تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و نویسنده کتاب «جامعهشناسی خانواده ایرانی» میگوید: جامعهشناسان ایرانی نمیتوانند بدون درک خانواده درباره جامعه حرفی بزنند زیرا خانواده، مانند دیگر نهادهای اجتماعی در همه سطوح جامعه ایرانی جاری است و اثرات ماندگار دارد.
آنچه در بالا خواندید، بخشی از کتاب «جامعهشناسی خانواده ایرانی» نوشته دکتر تقی آزاد ارمکی است، وی استاد گروه جامعهشناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران است و مدرك دكتري خود را در رشته جامعهشناسي (گرايش اصلي: جامعهشناسي نظری - گرايش فرعي: جامعهشناسي توسعه) از دانشگاه مريلند آمريكا دریافت کرده است. در این گفتوگو به جریان شکلگیری جامعهشناسی خانواده در ایران و جهان پرداختهایم و دیدگاههای آزاد ارمکی را در این باره جویا شدهایم.
آقای دکتر آزاد ارمکی در ابتدا درباره جریان شکلگیری جامعهشناسی خانواده در ایران و جهان بگویید؟
بحث جامعهشناسانه خانواده، همزمان با ظهور علم جامعهشناسی است. موسسان جامعهشناسی مانند «ماکس وبر» و «امیل دورکیم» هر یک به نوعی درباره خانواده بحث کردهاند. «دورکیم» در بیان چرایی و چگونگی شکلگیری مدرنیته، تحول خانواده را محور قرار داده است. خانواده به نظر «دورکیم» نهادی است که در جریان مدرنیته، دچار افتوخیز شده و پس از خروج از مرکزیت فرماندهی اجتماعی، بعضی از کارکردهایش را به نهادهای جدید اجتماعی سپرده و کارکردهای جدیدی مانند کارکردهای عاطفی و اخلاقی یافته است.
«دورکیم» مدعی است، خانواده، معیار اصلی اخلاق اجتماعی بوده و به همین دلیل، به عنوان الگویی، برای نظام آیینی جامعه محسوب میشود. در عین حال، یکی از موضوعهایی است که به لحاظ حقوقی و کارکردی، دچار تغییر شده و به خانوادهای هستهای تبدیل شده است. «ماکس وبر» نیز در توضیح چگونگی توسعه نظام اجتماعی مدرن، بر تحولات خانواده، تغییرات عناصر دورنی و کارکردهای آن، توجه کرده و به طور خاص، به تغییر جایگاه و نقش زنان و مناسبات زناشویی و فرزندآوری و تولید معنی و مناسبات اجتماعی تاکید کرده است.
«تالکوت پارسنز» در ادامه جامعهشناسی آمریکایی که بر محوریت نهادها و سازمانهای اجتماعی تاکید داشت، نهاد خانواده را دوباره کانونی کرد. از این زمان به بعد، در توسعه حوزهای جامعهشناسی، جامعهشناسی خانواده، بحثی مهمی شد و کتابهای مستقلی دراین زمینه به نگارش درآمد. البته نمیتوان از اثراتی که رویکرد «مارکسی - انگلسی» و رویکرد طبقاتی و استثماری در تقابل با رویکرد توافقی با محوریت «پارسونز» بر نهاد خانواده داشت، غافل ماند. این دو مدعی بودند که خانواده در جامعه جدید، جایی نخواهد داشت.
جامعهشناسان قرن بیستم، ضمن بیان تاریخ خانواده، به تبیین ساختار، کارکرد و پیوستهای خانواده در کل نظام اجتماعی پرداختند. در این زمان بود که دوباره، بحث آموزش و تعلیم و تربیت و درونی کردن فرهنگ از طریق خانواده محوریت یافت. «پارسونز» مدعی شد که درونی کردن فرهنگها و ارزشها از طریق خانواده، بیشتر از دیگر نهادهای اجتماعی امکان دارد. بنابراین، خیلی نمیتوان به نقش یک فرد یا یک جریان مشخص در تولید و توسعه جامعهشناسی خانواده اشاره کرد. در کل با توسعه جامعه جدید، افتوخیزهای متعددی در نهاد خانواده پیش آمد و عدهای را واداشت تا از پایان خانواده و عدهای از بازنگری و بازبینی خانواده و عدهای هم از تغییرات ساختاری و کارکردی متناسب با تغییرات عمومی جامعه سخن بگویند.
همین ادبیات و نگاه (رویکردهای سهگانه) در جامعه ایرانی و در حوزههای انتقادی، رسانهای و علمی نیز وارد شد و سه جهتگیری متفاوت و در بعضی از شرایط، معارض شکل گرفت. هم اکنون میتوان گفت که کسانی که در حوزه اجتماعیات حاضرند، عموما متعلق به یکی از این سه جریان اندیشهای هستند.
نظر شما درباره شکاف بین نسلها و تاثیری که در شکلگیری بنیان خانواده وجود دارد، چیست؟
شرایط موجود در جامعه ایرانی موجب شده تا خانواده ایرانی با محوریت نسل میانی سامان یابد. نسل میانی با اختیار داشتن امکانات مالی، اختیارات بسیاری در تصمیمسازی و تصمیمگیریها دارد و در نتیجه، نسل اول و سوم را مدیریت میکند. اتفاقا به همین دلیل است که نسل سوم (نسل جوان) معترض، عامل تنش و تعارض جلوه میکند، نسل سومی که اختیار در مدیریت زندگی ندارد زیرا نسل میانی، سکاندار خانواده شده و اجازه رشد به نسل جدید را به طور مستقل نمیدهد و همه تلاشی را هم که در تربیت افراد مصروف میکند برای بازتولید خودش بوده تا تولید نیرویی جدید برای جامعه جدید.
نسل میانی سعی دارد تا ادبیات، فرهنگ، اخلاق، نیازها، نگرشها، و انتظاراتی را که خودش دارد، بر نسل جدید تحمیل کند و چنانچه نسل سوم در جایی با او در یکی از موارد تفاوت داشته باشد، به عنوان نیروی معترض جلوه داده میشود. این در حالی است که فرزندان یک خانواده، به جای تعلق صرف به خانواده، متعلق به فردای جامعه خود هستند و بهتر است آنها را برای زندگی در فردایی بدون والدین تربیت کرد. این تربیت الزاما از طریق محوریت نسل میانی ممکن نیست. بلکه از طریق نهادهای جدیدی مانند آموزش و پرورش که بر اساس عقلانیت سامان یافته است، باید مدیریت شود.
البته باید یادآور شد که محوریت نسل میانی برای خانواده ایرانی در دوره گذار از خانواده سنتی به خانواده هستهای بسیار موثر و مفید بوده است. در این دوره، نسل میانی، چون هم به فرهنگ و سنت تعلق داشت و هم کارگزار دوره انتقال بود، مسوول اقتصادی و اجتماعی خانواده محسوب میشد و به همین دلیل توانست از فروپاشی خانواده جلوگیری کند. هر چند که در این نوع کارگزاری، خستگی بر تن نسل میانی باقی مانده است. به همین دلیل است که عموما از کملطفی نسل جوان نسبت به خود شکوه میکند.
نکته ناتمام در این بحث به نوع رابطهای برمیگردد که بین نسل میانی با نسل جوان در ایران قالب شده است. همه کسانی که در ایران در حوزه اندیشه و برنامهریزی اجتماعی حضور دارند، فکر میکنند، سعادت نسل سوم در گروی پیروی صرف از نسل میانی است. این آموزه اشتباهی است و از نظر من، اشتباه بودن آن، هم به فهم دینی و هم به فهم جامعهشناختی برمیگردد. من معتقدم که بهترین فرزندان، کسانی هستند که دارای توان مدیریت زندگی خود با ارجاع جدید به فرهنگ و سنت هستند.
علتی که باعث شد تا شما کتاب «جامعهشناسی خانواده ایرانی» را بنویسید، چه بود؟ به عبارت دیگر چه خلایی را در این حوزه احساس کردید؟
من متخصص حوزه جامعهشناسی خانواده نیستم و در حوزه نظریهها و توسعه و فرهنگ کار میکنم. به لحاظ آموزشی نیز، معلم درس نظریههای جامعهشناسی هستم. به لحاظ سازمانی و اداری هم، به تدریس جامعهشناسی توسعه و فرهنگ مشغولم و در نهایت به لحاظ مفهومی و تجربی، در حوزه جامعهشناسی ایران کار میکنم. اگر بین این سه مطلبی که اشاره کردم، ترکیبی بسازیم، میتوانیم به این اصل دست یابیم که من در جامعهشناسی ایران کار میکنم که در آن، خانواده به لحاظ تاریخی و فرهنگی محوریت داشته و تحولات عمده اجتماعی به شکلی از طریق آن سر و سامان مییابند.
معتقدم، جامعهشناسان ایرانی نمیتوانند بدون درک خانواده درباره جامعه حرفی بزنند زیرا خانواده، مانند دیگر نهادهای اجتماعی در همه سطوح جامعه ایرانی جاری است و اثرات ماندگار دارد. من خانواده را کانون جامعه ایرانی میدانم. البته این بیان به نظام مفهومی که به آن، تحت عنوان «جامعه سه پایهای» باور دارم، برمیگردد. من ایران را کشوری بنیان شده بر اساس سه نهاد عمده «خانواده»، «دین» و «دولت» دانسته و تحولات آن را در این مسیر میشناسم. این بحث را به طور تفصیلی در کتاب «بینانهای فکری نظریه جامعه ایرانی» آوردهام. در کتاب «جامعهشناسی خانواده ایرانی» هم، این بحث را البته خیلی خاص توضیح دادهام. البته در این کتاب سعی کردهام، درباره تحولات خانواده ایرانی بحث کنم.
در حوزه جامعهشناسی خانواده کتابهای اندکی منتشر شده و جر چند کتاب قابل توجه کتابی دیگر مشاهده نمیشود، به نظر شما این جریان، ناشی از چه عاملی است؟
وجود کتابهایی تحت عنوان «جمعیت و تنظیم خانواده» بر اساس چندین ضرورت تهیه شده است. از جمله مشکلاتی که در تشکیل خانواده، روابط جنسی و زادوولد و همینطور سیاست کنترل جمعیت وجود دارد. باید به اهدافی که پشت این کتابهاست، توجه کنیم، میتوانیم تفاوت بین آنها را با کتابهایی که درباره جامعهشناسی خانواده به واسطه جامعهشناسان ایرانی تهیه شده است، پی ببریم. جامعهشناسان ایرانی سعی کردهاند، ضمن معرفی جامعهشناسی، جامعهشناسی خانواده به توصیف ابعاد و زوایای گوناگون خانواده نیز بپردازند. اگر این کار اصل شود، ما در آینده خواهیم توانست از طرح چالشهای مهمی که درباره خانواده پیش آمده است، جلوگیری کرده و سیاستگذاری در حوزه خانواده را اصل قرار دهیم.
درباره وضعیت خانواده و اثراتش بر نهادهای اجتماعی چه پیشنهادی دارید؟
لازم است در ایران، مطالعات تاریخی درباره خانواده صورت گیرد. همچنین باید به لحاظ علمی درباره وضعیت خانواده و اثراتش بر نهادهای اجتماعی از یک طرف و تاثیرپذیری از دیگر نهادهای اجتماعی و آسیبهای ایجاد شده بر آن، بحث شود اما به لحاظ برنامهریزی باید در این زمینه معلوم شود که تا چه حد، خانواده در صحنه اجتماعی درگیر است و قرار است تا چه حد و میزان به آن نقش داد. باید در سطح برنامهریزی اجتماعی، کار جدی صورت گیرد و رابطه بین خانواده با کل نظام اجتماعی معلوم شود. اگر این کار صورت گرفت، آنوقت است که میتوان، از آینده خانواده ایرانی سخن گفت و سیاستهای کنترل آسیبها و مشکلات اجتماعی از قبیل طلاق و خشونت و فرار از خانه و روابط جنسی و... را به عمل آورد.
اینکه تنها یک روز در سال را به خانواده اختصاص دهیم کاری غیرعقلانی است. زیرا این نوع برخورد با خانواده، نشان از دو امر دارد. یا نشان از پایان خانواده است. یا نشان از پایان جامعه! نشان از پایان خانواده است، چون خیلیها نتوانستهاند برای خانواده کاری بکنند و در عوض نسلها را به جان هم انداخته و در نهایت، امروز سخن از تجلیل از خانواده راه انداختهاند. این کار ما مانند زمانی است که انسان مهمی را از کاری دور کرده باشیم، منتها قبل از مرگش برای فرار از عذاب وجدان به تجلیل او اقدام کنیم.
این قصه درباره خانواده در ایران نیز جاری است. به جای این که به سراغ راز و رمز بیاثر شدن خانواده در ایران باشیم یا این که بفهمیم چه کسانی و چه نیروهایی خانواده را بحرانی کردهاند و تضاد بین نسلی را راه انداختهاند به تجلیل از خانواده مسالهدار میپردازیم. تازه همان رسانهای را که این همه مشکل برای خانواده فراهم کرده، به این رسانه اجازه میدهیم تا غوغا راه انداخته و «واخانوادهها» سر دهد. به همین معنی است که کار ما در این باره هم فرمایشی است و به جایی نخواهد رسید.
دکتر تقي آزادارمكي، استاد گروه جامعهشناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، متولد (10 شهریورماه) 1336 در ارمک کاشان است. وي مدرك دكتري خود را در رشته جامعهشناسي (گرايش اصلي: جامعهشناسي نظری - گرايش فرعي: جامعهشناسي توسعه) از دانشگاه مريلند آمريكا دریافت کرد. عنوان رساله وي در دوره دكتری «بررسي ريشههای نظريه ابنخلدون: تحليل متاتئوريكي» بود.
از آثار او میتوان به کتابهای «جامعهشناسی فرهنگ»، «فرهنگ و هویت ایرانی و جهانی شدن»، «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر»، «جامعهشناسی خانواده ایرانی»، «جامعهشناسی توسعه اصول و نظریهها»، «علم و مدرنتیه ایرانی»، «روشنفکری در گذر اندیشهها» و «پاتوق و مدرنیته ایرانی» اشاره کرد.
نظر شما