چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۷
روایت‌های مینیاتوری و زیبای الیاس کانتی از سفر به مراکش

کتاب «صداهای مراکش» شامل ۱۴ روایت الیاس کانتی، نویسنده مشهور آلمانی و برنده جایزه نوبل، از سفری که به مراکش داشته با ترجمه محمود حدادی به بازار آمد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا الیاس کانتی در کتاب «صداهای مراکش» که اخیراً با ترجمه محمود حدادی منتشر شده روایت‌هایی مینیاتوری و رنگ و بوگرفته از مظاهر زندگی یک شهر شرقی را خلق کرده است.

کانتی در این کتاب به محله‌های فقیرنشین مراکش رفته، با پلیدی و بدخواهی، تکبر ته‌مانده‌های استعمار اروپایی، بیکاری و فحشا روبه‌رو شده و این‌ها همه را در قالب خاطراتی به زیبایی روایت کرده است. «صداهای مراکش» به زبانی صمیمی و به صورتی روایت شده که حین خواندنش گویی با نویسنده در سفرش به مراکش، همراه هستیم.

در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: «دفتر حاضر سفرنامه است؛ در چهارده روایت گزارش سفری است که الیاس کانتی، نویسندۀ بلندنام ادبیات آلمانی و برندهٔ جایزهٔ نوبل، در سال ۱۹۵۶ به مراکش داشته است. نگاه کانتی در این حیطۀ آشناناآشنای شرقی بیش از همه در جست‌وجوی انسان‌هاست. متن در کشف و شهود دربارهٔ سرنوشت آنها و آرزوهای محال یا ممکنشان در بطن مناسبات فروتنانه و فقیرانۀ شهر جهان سومی سرشار از فرزانگی، از هر مشاهده تصویری عینی ارائه می‌دهد که همزمان تمثیلی است از شوق به زندگی، حتی جایی که ادباری همه‌گیر انسان‌ها را مسخ و مثله می‌کند. نگاه پرمهری که کانتی در این دفتر به بینوایان و ازپاافتادگان، چه انسان و چه حیوان دارد، و ستایش او از آن روی قهرمانانۀ هستی اینان، در ادبیات امروز آلمانی بی‌مانند است.»

«صداهای مراکش» با گزارشی از زندگی و آثار الیاس کانتی به قلم مارتین بلاخر، استاد دانشگاه بوخوم آلمان، همراه است؛ گزارشی که شخصیت ادبی الیاس کانتی را بهتر به مخاطب می‌شناساند و بابی برای درک بهتر سفرنامه او می‌گشاید.

در بخشی از کتاب «صداهای مراکش» می‌خوانیم: «دیری نکشید شتری به چشممان خورد که پیدا بود از چیزی می‌رَمَد. حیوان نعره می‌زد، نفیر می‌کشید و گردنش را با شدت به هر طرف پرتاب می‌کرد. سعیِ چوبدار آنکه به سر زانو بنشاندش و چون شتر فرمان نمی‌برد، چوبش می‌زد. میان دو - سه مردی که در کلنجار با حیوان بالای سرش ایستاده بودند، یکی بیشتر توی چشم می‌زد. و این مردی بود درشت، تخرمه و یُغور، با چهره‌ای تیره و بی‌رحم. مرد محکم ایستاده بود، چنان محکم که بگویی در زمین ریشه دارد. و چنین، با حرکاتِ قویِ بازو ریسمانی را از دیواره بینی حیوان رد می‌کرد؛ تازه سوراخشان کرده بود. بینی و ریسمان دم‌به‌دم رنگ خون می‌گرفتند. حیوان بی‌تابی می‌کرد و نعره‌هایی هرباره اوج‌گیر سر می‌داد. سرانجام، بعد از آنکه به زانو خمیده بود، دوباره به هوا جست و به خلاصی خود به تقلا افتاد و در همان حال مرد ریسمان را محکم‌تر کشید. مردها هر زحمتِ متصور را در مهار حیوان به خود می‌دادند و هنوز گرم این کار بودند که یکی نزدیک ما آمد و به فرانسوی شکسته‌بسته‌ای گفت: حیوان بومی‌کشد. بوی سلاخ را. فروخته‌اندش برای کشتار. می‌خواهند ببرندش به کشتارگاه.»

نشر نو اخیراً این کتاب را با ترجمه محمود حدادی در ۱۱۶ صفحه عرضه کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها