شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۱
عطار از تمثيلات باستاني و متون كهن سرياني وام گرفته است

دكتر ابوالقاسم اسماعيل‌پور در درس گفتارهايي درباره عطار گفت: عطار در سه اثر برجسته خود، «منطق الطير»، «مصيبت نامه» و «الهي نامه» از تمثيلات باستاني و متون كهن سرياني وام گرفته است./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، دكتر ابوالقاسم اسماعيل‌پور در سومين مجموعه درس‌گفتارهايي درباره‌ عطار به بررسي تاثير فرهنگ ايران باستان در آثار عطار پرداخت. اين نشست عصر چهارشنبه (5 مرداد) در مركز فرهنگي شهر كتاب برپا ‌شد. 

اسماعيل‌پور در ادامه سخنانش گفت: يكي از مواردي كه در بررسي آثار عطار كمتر به آن توجه شده است، مساله آب سرشت بودن كيهان و جهان در دستگاه فكري عطار است. او در ديباچه «منطق الطير» مي‌گويد: «عرش را بر آب بنياد او نهاد/ خاكيان را عمر بر باد او نهاد؛ عرش بر آب است و عالم بر هواست/ بگذر از آب و هوا جمله خداست». اين سخن عطار، به تمامي در «بندهش» كه متني به زبان پهلوي از دوره ساساني است، آمده است. 

وي افزود: «بندهش» دانشنامه ايران كهن است و تمام مباحث جغرافيايي، علمي، عرفاني و وحدت وجود، در اين كتاب آمده است. جمله «بندهش» چنين است: «جهان آب سرشت است و سرشت جهان آب است». البته اين مضموني بسيار كهن است و ريشه در هند و ايران دارد. در «ودا» نيز چنين آورده شده است كه آفرينش در آب‌هاي ازل صورت گرفت. 

اما پرسش اينجاست كه عطار از چه راهي به اين مضمون دست پيدا كرده است؟ به گمان من، به احتمال بسيار عطار تمثيلات باستاني خود را از متون كهن سرياني گرفته است. 

وي افزود: عطار در سه اثر برجسته خود، «منطق الطير»، «مصيبت نامه» و «الهي نامه»، بارها نام «ديو» را مي‌آورد و آن را به جاي واژه‌هاي «شيطان» و«ابليس» به كار مي‌برد. اين واژه را عطار از ادبيات ايران باستان گرفته است. من 30 تا 40 واژه پهلوي اشكاني در منظومه‌هاي عطار يافته‌ام. روشن هم هست كه چرا عطار از آن واژه‌ها استفاده كرده است چون او خراساني است و زبان خراسان در دوران باستان، پهلوي بوده است. از اين رو، طبيعي است كه مضامين دوره اشكاني، در آثار او آمده باشد. 

عطار مي‌گويد: «ديو را در بند و زندان بازدار/ تا سليمان را تو باشي رازدار؛ ديو را وقتي كه در زندان كني/ با سليمان قصد شادروان كني». ديو كه نماد ظلمت است، در «اوستا» به صورت «دئو» آمده است و اصلا واژه‌اي هندو ايراني است. عطار آن را به عنوان سيطره ظلمت و هبوط شر در اين جهان مي‌گيرد. وقتي مي‌گويد: «آن دگر گفتش كه ديوت راه زد» اشاره به آميختگي نور و تاريكي دارد. 

مضاميني كه عطار از ادبيات باستاني ايران گرفته است
اسماعيل‌پور يادآور شد: يك مضمون ديگر كه در «منطق الطير» عطار به كار رفته، «فره ايزدي» است. «فره» بخشش ايزدي و آسماني است كه از جانب خداوند به برگزيدگان اعطا مي‌شود. فره با «فروهر» متفاوت است. فروهر نوعي روان است كه همه موجودات داراي آنند. يا به سخن ديگر، گونه‌اي روح باطني و مينوي سرشت انسان است. واژه «فره» در آثار عطار آمده است. از جمله در اين بيت: «اين همه آثار صنع از فر اوست/ جمله انمودار نقش پر اوست». همين واژه «انمودار» نيز يك واژه پهلوي است. 

