شنبه ۸ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۴
ترجمه، موتور تولید تفکر

فواد حبیبی گفت: ترجمه برای من فقط جابه‌جایی واژه‌ها نیست؛ هر بار که واژه‌ای را انتخاب می‌کنم، درواقع موضعی در برابر حقیقت می‌گیرم. هر ترجمه گفت‌وگویی است میان اخلاق و اندیشه، جایی که مترجم باید تصمیم بگیرد معنا چگونه و با چه لحن و وزنی زنده شود.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: اگر قرن بیستم را عصر ترجمه بنامیم، بی‌راه نگفته‌ایم. مترجمان ایرانی در این دوران نه فقط حاملان معنا، بلکه سازندگان زبان اندیشه بودند. امروز اما جهان ترجمه به‌سرعت در حال پوست‌اندازی است: نرم‌افزارها جملات را به‌سرعت با دقتی خیره‌کننده برمی‌گردانند، ولی آیا این سرعت، همان فهم است؟ در زمانی که تفاوت میان ترجمه و بازخوانی اندیشه کمرنگ شده، به سراغ فواد حبیبی استادیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه کردستان و نویسنده و مترجم در حوزه فلسفه سیاسی و نظریه‌ی اجتماعی رفتم تا از او درباره نسبت دانش، زبان و مسئولیت مترجم در دوران جدید بپرسم.

***

ترجمه، موتور تولید تفکر
فواد حبیبی

نخست بفرمایید اصولاً نگاه‌تان به ترجمه چیست و چه تعریفی از ترجمه دارید؟
ترجمه برای من، اتصال میان جهان‌هاست؛ نه فقط جابه‌جایی معنا از زبانی به زبان دیگر، بلکه رخدادی است که در آن اندیشه از خود عبور می‌کند و در تماس با دیگری شکل تازه‌ای از حیات می‌گیرد. ترجمه، جغرافیایی سیال است که در آن واژه‌ها خانه‌ی ثابتی ندارند. هر جمله، مهاجر است؛ از فرهنگی می‌آید و در فرهنگی دیگر ریشه می‌گیرد، اما در این عبور، چیزی از خود و از مقصد را همزمان از دست می‌دهد و می‌سازد. در این فرایند، زبان دیگر فقط ابزار نیست، بلکه ماده‌ای زنده است که با هر حرکتش معنا تولید می‌کند. ترجمه، همان نقطه‌ی تماس است که در آن، ذهن ما و ذهن دیگری به‌صورت خلاقانه در هم تنیده می‌شوند و از دل این تماس، ایده‌های نو بیرون می‌جهند.

مترجم در این میان نقش تسهیل‌گر دارد؛ کسی که جریان معنا را میان دو ساحل به حرکت درمی‌آورد. او مانند پلی‌ست که ساخته می‌شود تا نه فقط عبور کند، بلکه خودش بدل به بخشی از مسیر شود. مترجم نه صرفاً بازتاب‌دهنده‌ی متنی پیش‌تر نوشته‌شده، بلکه شریک آن در لحظه‌ی تولد دوباره‌اش است. او باید گوش بسپارد به تنفس زبان‌ها، به تفاوت‌های ریز صداها، و آن‌ها را در متن خود طوری درهم‌آمیزد که معنا در دل تضادها جریان پیدا کند. هر انتخاب واژه، نوعی تصمیم فلسفی است؛ انتخاب زاویه‌ای از دید، نحوه‌ای از فهم، و در نهایت نوعی بازآفرینی.

در این معنا، ترجمه به خودی خود کنشی فکری است. لحظه‌ای که مترجم میان دو زبان قرار می‌گیرد، درواقع میان دو شیوه‌ی زیستن ایستاده است. او باید هم‌زمان درک کند و فاصله بگیرد، جذب کند و بازتاب دهد. همین وضعیت میان‌بودگی است که ترجمه را بدل به عمل اندیشیدن می‌کند — اندیشیدن با دیگری، از درون دیگری، و علیه اطمینان‌های خودمان. برای من، ترجمه یعنی آموختنِ دوباره‌ی دیدن جهان از زاویه‌ای که در ابتدا بیگانه می‌نمود، و این بیگانگی همان جایی‌ست که فکر زاده می‌شود.

موتور تولید فکر

به نظر شما نقش و تأثیر مترجمان در ایران معاصر چیست؟

در ایران معاصر، ترجمه بیش از آنکه ابزاری برای انتقال دانش باشد، موتور تولید اندیشه بوده است. بسیاری از مفاهیم، از سیاست گرفته تا فلسفه، از روان‌کاوی تا جامعه‌شناسی، از مسیر ترجمه وارد گفت‌وگوی ایرانی شدند. اما اهمیت مترجمان نه در آوردن این مفاهیم، بلکه در بازتعریفشان بود. آن‌ها در هر ترجمه، مسیر تازه‌ای برای اندیشه گشودند و زمینه‌ی اتصال میان تجربه‌ی ایرانی و میراث جهانی را فراهم کردند. هر ترجمه، شکلی از تولید ایده بود؛ لحظه‌ای که یک واژه در برخورد با زبان فارسی، معنایی تازه به خود گرفت و به‌تدریج بدل شد به بخش ثابت تفکر ما.

مترجمان در این معنا تسهیل‌گران اتصال‌اند. آنان از دل شکاف میان زبان‌ها، راه‌هایی ساخته‌اند برای عبور، برای فهم، برای پرسش. در دوره‌هایی که تولید اندیشه در فضای داخلی دچار انسداد شده، مترجمان با صبر و حساسیت خود مسیرهای تازه‌ای را باز کردند؛ گاه به شکل آشکار و گاه پنهان. نقش‌شان شبیه جویبارهایی بوده که آرام، زیر پوست فرهنگ جریان یافته و زمین فکری ما را حاصل‌خیز کرده‌اند. اگر در ایران امروز گفت‌وگوی نظری و پرسشگری ممکن است، بخشی از آن حاصل همین کار ترجمه است؛ کاری که به ظاهر «میانجی‌گری» است، اما در عمقش آفرینش است.

بااین‌حال، باید توجه داشت که این نقش همواره هم‌سطح نبوده است. برخی مترجمان واقعاً مسیرهای فکری نو گشودند و ترجمه را به کار اندیشیدن بدل کردند؛ درحالی‌که بسیاری دیگر در سطح انتقال باقی ماندند. ترجمه زمانی معنا دارد که مترجم به متن به‌مثابه پروژه‌ی فکری نگاه کند، نه کار زبانی صرف. از همین‌رو، نمی‌توان همه را در یک سطح نهاد. مترجمان مؤثر، کسانی‌اند که با ترجمه‌هایشان افق‌های تازه‌ای گشوده‌اند، و به ما یادآوری کرده‌اند که ترجمه فقط از زبان نمی‌گذرد، بلکه از جانِ اندیشه عبور می‌کند.

موتور تولید فکر

آیا می‌توان دوران کنونی را یک عصر ترجمه دانست؟

بله، بدون شک. ما در میانه عصری زندگی می‌کنیم که می‌توان آن را «انقلاب ترجمه» نامید؛ عصری که طی سه دهه اخیر، زبان فارسی را از درون متحول کرده است. ترجمه از یک فعالیت فرهنگی حاشیه‌ای، به نیرویی تعیین‌کننده در شکل‌دهی به افق اندیشه ایرانی بدل شده. حجم عظیم ترجمه‌های فلسفی، نظری و ادبی در سال‌های اخیر، چهره دانش در ایران را دگرگون کرده است. اما مهم‌تر از کمیت، تغییر کیفیِ نوع نگاه به ترجمه است. ترجمه دیگر صرفاً انتقال مفاهیم نیست، بلکه بازسازیِ جهان از درونِ زبان فارسی است؛ تلاشی برای بازتعریف مفاهیم جهان مدرن در فضایی بومی و زیسته. در این معنا، ما در میانه‌ی عصری هستیم که ترجمه، نه ابزار، که یکی از شیوه‌های اندیشیدن ما شده است.

این انقلاب، البته فقط حاصلِ میل به دانستن نبوده؛ نوعی ضرورت تاریخی هم در آن نهفته است. جامعه ایرانی در دهه‌های اخیر، از مسیر ترجمه توانسته با جریان‌های فکری جهانی ارتباط برقرار کند، خود را بازبینی کند و به پرسش‌های تازه برسد. ترجمه، در نبود نهادهای فلسفی پویا، به دانشگاهِ غیررسمی ما بدل شده؛ جایی که فکر از طریق کتاب‌ها، گفت‌وگوها و زبان مترجمان رشد کرده است. در این روند، بسیاری از ترجمه‌ها نه تقلید که خلاقیت بوده‌اند؛ چون هر ترجمه‌ای که جدی گرفته می‌شود، ناچار است زبان مقصد را وادار به آفرینش کند، واژه‌هایی تازه بسازد، دستورش را جابه‌جا کند و لایه‌های پنهان معنا را بیرون بکشد.

به همین دلیل است که عصر ترجمه، در عین وابستگی به بیرون، درونی‌ترین تحول را در زبان ما ایجاد کرده است. ترجمه، نگاه ما به اندیشه را از «تملک» به «مواجهه» تغییر داده؛ یعنی به‌جای اینکه صرفاً بخواهیم دانسته‌ها را تصاحب کنیم، یاد گرفته‌ایم با آن‌ها گفت‌وگو کنیم، با فاصله و تردید. در این گفت‌وگوست که اندیشه ایرانی به بلوغ رسیده. اگر امروز می‌توانیم درباره‌ی مفاهیم پیچیده‌ای چون قدرت، بدن، زبان، سوژه یا تاریخ حرف بزنیم، به‌خاطر آن است که ترجمه آن‌ها را وارد جریان زندگی روزمره کرده است. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که فکر، نه از درونِ نظریه‌های بومی، بلکه از دل همین ترجمه‌ها زاده می‌شود. و این، خود نشانه‌ی تولد نوعی خودآگاهی تازه است.

موتور تولید فکر

آیا با این دیدگاه‎ موافقید که مترجمان تبدیل به متفکران و اندیشمندان شده‌‎اند یا دست‌کم نقش و جایگاه آن‌ها را گرفته‌اند؟

تا حدی بله، اما نه همه. ترجمه در ذات خود نوعی اندیشیدن است، اما این به‌معنای آن نیست که هر مترجمی الزاماً متفکر است. تفکر در ترجمه زمانی زاده می‌شود که مترجم، متن را نه چون مجموعه‌ای از واژه‌ها، بلکه چون افقی از امکان‌ها ببیند. کسی که فقط معنا را منتقل می‌کند، هنوز در سطح زبان باقی مانده، اما آن‌که در دلِ زبانِ دیگری به کاوش معنا می‌پردازد، عملاً در حال فلسفه‌ورزی است. ترجمه، در این معنا، تجربه‌ی مواجهه با دیگری‌ست؛ لحظه‌ای که ذهنِ مترجم، خود را در آینه‌ی یک ذهن بیگانه می‌بیند و در اثرِ این بازتاب، شکل تازه‌ای از خود را می‌سازد.

در هر ترجمه، یک گفت‌وگوی پنهان در جریان است. گفت‌وگویی میان دو نظامِ فکری، دو تاریخ، دو شیوه‌ی بودن در جهان. مترجم، در این میان، به‌ناچار باید تصمیم بگیرد: در کدام معنا بماند و از کدام معنا عبور کند. همین تصمیم، او را وارد قلمرو فلسفه می‌کند؛ چرا که هر انتخاب واژه، نوعی موضع‌گیری در برابر حقیقت است. در ترجمه‌ی مفاهیم فلسفی یا نظری، مترجم نه‌تنها معنا را منتقل می‌کند، بلکه گاه معنای تازه‌ای می‌سازد. او ممکن است ناآگاهانه نظام فکری جدیدی را بنا کند؛ چون هر ترجمه، بازسازیِ شبکه‌ای از مفاهیم است که در زبان مقصد، به‌ناچار به شکل دیگری سامان می‌یابد.

با این حال، همه‌ی مترجمان در این سطح عمل نمی‌کنند. بسیاری هنوز در قلمرو زبان‌ورزی فنی باقی مانده‌اند. اما گروهی دیگر، با ترجمه‌هایشان در تفکر ما مداخله کرده‌اند؛ از طریق انتخاب متن، برگزیدن واژه‌ها، و حتی شیوه‌ی نگارش. این دسته از مترجمان، عملاً به فیلسوفانِ بی‌نام بدل شده‌اند؛ کسانی که اندیشه را به حرکت درمی‌آورند، بدون آن‌که لزوماً تولیدکننده‌ی نظریه باشند. به همین دلیل است که می‌توان گفت: ترجمه خود یک شیوه‌ی تفکر است. تفکری که در میان دو زبان جریان دارد، و مترجم، اگر به‌قدر کافی آگاه و حساس باشد، در دل این میان‌بودگی، به متفکری بدل می‌شود که زبان را نه وسیله، بلکه میدانِ تجربه‌ی اندیشه می‌بیند.

موتور تولید فکر

آیا فکر نمی‌کنید برخی در اهمیت و تأثیر مترجمان اغراق می‌کنند؟

به‌گمانم پاسخ این پرسش نه ساده است و نه قطعی. در ظاهر شاید به نظر برسد که در جامعه‌ی ما، اهمیت مترجمان گاه بیش از اندازه برجسته شده؛ اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم این اغراق، خودش نشانه‌ی خلأیی است عمیق‌تر. ما در فرهنگی زیسته‌ایم که در بسیاری از مقاطع تاریخی، تولید اندیشه درون‌زاد کم‌رنگ بوده، و ترجمه جای خالی آن را پر کرده است. به همین دلیل، مترجمان برای ما نه فقط مفسران زبان، بلکه حاملان تفکر بوده‌اند. بسیاری از ایده‌هایی که امروز در گفتار فرهنگی ایران جریان دارند، نخست از زبان مترجمان گذشته‌اند، از دست آن‌ها زاده شده‌اند، شکل گرفته‌اند، و در حافظه‌ی فکری ما ریشه دوانده‌اند.

با این حال، نمی‌توان همه را در یک سطح دید. برخی مترجمان به‌راستی مؤثر بوده‌اند. نه به این معنا که فقط آثار بزرگ را ترجمه کرده‌اند، بلکه چون در انتخاب متن، در نحوه‌ی واژه‌گزینی و در شیوه‌ی بازآفرینی معنا، حساسیت فکری و مسئولیت فرهنگی داشته‌اند. ترجمه‌ی آنان، چیزی بیش از بازنویسی است؛ نوعی مداخله در ساختار اندیشه‌ی فارسی. اما بسیاری دیگر، صرفاً انتقال‌دهندگان‌اند؛ واژه را به واژه، بی‌آنکه روح متن را لمس کنند. این تفاوت ظریف است اما تعیین‌کننده. ترجمه وقتی اندیشمندانه می‌شود که مترجم، جایگاه خود را در شبکه‌ی دانش و قدرت بشناسد، بداند که انتخابش بی‌طرف نیست و در حال شکل دادن به افق تفکر جمعی است.

از همین رو، سخن گفتن از «اهمیت مترجمان» به‌طور کلی، خطاست. اهمیت واقعی از کیفیت مواجهه می‌آید، نه از تعداد ترجمه‌ها یا شهرت نام‌ها. مترجمانِ مؤثر کسانی‌اند که توانسته‌اند ترجمه را از سطح زبان به سطح اندیشه ارتقا دهند؛ کسانی که با هر واژه، مرز تازه‌ای میان خود و دیگری گشوده‌اند و زبان فارسی را اندکی از ایستایی بیرون آورده‌اند. اگر قرار است از مترجمان تجلیل شود، باید از این گروه سخن گفت: آنان که در سکوت، زبان را دگرگون کردند و بی‌آن‌که خود را متفکر بنامند، راه اندیشیدن را برای ما هموار کردند.

موتور تولید فکر

جایگاه واقعی مترجمان و ترجمه از نظر شما چیست؟

مترجمان را می‌توان کوچ‌گردهای زبان و اندیشه دانست؛ مردمانی بی‌مرز که در هیچ زبانی تماماً ساکن نیستند و هیچ سرزمینی را به تمامی ترک نمی‌کنند. آن‌ها همیشه در حال حرکت‌اند، در گذرگاه میان واژه‌ها، میان نظام‌های فکری، میان صداها و سکوت‌ها. این میان‌بودگی، تنها جایگاه واقعی مترجم است: نه در مبدأ و نه در مقصد، بلکه در خودِ مسیر. او در این مسیر، به‌جای آنکه زبان را وسیله‌ی انتقال بداند، آن را به مکان زیستن بدل می‌کند. ترجمه برای او خانه‌ای موقتی‌ست؛ جایی برای اقامت کوتاه، تجربه‌ی تماس، و سپس کوچ دوباره. از همین رو، مترجم هرگز کاملاً «از آنِ» یک زبان نیست، بلکه به هر دو زبان تعهد دارد و این دوگانگی، سرنوشت زیبای اوست.

در این میان، مترجم به‌گونه‌ای خاص از آزادی دست می‌یابد؛ آزادی از مرکزیت و قطعیت معنا. او می‌داند که هیچ واژه‌ای جاودانه نیست، هیچ ترجمه‌ای نهایی نیست. همین آگاهی، نوعی فروتنیِ فلسفی در او پدید می‌آورد. مترجم از نزدیک لمس می‌کند که معنا، چیزی ثابت و ازپیش‌داده نیست، بلکه در هر بارِ عبور، از نو ساخته می‌شود. او به ما یاد می‌دهد که زبان یک سرزمین بسته نیست؛ بیشتر شبیه افق است. همیشه باز، همیشه در حال تغییر. شاید به همین دلیل است که مترجمان در عمقِ کار خود، نوعی «زیست فلسفی» را تجربه می‌کنند؛ زیستی میان سکون و حرکت، میان گفتن و ناتوانی از گفتن.

در چنین جایگاهی، مترجم نه تنها خالق اتصال میان زبان‌ها، بلکه پاسدارِ تنوع و چندصداییِ فکر است. او به‌واسطه‌ی تجربه‌ی زیستن در میان، می‌فهمد که اندیشه فقط در تماس با دیگری شکوفا می‌شود. هر واژه، وقتی از مرز خود عبور می‌کند، جان تازه‌ای می‌گیرد؛ درست مانند خودِ مترجم که در رفت‌وبرگشت‌هایش میان زبان‌ها، خود را بازمی‌سازد. این کوچ‌گردی نه ضعف است و نه بی‌ریشگی، بلکه جوهر ترجمه است: تجربه‌ی زندگی در میان فاصله‌ها، جایی که معنا همواره در حال شدن است.

موتور تولید فکر

برخی معتقدند که به‌علت تحولاتی که رخ داده، عصر ترجمه به سر آمده است. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟

نه، به هیچ‌وجه. اما باید پذیرفت که ترجمه در حال تجربه‌ی یکی از جدی‌ترین دگرگونی‌های تاریخی خود است. ما دیگر در جهانی زندگی نمی‌کنیم که زبان‌ها در آن به‌سادگی جدا از هم باشند. تکنولوژی، شبکه‌های جهانی، و گردش سریع داده‌ها باعث شده‌اند مرزهای زبانی درهم‌تنیده شوند و ترجمه بدل شود به تجربه‌ای جمعی و لحظه‌ای. ترجمه دیگر فقط در کتاب و کاغذ اتفاق نمی‌افتد، بلکه در بطن زیست روزمره ما جاری است؛ در شبکه‌های اجتماعی، در فیلم‌ها، در کدها و رابط‌های دیجیتال. در این معنا، ترجمه از یک فعالیت تخصصی به بخشی از زیست عمومی انسان مدرن تبدیل شده است. این تحول، پایان نیست، بلکه دگرگونی شکلِ بودن ترجمه است.

در این وضعیت تازه، مترجم باید با جهانی روبه‌رو شود که در آن سرعت و سطح، جای دقت و عمق را گرفته‌اند. واژه‌ها بی‌وقفه جابه‌جا می‌شوند، معناها در لحظه ترجمه می‌شوند و بلافاصله فراموش. اما در همین سیلان است که اهمیتِ مترجمِ آگاه دوباره آشکار می‌شود. مترجم امروز باید بتواند در میان این شتاب، معنا را نجات دهد، پیوندها را بفهمد، و از دلِ نویزِ بی‌پایانِ زبان، صدای تفکر را بیرون بکشد. او باید بداند که ترجمه دیگر یک حرکت خطی نیست — زبانی به زبان دیگر — بلکه شبکه‌ای‌ست از ارتباطاتِ چندجانبه، در زمان‌های موازی. کار مترجم حالا بازتعریف شده: از انتقال‌دهنده به تفسیرگرِ اتصال‌ها.

بنابراین، اگرچه شکلِ ترجمه تغییر کرده، اما ضرورتش از همیشه بیشتر است. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که هر گفت‌وگو، هر تعامل و هر اندیشه‌ای، در لایه‌ای از ترجمه شکل می‌گیرد. اما این ترجمه‌ی جدید نیازمندِ نوعی هوشیاری فرهنگی است؛ مترجم باید بیش از واژه، بر زمینه مسلط باشد — بر تاریخ، بر عاطفه، بر فضاهای معنایی. آینده‌ی ترجمه، درک همین دگرگونی است: اینکه ترجمه دیگر فقط کارِ زبانی نیست، بلکه نوعی زیستن است در میانِ شبکه‌های درهم‌تنیده‌ی معنا. از این‌رو، عصر ترجمه نه‌تنها به پایان نرسیده، بلکه تازه آغاز شده است — اما در شکلی دیگر، با وظایفی پیچیده‌تر و مسئولیتی انسانی‌تر.

موتور تولید فکر

تأثیر پیشرفت‎های هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟ آیا فکر نمی‌کنید که مترجمان در حال حذف‌شدن هستند؟

تردیدی نیست که هوش مصنوعی چهره‌ی ترجمه را به‌شدت دگرگون کرده است. دیگر کمتر متنی وجود دارد که ماشین‌ها نتوانند در چند ثانیه ترجمه‌اش کنند؛ از مقاله‌های علمی گرفته تا شعر و مکاتبات روزمره. اما این سرعت، همان‌قدر که حیرت‌انگیز است، تهی‌کننده هم هست. هوش مصنوعی، ترجمه را از سطح مهارت انسانی به سطح محاسبه و الگوریتم آورده، و این یعنی بخش بزرگی از ترجمه‌های ما به داده‌های آماری سپرده شده است. بااین‌حال، ترجمه چیزی بیش از انطباق واژه‌هاست. آنچه ماشین ندارد، «حس نسبت‌ها» ست. درکِ فاصله‌ها و ظرافت‌هایی که میان معنا و نیت، میان کلمه و موقعیت وجود دارد. مترجم انسانی این فاصله را زندگی می‌کند، ماشین فقط آن را محاسبه می‌کند.

در همین تفاوت است که جایگاه مترجم دوباره معنا پیدا می‌کند. او حالا باید نه در رقابت با ماشین، بلکه در گفت‌وگو با آن کار کند. مترجم امروز بیشتر از همیشه به «تفسیرگر زمینه» بدل شده است؛ کسی که تصمیم می‌گیرد کدام معنا در متن زنده بماند و کدام حذف شود. هوش مصنوعی می‌تواند متن را بسازد، اما نمی‌تواند «حالت» را منتقل کند؛ نمی‌تواند تشخیص دهد کدام جمله باید مکث کند و کدام باید بُرنده باشد. ترجمه‌ی انسانی از جنس حس است، از جنس تجربه و مسئولیت در برابر معنا. از همین‌روست که مترجم حذف نمی‌شود، بلکه شکلِ نقش او تغییر می‌کند — از مجری واژه‌ها به معمار معنا.

به نظرم، آینده‌ی ترجمه در هم‌زیستی انسان و ماشین است. ابزارهای هوشمند می‌توانند بار فنی و تکراری را سبک‌تر کنند، اما جوهر ترجمه همچنان انسانی خواهد ماند. مترجم آینده کسی است که بتواند با این ابزارها کار کند، اما اجازه ندهد زبان به عدد تقلیل یابد. او باید مراقب روح واژه‌ها باشد، همان چیزی که هیچ الگوریتمی قادر به درک آن نیست. در جهانی که زبان‌ها با یک کلیک به هم ترجمه می‌شوند، مترجمِ واقعی کسی است که بتواند ترجمه را به تجربه‌ای فکری، احساسی و اخلاقی بدل کند؛ کاری که فقط از انسان برمی‌آید.

موتور تولید فکر

آینده وضعیت ترجمه و مترجمان در ایران را چه‌طور پیش‌بینی می‌کنید؟

آینده‌ی ترجمه در ایران به‌نظرم ترکیبی است از دگرگونی تکنولوژیک و بلوغ فکری. در سال‌های اخیر، ابزارهای هوش مصنوعی، ترجمه را از نظر سرعت و دسترسی متحول کرده‌اند. مترجمان نسل جدید حالا در جهانی کار می‌کنند که زبان‌ها بیش از هر زمان در تماس و تبادل‌اند. این وضعیت، اگرچه تهدید به نظر می‌رسد، اما فرصت هم هست؛ فرصتی برای تمرکز بیشتر بر کیفیت، بر ظرافت‌ها و لایه‌های فکری. در آینده، ترجمه‌های فارسی به لطف همین ابزارها احتمالاً روان‌تر و دقیق‌تر خواهند شد، اما ارزش واقعی، در عمقی خواهد بود که تنها مترجم انسانی می‌تواند به متن بدهد. ترجمه‌ی آینده، محصول همکاری انسان و ماشین است، نه جایگزینی یکی به‌جای دیگری.

اما مهم‌تر از ابزار، تحول در نگاه مترجمان است. مترجم امروز دیگر فقط به‌دنبال انتقال معنا نیست، بلکه به دنبال درگیر شدن با جهان است. او از متن برای اندیشیدن استفاده می‌کند، نه برای تکرار. در ایران، نسلی از مترجمان در حال شکل‌گیری است که به ترجمه به‌عنوان پروژه‌ای فکری نگاه می‌کنند: آن‌ها انتخاب می‌کنند چه بخوانند، چه ترجمه کنند، و چگونه با جهان گفت‌وگو کنند. این نسل، برخلاف مترجمان پیشین، کمتر به بازتولید مفاهیم موجود بسنده می‌کند و بیشتر به دنبال طرح پرسش‌های تازه است. به نظرم، آینده‌ی ترجمه در ایران از آنِ همین نسل است — نسلی که نه در ترجمه پناه می‌گیرد و نه از آن عبور می‌کند، بلکه در دل آن می‌زید.

