مجموعه داستان «دزدي كه پروانه شد» و داستان بلند «صبحانهي خيال»، كتابهاي جديد «محمدرضا شمس»، منتشر شدند. او در اين كتابها ماجراهاي عجيب آدمهاي عجيب را روايت كرده است.
اين نويسنده در گفتوگويي با خبرنگار ما دربارهي «دزدي كه پروانه شد» گفت: «اين كتاب شامل 4 داستان كوتاه است كه «يه روز يه آقاهه»، «ماني شستوشو»، «داستان عبرتانگيز يك درخت سيب» و «دزدي كه پروانه شد» نام دارند.»
ماجراي داستانهاي اين كتاب در عجيب و غريب بودن دست كمي از نامهايشان ندارند. مثلاً «ماني شستوشو» ماجراي زني است كه همه چيز را ميشويد البته به قول آقاي شمس «اين شستن خاص است».
شمس دربارهي اين شستن خاص گفت: «مثلاً وقتي گربه ميخواهد پرندهاي را بگيرد، ميرود و چشمهاي گربه را ميشويد. اين زن حتي آسمان و شب را هم ميشويد اما گوشهي آسمان سوراخ است! بنابراين وقتي ستارهها از سوراخ به زمين ميريزند؛ ستارهها را هم شستوشو ميدهد. شخصيت اين داستان كه منتظر عمو نوروز هم هست بهار و عيد را هم ميشويد چون طبق شعر معروف سهراب (چشمها را بايد شست/ جور ديگر بايد ديد) ميخواهد همهچيز را با نگاهي تازه ببيند.»
«دزدي كه پروانه شد» هم ماجراي دزدي است كه هر چيزي نميدزدد. نويسندهي اثر در مورد اين داستان هم گفت: «دزد اين داستان كمي عجيب است؛ چون هر چيزي را نميدزد. روايت اين داستان هم از زبان مردم و دربارهي اين دزد است. يكي ميگويد اين دزد پلهها را دزديده و روي هم گذاشته تا به آسمان برسد. يكي ديگر ميگويد بهشت را دزديده است. در واقع داستان، صحبتهاي مردم راجع به اين دزد عجيب است كه براي خنك كردن آب، ماه را به عنوان يك تكه يخ ميدزدد!»
البته كارهاي عجيب آقاي دزد به اينجا ختم نميشود. او حتي كف دريا و عطسهي اسب آبي را ميدزد. يا وقتي دختر جوان همسايهشان ميميرد، ناراحت ميشود و مرگ را ميدزدد تا ديگر هيچكس نميرد. اين دزد يك روز هم قبري را ميدزدد، آن را به خانه ميآورد و خودش را كَفَن ميكند و چون كسي نيست تا برايش گريه كند، خودش گريه ميكند و براي خودش خيرات ميدهد!
حتماً چنين دزدي ميتواند پيلهي كرم ابريشم را هم بدزدد و با تبديل شدن به يك پروانه، پرواز كند!
كتاب ديگر شمس كه همزمان با «دزدي كه پروانه شد» منتشر شده، داستان بلندي به نام «صبحانهي خيال» است كه از سه قسمت تولد، عروسي و مرگ تشكيل شده است.
نويسندهي «قصهي بهار» دربارهي اين اثر هم گفت: «قصهي اين كتاب دربارهي نويسندهاي خيالپرداز است. آنقدر خيالپرداز كه وقتي سايهاش را گم ميكند، از يك «پيرمرد خنزرپنزري» سايه، رودخانه، چشمه و آبشار ميخرد تا زماني كه در بايگاني اداره سپري ميكند، رودخانه كنار پايش باشد و آبشار بالاي سرش. البته او چاهي هم ميخرد تا غصههايش را در آن بريزد اما در همان لحظه كاروان مصر از راه ميرسند و حضرت يوسف را از چاه بيرون ميآورند!»
برخي نشانههاي اين داستان براي شما آشنا نيست؟ مثلاً آنجا كه اشارهي مستقيمي به داستان حضرت يوسف(ع) دارد.
شمس در اين باره هم گفت: «در بيشتر داستانهايي كه نوشتهام، رگههايي از نشانهها و داستانهاي ديني ديده ميشود اما به شكل خاصي كه خودم ميپسندم. مثلاً در انتهاي بخش دوم داستان، طوفان بزرگي در راه است اما حضرت نوح(ع) وارد داستان ميشود و همه را به كشتي خود ميبرد.»
شمس در ادامه گفت: «تلاش كردم كه اين اثر با بقيه فرق داشته باشد و چون اين كار بيشتر جوششي بود تا كوششي، نگارش آن زياد طول نكشيد اما براي ويرايش آن وقت زيادي صرف كردم و در كل آمادهسازي آن نزديك به يك سال طول كشيد.»
«دزدي كه پروانه شد» و «صبحانهي خيال» با تصويرگريهاي «نيلوفر مهرداد» و «پانيذ شايسته» همراهاند.
اين كتابها را «كتابهاي ونوشه» با قيمت 4 هزار تومان منتشر كرده است.
«محمدرضا شمس» متولد 1336 در تهران است و فعاليت حرفهاي خود را از سال 1358 آغاز كرده است و تا كنون بيش از 40 عنوان كتاب براي كودكان و نوجوانان نوشته است.
او براي برخي آثار خود توانسته است جوايز متعددي را كسب كند مانند: ديپلم افتخار ibby براي كتاب «ديوانه و چاه»، برگزيدهي انجمن فرهنگي ناشران سال 1384 و 1385 براي كتاب «ديوانه و چاه»، برگزيدهي كتاب سال «سلام» در دو دوره براي كتابهاي «آرزوهاي رنگي» و «قصهي پلي كه بود و ديگر نيست»
«جاده»، «آرزوهاي رنگين» و «صيادان ما» از جملهي آثاري هستند كه از اين نويسنده به زبان چيني ترجمه شدهاند.
نظر شما