خراش حنجره ها
در عنوان بندی انتهایی برنامه پورنگ که به شکل زیرنویس جلو چشم بیننده رژه می رود نام یک مشاور روانشناس هم به ببینده چشمک می زند. این پرسش مطرح است که وجود روانشناس به عنوان خالی نبودن عریضه و بالا بردن کلاس کار در این برنامه مطرح شده یا واقعا چنین شخصی تاثیرگذار بوده است؟
این برنامه با انبوه مخاطب در رده های سنی خردسال و کودک این هجمه از تخریب شخصیت کودک و آزار آنان آن هم از رسانه ای که داعیه سلامت روان دارد بعید به نظر می رسد. اگر اصل بر نشاط و تقویت روحیه جمعی خردسالان و کودکان است که سازندگان این برنامه و در مقام بالاتر مدیر گروه کودک شبکه دو سیما، سرنا را از سر گشاد آن نواخته و زیرکانه صورت مساله را محو کرده اند. طفل های معصوم این برنامه به اندازه ای به تحریک پورنگ برای تشویق و خنده های باسمه ای که از پشت دوربین هدایت می شود حنجره خود را می خراشند که تارهای صوتی شان آسیب می بیند.
نشاط برای کودک از طریق آواز جمعی و در مرحله درست تر آن با استفاده از موسیقی ریتمیک حاصل می شود. وله های ریتمیک آوازخوانی که از قبل ضبط شده و در میان آیتم های برنامه پخش می شود برای بیننده تلویزیونی یک فرصت تنفس مناسب برای رهایی از این هجمه جیغ و داد و حنجره خراشی است اما طفلان معصومی که مهمان برنامه هستند هیچ زمانی برای تجدید قوا ندارند. تا دوربین دوباره به استودیو باز می گردد پروسه جیغ و داد و حنجره خراشی به غلتک می افتد.
پدیده زشت تری که توسط سازندگان آموزش داده می شود، تمسخر سایرین است. لودگی ها و متلک هایی که بازیگران برنامه نسبت به هم نثار می کنند با اشاره هدایت کنندگان برنامه از پشت دوربین به تحریک کودکان معصوم به خندیدن به این جلف بازی ها نوعی آموزش تمسخر دیگران است.
نیمی از برنامه را بازیگران و پورنگ به شکل بداهه مانند تئاترهای لاله زار اجرا می کنند و بیشتر مواقع دایره اخلاقیات را آن هم با توجه به مخاطب خردسال و کودک زیر پا می گذارند. با این میزان عذاب دادن سادیسمیک بچه ها برای گفتن شماره تلفن پورنگ با حنجره های خراشیده در بخش الو – تلفن و لودگی های پورنگ چه کارکرد آموزشی برای این برنامه که با موضوع کتاب تولید شده می توان انتظار داشت؟ اکنون می توان اذعان کرد نقش مشاور روانشناس برنامه در حد شوخی است.
نکته بامزه این است که پورنگ در این چند بخش پایانی وعده داده که دوباره برمی گردند واکنون اتاق فکرشان مشغول برنامه ریزی برای حضور دوباره هستند. اگر اتاق فکر این گروه در اندیشه همین رویه جلف بازی و حنجره خراشی می خواهند گام بردارند، بهتر است که به همان تبلیغ ماکارونی روی خوش نشان دهند که حداقل جسم را فربه می کند به روح و روان استراحت می دهد!
بازار چهار فصل
پورنگ و گروهش از صدقه سری این برنامه چند مجموعه DVD بیرون از سازمان ساخته و روانه ویدئو خانگی کردند. داخل همین برنامه تبلیغ کالای خود را در دقایق مختلف انجام دادند و به نوعی بازار مکاره ای راه انداختند که در سازمان عریض و طویل صدا و سیما این میزان تبلیغ از کالای بیرون سازمانی نمونه نداشته است. پورنگ هم از اعتبار خودش و هم از امتیازهایی که دارد بخوبی برای بازار محصولاتش بهره می برد. نکته غیر اخلاقی که نمود آن در برنامه های مختلف پورنگ تا همین آخرین قسمت ها تداوم داشت، به پروسه ناله وی و بازیگرانش در برنامه های مختلف از بابت بیکاری و خانه نشینی و بی پولی مرتبط است. این آیتم نالیدن و جلب ترحم به شکل متلک و لطیفه به سمت مخاطب گاه و بی گاه شلیک می شد. سوال این است که مسائل شخصی گروه چه ربطی به مخاطب کودک و خردسال برنامه دارد که مدام با منت و ترحم از تریبون یک برنامه زنده و پر مخاطب مطرح می شود. گدایی کردن ترحم و عاطفه به این سیاق واقعا در رسانه ملی نوبر است!
در 3 قسمت پایانی کتابخانه پورنگ هر چند از حضور برندهای ماکارونی خبری نبود ولی دستپخت اقتصادی پورنگ در قالب «قلم هوشمند عمو پورنگ » پرونده این بازار مکاره چهار فصل را به عاقبت بخیری برای آنها جمع و جور کرد.
اگر بخواهیم به شاخصه های مثبت و غیر اقتصادی برنامه پورنگ اشاره کنیم می توان به وله های خوش ساخت و ترانه های کار اشاره کرد که بخش های تنفسی و شاد آن را شکل می داد. حضور آقای محمدی و پند و اندرزهای وی به خردسالان و کودکان در این برنامه که به بهانه کتاب صورت می گرفت؛ به نوعی تحمیلی و سرپوش گذاشتن بر جلف بازی و لودگی ها پورنگ و گروه بازیگرش تلقی می شد. صرف حضور طلبه ای جوان نمی تواند ساحت برنامه را اخلاقی و معنوی کند. نمونه خوب حضور طلاب را می توان در برنامه های حاج آقا راستگو رصد کرد که در زمینه اجرای برنامه های اخلاقی مرتبط با کودکان و نوجوانان تبحر و خلاقیت ویژه ای دارد.
بخش ضرب المثل ها و آقا ممنون در نفس خود ایده خوبی نهان داشت. اما انتخاب ضرب المثل های ثقیل برای بچه ها، همراه با متن ضعیف و باسمه ای که برای این بخش نگاشته شده بود، کارایی مفیدی در خاتمه نداشت. مضاف بر این که اجرای بداهه و جلف بازیگران ایده اجرایی ضرب المثل ها را لوس و بی مزه کرده بود.
در ساخت دکور برنامه تلاش شده بود فضای کتابخانه به نوعی تداعی شود؛ اما محل نشستن بچه ها در 2 طبقه و چیدن کتابها در حد فاصله 2 طبقه و قراردادن المان چند کتاب بزرگ جلوی صحنه به نوعی فضای سرهم بندی شده ای را شکل می داد.
ماشین زمانی هم که از سقف فرو می آمد یک عنصر لایتچسبک در دکور محسوب می شد که کارایی آنچنانی هم در آیتم های برنامه نداشت و بیشتر برای مهمانان خردسال و نوجوان مایه هراس و وحشت بود.
پورنگ و گروهش پرونده کتابخانه شان بسته شد. اگر میزان بیننده و اقبال عامه را عامل توفیق برنامه بدانیم، برنامه پورنگ بعد از یک دهه به برند سازمان صدا و سیما بدل شده است اما آن چه که در گذر زمان به این برنامه آسیب رسانده، کم شدن ایده های جذاب و بدعت هایی اجرایی آن است. نوعی از شتاب زدگی و بی حوصلگی در سری آخر برنامه دیده می شد که کلیت کار را تحت تاثیر قرار داده بود.
نظر شما