وي افزود: يك واژه ايران باستاني كه در آثار عطار آمده است، «ققنوس» است. ققنوس پرنده‌اي اساطيري است و ريشه در اساطير يونان دارد. اين كه چگونه اين واژه به آثار عطار راه يافته است، بايد كاويده شود. به گمان من از طريق ترجمه‌هاي سرياني آسياي صغير، عطار اين واژه را شناخته است. 

اين استاد دانشگاه شهيد بهشتي خاطرنشان كرد: بسياري ديگر از مضامين عرفاني ما از راه آسياي صغير آمده اند. آسياي صغير در زمان ساسانيان، جزيي از ايران بود. البته عطار اشاره مي‌كند كه ققنوس از هندوستان است، كه نظر جالب و قابل توجهي است: 
«هست قُقنس طرفه مرغي دلستان/ موضع اين مرغ در هندوستان». 

وي افزود: ققنوس منقار بسيار بزرگي با 360 حفره دارد و بر بالاي كوه بلندي مي‌نشيند. هنگامي كه باد از حفره‌هاي منقار او رد مي‌شود، صداي موسيقي آسماني از آن شنيده مي‌شود. پرندگان ديگر، جذب اين موسيقي مي‌شوند و بدين گونه ققنوس آنها را به چنگ مي‌آورد. ققنوس بعد از هزار سال، هيزم بسياري جمع مي‌كند و خودش را آتش مي‌زند. از دل آن آتش، جوجه ققنوسي زاده مي‌شود و سر برمي‌كشد. 

اسماعيل‌پور گفت: عطار آنجايي كه از هفت مرحله سلوك ياد مي‌كند و از بقاي بعد از فنا سخن مي‌گويد، داستان ققنوس را مي‌آورد. ققنوس در خود فاني مي‌شود تا جوجه ققنوس كه بقاي اوست، پديد آيد و زندگي معنويش را آغاز كند: «آتشي بيرون جهد از بال او/ بعد از آن آتش بگردد حال او؛ زود در هيزم فتد آتش همي/ پس بسوزد هيزمش خوش خوش همي». 

ريشه‌هاي عرفاني داستان شيخ صنعان «منطق الطير»
وي افزود: من نگاه تازه‌اي به داستان شيخ صنعان «منطق الطير» دارم و مي‌توان ثابت كنم كه اين داستان ريشه در عرفان گنوسيك دارد. ديباچه مثنوي و داستان شيخ صنعان، دقيقا تمثيلات گنوسيك است و ريشه در عرفان باستاني ما دارد. درونمايه اين داستان، تم خواب و فراموشي است. داستان نيز با خواب ديدن آغاز مي‌شود. شيخ صنعان در تمام داستان در خواب و فراموشي به سر مي‌برد. اين نكته هم در عرفان مسيحي و هم در عرفان گنوسيك ريشه دارد. 

عطار آشكارا مي‌گويد: «گر چه خود را قدوه اصحاب ديد/ چند شب بر هم چنان در خواب ديد؛ كز حرم در رومش افتادي مقام/ سجده مي‌كردي بتي را بر دوام». روم در اصطاحات صوفيه يعني سرزمين فراموشي. شيخ صنعان با ديدن دختر ترسا به خواب فراموشي مي‌رود و گم مي‌شود. بدين گونه خودآگاهي او از بين مي‌رود. صنعان به خواب مي‌رود تا بيدار و عارف و شناسا و آگاه شود. در عرفان مانوي هم ايزدي به نام «هرمزد بغ» داريم كه در دنياي ظلمت بيهوش مي‌شود و «مهر ايزد» او را بيدار مي‌كند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها