اتحاد در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، گفت: نخستین نقص در حوزه هنر مفهومی در ایران، برگردان عنوان است. واژه «هنر مفهومی» در فارسی به عنوان یک اسم عام مورد استفاده قرار میگیرد و اغلب مراد از آن نه جنبش «هنر مفهومی» که بخش بزرگتری از هنر معاصر است.
وی افزود: در واقع «هنر مفهومی» برگردان واژه Conceptual Art (کانسپچوال آرت) است. این واژه در اصل نام یک جریان هنری در سالهای آغازین تاریخ هنر معاصر است که طبعا نقطه شروع و پایان دارد و سرانجامش در کتابهای تاریخ هنر آمده است. به این ترتیب Conceptual Art یک اسم خاص است، اما ما اغلب ترجمه آن را در تعریف آثاری ایده محور به کار میبریم.
اتحاد در ادامه در پاسخ به این سوال که «آیا منابع تئوریک یا تاریخی حوزه هنرهای مفهومی یا هنر معاصر، در ایران ترجمه و منتشر شده است یا خیر؟» گفت: درباره هنر معاصر به فارسی منابع پراکندهای منتشر شده است؛ این در حالی است که بسیاری از کتابهای تخصصی و منابع اصلی و مشهور هنوز فرصت ترجمه به فارسی را پیدا نکردهاند.
این هنرمند در ادامه به تلاشهای نشر نظر در راستای انتشار کتابهای تخصصی در این حوزه اشاره کرد و گفت: نشر نظر مجموعهای با نام «این هنر لعنتی» منتشر میکند که تاکنون دو عنوان از منابع تاریخ نگارانه مهم که در سالهای گذشته به وسیله انتشارات «تیمز و هدسن» به چاپ رسیده بود، در این مجموعه ترجمه شده است. «پرفورمنس آرت» اثر رزلی گلدبرگ و «رسانههای نوین در هنر» اثر مایکل گرانش دو کتاب این مجموعه است. من از روی نسخه انگلیسی این کتابها تدریس میکردم، اما باید بگویم که کتاب نخست ترجمه چندان مناسبی ندارد و کتاب دوم با وجود ترجمه خوب، متاسفانه دچار سانسورهایی شده است.
اتحاد گفت: نشر نظر به تازگی کتابهای دیگری نیز منتشر کرده است که من هنوز فرصت خواندشان را نیافتهام. برای مثال کتابی با عنوان «آغاز بیپایان» با ترجمه و گردآوری امیرحاجبی منتشر شده که منتظر فرصتی برای مطالعهاش هستم.
اتحاد در ادامه در پاسخ به سوالی مبنی بر کیفیت کتاب «انقلاب مفهومی» گفت: در این کتاب علیرضا سمیعآذر «هنر مفهمومی» را در دو معنای تاریخی و عام شرح داده است و در کلیت کتاب هر دو معنا را مراد میکند. از این گذشته دو نکته دیگر نیز کتاب را جذاب میسازد؛ نخست آنکه اولین نمونه تالیفی در این حوزه است و دوم این که به حوزههای چون طراحی فشن و معماری و … نیز پرداخته است که پیش از این در منابع فارسی چندان مورد توجه قرار نمیگرفتند.
اتحاد همچنین اظهار کرد: منابع مرتبط با مدرنیسم هنری و پیش از آن در ایران شمار ِ قابل توجهی دارد. اگر شما بخواهید در این حوزه مطالعه کنید متون بسیاری در اختیار خواهید داشت که هر یک بارها تجدید چاپ شدهاند و در اختیار دانشجویان و پژوهشگران قرار گرفتهاند، اما در زمینه هنر معاصر متاسفانه منابع بسیار اندک است و آنها که منتشر شده بسیار پراکندهاند.
وی در ادامه به چرایی ترجمه نشدن و تالیف کتاب در موضوع هنرهای جدید و معاصر اشاره کرد و گفت: بدنه دانشگاهی و مدرسان هنر در ایران اغلب مدرنیست بوده و هستند و از این جهت بسیاری از ایشان درک درستی از هنر معاصر ندارند. تا پیش از دهه 80 دانشگاهها و استادان نسبت به هنر معاصر مقاومت نشان میدادند، اما از سال 1380 به بعد فضا اندکی بازتر شد و مدیمهای جدید فرصت بروز پیدا کردند. با این همه عبور از مدیمهای کلاسیک به مدیومهای معاصر اغلب سبب نشده است انگارههای مدرنیسم هنری جای خود را به اندیشه معاصر در حوزه هنر دهد.
این هنرمند همچنین در پاسخ به این سوال که «با وجود اینکه پرفورمنس هنری در زمره هنرهای تجسمی است، چرا در ایران بیشتر اهالی تئاتر به این هنر اشتغال دارند؟» گفت: این مورد هم به کمبود منابع تخصصی باز میگردد. سالها پیش از احمد دامود، کتابی با عنوان «بازیگری و پرفورمنس آرت» منتشر شد که عملا درباره تئاتر بود و نه پرفورمنس آرت. همان سالها کتاب «نظریهی اجرا»ی ریچارد شکنر نیز منتشر شد. شکنر این کتاب را چندین بار ویراسته است با این حال آنچه در ایران ترجمه و منتشر شد، ویرایش نخست کتاب بود که از آیینها و رقصهای بومی آغاز میشود و به نمایش معاصر میرسد، اما اگر مثلا ویرایش سال 2002 کتاب را مرور کنید خواهید دید که بخش بزرگی از آن درباره پرفورمنس آرت است و اساسا با کتابی متفاوت مواجه خواهید شد.
وی افزود: شاید یکی از دلایل پدید آمدن درک نادرست از پرفورمنس آرت در ایران، نبود منابع فارسی مورد نیاز و دشواری وارد کردن کتابهای انگلیسی یا منابع به زبان اصلی باشد. در نتیجه دانشجویان و محققان به منابع اینترنتی روی آوردهاند. جستوجوی صحیح در منابع آنلاین هم تخصصی ویژه میخواهد و هر کسی نمیتواند منبع موثق و مورد اعتنا را در جستوجوهای اولیه به سادگی بیابد و آن را از منابع بیاهمیت تشخیص دهد.
اتحاد در پایان گفت: از اینها گذشته٬ از روزی مدیمهای تازه در هنر معاصر پدید آمدند که هنرمندان احساس کردند آنچه در سر دارند با مدیمهای کلاسیک قابل ارایه نیست. بر این اساس آرام آرام همه چیز بدل به رسانهای برای ارایه اثر هنری شد. تصور کنید٬ تنها در فاصله سال 1988 تا 2010، هشتاد و چهار مدیم تازه به هنر اضافه شده است. حال باید پرسید آیا نامگذاری این رسانهها و تاکید بر تفکیک مدیم-محور هنوز هم اهمیتی دارد؟ تصور میکنم عصر تفکیک اثر هنری بر اساس مدیم به سر آمده است و توصیه من به هنرمندان این است که فارغ از آنکه مدیمی که قصد به کار بستناش را دارند چه نام دارد٬ اثرشان را در نهایت آزادی ارایه کنند و «نامگذاری» را به منتقدان و تاریخنگاران بسپارند.
جمعه ۶ دی ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۲
نظر شما