در نهایت، ترجمه در ایران آینده‌ای زنده خواهد داشت، زیرا جامعه‌ی ایرانی هنوز به آن نیاز دارد. ترجمه برای ما فقط یک مسیر فرهنگی نیست، بلکه راهی برای تنفس فکری است؛ ابزاری برای بازنگری در خود و در دیگری. هرچند ماشین‌ها ترجمه را سریع‌تر می‌کنند، اما معنا را فقط ذهنِ آگاه می‌سازد. به باور من، آینده‌ی ترجمه در ایران، ترکیبی از روانیِ تکنولوژی و ژرفای تأمل انسانی است؛ مسیری که در آن زبان، هم ابزار است و هم صحنه‌ی اندیشیدن.

موتور تولید فکر

در پایان بفرمایید خود شما در حوزه ترجمه چگونه عمل می‌کنید؟ بر چه مبنایی آثاری را برای ترجمه انتخاب می‌کنید و چه رسالت و وظیفه‌ای برای خودتان به‌عنوان مترجم قائل هستید؟

برای من، ترجمه یک پروژه‌ی فکری است، نه یک فعالیت زبانی. ترجمه را آغاز نمی‌کنم مگر آن‌که مسئله‌ای در من بیدار کرده باشد؛ چیزی که ذهنم را به حرکت درآورد، مرا به گفت‌وگو با متن وادارد. ترجمه، برای من پاسخی به کنجکاوی نیست، بلکه شکلی از زیستن در مسئله است. متن باید مسئله‌مند باشد، باید مرا با جهانی ناآشنا روبه‌رو کند و مجبورنم کند از مرزهای زبانی و فکری خودم عبور کنم. وقتی متن را انتخاب می‌کنم، درواقع دارم میدان اندیشه‌ٔ خودم را گسترش می‌دهم؛ هر ترجمه، راهی است برای اتصال به افقی تازه، برای کشف آنچه در زبان فارسی هنوز گفته نشده.

در این مسیر، واژه‌ها برایم فقط ابزار نیستند، بلکه نشانه‌هایی‌اند از نحوه‌ی دیدن جهان. هر تصمیم در ترجمه، از انتخاب کوچک‌ترین واژه تا تعیین لحن نهایی، تصمیمی فلسفی است؛ یعنی موضع‌گیری در برابر واقعیت. من سعی می‌کنم ترجمه‌ام چیزی بیش از «درست بودن» باشد؛ می‌خواهم در آن حرکت و جان جاری باشد. ترجمه‌ای که صرفاً بازگو می‌کند، بی‌خطر است؛ اما ترجمه‌ای که می‌پرسد، که ساختار عادت‌های زبانی ما را می‌لرزاند، ترجمه‌ای زنده است. برای من، مترجم باید شهامتِ فاصله گرفتن از ایمنی معنا را داشته باشد، باید بتواند زبان را در معرض خطر بگذارد تا در آن امر تازه‌ای زاده شود.

در نهایت، ترجمه برایم تمرینی است در طرح امر نو در آفرینش اتصال‌های پیش‌تر ناشناخته میان متن و خواننده، میان گذشته و اکنون، میان من و دیگری. هر ترجمه فرصتی است برای آموختنِ دوباره‌ی زبان، و در نتیجه، دوباره فکر کردن. به همین دلیل، ترجمه نه پایان است و نه وسیله، بلکه فرآیندی بی‌پایان از تولید معناست. وقتی ترجمه‌ای را تمام می‌کنم، حس می‌کنم چیزی در من تغییر کرده است: واژه‌ها جای تازه‌ای در ذهنم یافته‌اند، و من دیگر همان کسی نیستم که پیش از شروع بودم. برای من، ترجمه یعنی زندگی کردن در وضعیت مداومِ پرسش؛ زیستن در نقطه‌ای که زبان و اندیشه، در تماس با هم، مدام خود را بازآفرینی می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها