرزد؛ خوب شدم» بسنده نکنید. طبیب محقق طبیبی است که تا 5 سال بیمار را پیگیری کند ببیند علایم عود یا انتقال بیماری در او هست یا نه. حالا با این اوصاف شما چگونه میتوانید یک کتاب مشکوک و مغلوط را دست بگیرید بعد به واسطه آن بیمار را درمان کنید. ببینید چه جنایتی میشود!
چرا جنایت؟
وقتی شما از یک موضوع در یک محیط وارد محیط دیگر میشوید طبیعی است که شرایط آن عوض میشود. احوال و حرکات وابسته به شرایط هستند. طب جزو علوم تجربی است و علوم تجربی به نسبت تغییراتی که در جو، زمان، مکان، غذا، روشها و عادات پدید میآید، تغییر میکنند.
مگر انبیا و اولیا مقام حکمت ندارند و طبابت زیرمجموعهای از حکمت نیست؟
حکیم کسی است که حکمت میداند. کسی که حکمت میداند بیان محکم و استوار دارد. انبیا و اولیا حکیم بودهاند و این یک بعد وجودی آنهاست. ولی نبوت و ولایت، فوق حکمت است؛ جایی که حکمت نمیتواند وارد شود. حکمت با تمرین و ممارست و تحقیق به دست میآید، اما نبوت فوق اینهاست. روش دستیابی به علوم و معارف از راه نبوت و ولایت، غیر از راه کسب علوم از طریق مشاهده و تجربه و آزمون و خطا و حدس و اثبات و ابطال است. آن علم، «نوری» است؛ نوری که خداوند به قلب بندگان برگزیدهاش میتاباند. شما در هیچ کجا نمیبینید که از انبیا و اولیا کسی ادعا کند طبیب است. حالا وقتی مطالبی به نام طب یا سخن علمی تجربی از معصوم نقل شد و پیدا شد کسی که آن را رد کند، این یعنی رد معصومیت ایشان. حتی حضرت صادق (ع) که این همه شاگرد پرورش دادهاند در هیچ کجا ادعا نکردهاند که طبیب هستند.
پس این کتابهایی که روایات طبی و بهداشتی را در خود دارند، چه باید نامیده شوند؟
با توجه به آن چه درباره وابستگی طب به زمان، مکان، شرایط و دیگر موارد گفتم، حتی به فرض صحت سند و درستی متن روایتهای این کتابها، ما نباید آنها را طبالنبی، طبالصادق، طبالرضا، طبالائمه و از این دست بنامیم. به این دستورالعملها نمیتوان طب گفت، بلکه اینها گونهای روش زندگی هستند که معصومی برای زمان و مکانی انتخاب کرده است.
نظر حکیمان بزرگ ایران درباره رساله ذهبیه چه بوده است؟
شما هیچ حکیمی از قبیل «ابن سینا» یا «رازی» را پیدا نمیکنید که از مشاهیر پزشکی باشند و درباره «رساله ذهبیه» صحبت کرده باشند. مگر میشود که آنها این کتاب را ندیده باشند؟ یعنی کتابخانه سلاطین این کتاب را نداشته است؟ این رساله مربوط به قرن دوم است و ابن سینا و رازی مربوط به سدههای چهارم و ششم هستند. حتما این رساله را دیدهاند و در همان زمان متوجه شده و فهمیدهاند که مشکلاتی دارد وگرنه نامی از آن در آثار خود میبردند یا بهرهای از آن میگرفتند و نقلی میکردند.
شما از چه زمان با رساله ذهبیه آشنا شدید و از چه هنگام متوجه شدید که دارای اشکالهای متنی و سندی است و نمیتوان به آن استناد کرد؟
من از دوران نوجوانی با این کتاب آشنا بودم. کتابی هم از علامه سید مرتضی عسکری در این باره خوانده بودم. تا این که در یکی از سالهای دهه 70 برای تدریس طب سنتی به معاونت جهاد سازندگی وقت دعوت شدم. قصد کردم رساله ذهبیه را مبنای تدریس قرار دهم. موضوع را با آقای «سید علیمحمد رفیعی» ــ نویسنده و پژوهشگر علوم اسلامی ــ در میان گذاشتم. قرار شد هر روز صبح زود به منزل ایشان بروم و این رساله را با هم بخوانیم و متن و شرحی برای تدریس تهیه کنیم. در مطالعه و بررسی منابع و متون رساله ذهبیه پس از چندین جلسه، متوجه شدیم که این رساله به لحاظ سندی و متنی مشکلاتی دارد و نمیتواند از امام رضا (ع) باشد. ایشان حدود سال 80 مقالهای در همین باره در هفتهنامه «کتاب هفته» نوشتند و این موضوع را بازگو کردند.
یعنی به نظر شما روایات پزشکی قابل اعتماد نیستند؟
چنین نیست؛ بلکه ما به این نتیجه رسیدیم که به طور کلی تا روایتی از چهار مرحله اساسی گذر نکند، قابل استناد برای عمل به آن در جهان خارج نخواهد بود و عمل کردن به آن به عنوان دستوری برای مداوای بیماری و بیماران ممکن است حتی آسیب جدی به شخص وارد کند. این چهار مرحله چنیناند: هر روایت در مرحله اول باید سندشناسی شود که آیا سلسله راویان آن مشکلی ندارد و راویان آن مورد اعتماد هستند یا نه. در نتیجه آیا میتوان آن را به معصوم نسبت داد یا خیر. اگر به این لحاظ مشکلی نداشت، در مرحله دوم مغایرت آن با محکمات علوم پزشکی و اطلاعات و موازین عقلی و علمی دیگر در نظر گرفته شود، زیرا ممکن است راوی خطایی کرده باشد یا واژه و تعبیری درست فهمیده نشده باشد. در مرحله سوم «جهت صدور» روایت مشخص شود (مکان صدور، زمان صدور و مخاطب) تا معلوم شود که این اطلاعات، دستور یا تجویز مربوط به چه زمان، مکان، شخص، شیء یا شرایط میشود. پس از روشن شدن این مورد و درک درست از متن روایت، در مرحله آخر باید بررسی کرد که این دستور آیا در این زمان و مکان برای کدام اشخاص و کدام شرایط قابل اجرا هست یا نیست.
بهتر نبود که این موضوع را با عالمانی مانند علامه عسکری که گفتید تألیفی هم درباره این رساله دارند، در میان میگذاشتید؟
از آنجا که علامه عسکری مدتی بیمار بودند و برای مداوا خدمت ایشان میرسیدم، یک روز در باب این موضوع با علامه گفتوگویی داشتم. ایشان کتابی در جوانی نوشته بودند در باب رساله ذهبیه. پس از گفتوگو فرمودند: «من اعلام کردهام که کتابهایی را که تا سن زیر 25 سال نوشتهام، مورد قبول من نیست، زیرا در آن زمان در دوران عقل کامل نبودهام. این کتاب نیز از همان دسته کتابهاست.» خود ایشان هم در سالهای آخر عمر به این نتیجه رسیده بودند که این رساله نمیتواند از حضرت رضا علیهالسلام باشد.
از آثار منتشرشده حکیم محمد عبادیانی میتوان به این عناوین اشاره کرد: «آموزههای بالینی مکتب طب ایرانی»؛ «داروهای آبدست مکتب طب ایرانی»؛ «مجموعه مقالات مکتب طب ایرانی» و برخی کتابهای کاربردی دیگر. «مبانی و اصول مقدماتی طب ایرانی» و چند کتاب دیگر نیز تا پایان امسال از او منتشر خواهند شد.
نظرات