سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: ترجمه در ایران معاصر نهفقط راهگشای ورود نظریهها و مفاهیم تازه بوده، بلکه صحنهگردان تحولات فکری و فرهنگی نیز بوده است. شمار عظیمی از متون بنیادینِ علوم انسانی، فلسفه، هنر و سیاست، نخستین بار به واسطه مترجمان برای مخاطب ایرانی شناخته شدند. با این حال با ورود فناوریهای نو و تحولات اخیر، برخی معتقدند عصر طلایی ترجمه رو به پایان است. از همین رو با فرهاد قربانزاده مترجم، پژوهشگر حوزه حقوق و جامعهشناسی و مدرس دانشگاه، درباره این مسأله و آینده ترجمه به گفتگو نشستیم.
نخست بفرمایید اصولاً نگاهتان به ترجمه چیست و چه تعریفی از ترجمه دارید؟
من ترجمه را بهمثابه رسانه یا شبکه مبادلهای میبینم که واجد آپاراتوسِ انتقالِ غامضی است که چگونهاندیشیدن در بطن یک فرهنگ بیگانه را به ساحت اندیشگیِ مصرفکنندگان داخلی پیوند میزند. این شبکه متشکل از نویسنده خارجی، اثر ترجمهشده و مخاطب داخلی است که در این میان مترجم نقش واسط را ایفا میکند. تا اینجا اختلاف نظر خاصی در خصوص جایگاه ترجمه وجود ندارد. اما زمانی که سخن از چگونگی ایفای این نقش به میان میآید، تضارب آرا خود را نشان میدهند. عدهای مترجم را میانجی ارزشخنثایی میدانند که باید الفاظ را یکی پس از دیگری به همان شکلی که معنا میدهند، در زبان مقصد جایگذاری کند. عدهای دیگر معتقدند منظور از واسطبودنِ مترجم، صرفاً واسطهگری میان دو زبان (به معنای متعارف آن) نیست، بلکه مترجم معنا را در شبکه پیچیدهای از مناسبات، از نو مفصلبندی میکند. در این رویکرد، مجموعهای از نظامهای داناییبخش، کردارهای گفتمانی، مناسبات قدرت و ابزارهای مولدِ حقیقت از مؤلفههای ذیمدخل به شمار میروند.
به نظر شما نقش و تأثیر مترجمان در ایران معاصر چیست؟
برای پاسخ به این پرسش، باید حدود و ثغور آن را مقداری مضیق کرد. چرا که نمیتوان پاسخ واحدی را در مورد جایگاه ترجمه در شاخههای مختلف علمی، از علوم انسانی گرفته تا هنر و علوم تجربی بیان کرد. لذا اجازه میخواهم پرسش مطلق شما را با قید «علوم انسانی» تحدید کنم. تمایل دارم این پرسش شما را از مجرای تعامل فعال با ذهن مخاطب پاسخ دهم. مخاطب این صحبتها بی تردید یا دستکم به حکم ظن متأخم به یقین حداقل دارای مدرک کارشناسی است. فقط کافی است فهرستی از دروس آکادمیک خود در مقطع تحصیلی مذکور از ذهن بگذراند و وضعیتی را تصور کند که در آن حذف کتابهای ترجمهشده به طور کامل حذف شده باشند. میبینیم که حتی تصورش هم دور از ذهن است. لذا آکادمی مدرن علوم انسانی بدون وجود آثار ترجمهشده، برهوتی است بی سر و ته. اینکه انسداد سیاسی، خلأ رشد اندیشههای بومی، و رویکرد غایتنگرانه به ترجمه چگونه و چهسان به این وضعیت دامن زدهاند، بحث مفصلتری را میطلبد. فعلاً در خصوص بخش آخر یعنی تبدیل شدنِ ترجمه به هدف، باید این انتقاد را به جامعه روشنفکری وارد کرد که ابلوموفیسم و خمودگی فکری، ترجمه را، که قرار بود ابزاری برای تحقق شیوههای نوین و امکانهای دیگرگونۀ اندیشدن باشد، به غایت و هدف و تنها راه اندیشیدن بدل کرده است.

آیا میتوان دوران کنونی را یک عصر ترجمه خواند؟
ترجمه فرایندی است اجتماعی که مدام در حال شکلگیری و نو شدن است. میشل کالن که یکی از جامعهشناسان سرشناس در حوزۀ جامعهشناسی ترجمه است، با تأکید بر نقش پویا و پیچیده ترجمه، عناصر مختلف و بههمپوستهای را درون شبکهای از کنشهای اجتماعی تعریف میکند و معتقد است پویایی ترجمه، مرهون تعاملات و مناسبات بین عناصر مختلف شبکه است. حال اگر منظور از پرسش شما این باشد که آیا در دوران کنونی، پروبلماتیزهکردن موضوعات توسط کنشگران ترجمه درون جامعۀ مقصد با شتاب بیشتری صورت میگیرد، طبق این تعریف میتوان عصر کنونی را عصر ترجمه قلمداد کرد. دستکم این است که فراوانی متون ترجمهشده، بالقوگیهای آن را فراهم آورده است.
آیا با این دیدگاه موافقید که مترجمان تبدیل به متفکران و اندیشمندان شدهاند یا دستکم نقش و جایگاه آنها را گرفتهاند؟
به باور من باید از موضعگیریهای هیجانی اجتناب کرد. چنین موضعگیریهایی نشانه بیماری و افسردگی روح جمعی است. رفتار هیجانی، ما را دچار خطای شناختی در تشخیص اکنونیت خود میکند. در این رابطه به جمله درخشان میشل فوکو در گفتوگو با ژرار روله ارجاع میدهم که با اشاره به یکی از زیانبارترین عادتهای اندیشه معاصر میگفت: «تحلیل لحظه حاضر به منزله لحظهای که گویی در تاریخ دقیقاً لحظۀ گسست یا اوج یا انجام و یا لحظه سپیدهم نوظهور است. آن طمطراق و آبوتاب هر گوینده گفتمان فلسفی در بازتاب لحظه خاص خودش به نظر من نشانه بیماری است». سپس با دعوت به اتخاذ رهیافتی فروتنانه، ادامه میدهد که نباید لحظه اکنون، که در آن به سر میبریم را به مثابه انفجاری منحصر بهفرد قلمداد کنیم و آن را نقطه عطف و پایان هر چیز و آغاز مجدد چیزهای جدید بینگاریم. من هم به تأسی از فوکو، سادهانگاری درشتنمایانه و نمایشی در مورد پدیدههای اجتماعی، خاصه ترجمه را امری خامدستانه میدانم. اینکه یک روز ترجمه را بر اریکه سلطنت نشانده و تاج تفکر بر سرش نهیم و چند صباحی بعد، آن را از تخت قدرت پایین بکشیم، ره به خطا پیمودهایم.
بنابراین شما عقیده دارید برخی در اهمیت و تأثیر مترجمان اغراق میکنند؟
تا حد زیادی با این حرف شما موافقم. پیش از این هم اشاره کردم که ترجمه غایت نیست، نقطه عزیمت نیست، بلکه ابزار است و وسیله نیل به هدف. این اغراق از یک طرف برگرفته از نوعی خلأ است و از طرف دیگر ریشه در نگاه غایتانگارانه به ترجمه دارد. در شرایطی که کسب رتبههای آکادمیک موکول به کمیت انتشار مقالاتی است که در خصوص کیفیت آنها جای سؤال وجود دارد، در شرایطی که اندیشیدن، خطر محسوب میشود، و به طور خلاصه در برهوت اندیشه، مترجم مرجعیت مییابد و اینگونه مینماید که اندیشیدن تنها از خلال ترجمه امکانپذیر است. حال آنکه چنین وضعیتی نه به نفع اندیشه بومی است، نه به نفع ترجمه. کمال مطلوب در خصوص ترجمه، میباید گشودن افقهای نظری جدید، تقویت امکانهای اندیشیدن، و پروبلماتیزهکردن اموری باشد که پیش از این در تیررس شناسایی ما قرار نگرفته بودند.
جایگاه واقعی یا حقیقی و بجای مترجمان و ترجمه از نظر شما چیست؟
لازم به ذکر است که جامعهشناسیِ ترجمه، به عنوان یک شاخه علمیِ میانرشتهای، رشته نوپایی است که بهتازگی مورد اقبال جامعهشناسان قرار گرفته است. عمدتاً بین جایگاه واقعی یک پدیده اجتماعی نزد نخبگان و عامه مردم فاصله بسیار وجود دارد. ایبسا این دیدگاه، همچنان نزد معرفت عامیانه پرطرفدار باشد که ترجمه یعنی توانایی معادلگزینی برای واژگان. این درک تقلیلگرایانه از ترجمه، با جایگاهی که ترجمه نزد متخصصان دارد، بسیار متفاوت است. ترجمه در نگاه تخصصی، رابطهای است فرهنگی و اجتماعی میان تفاوتهای زبانی.
برخی معتقدند که به علت تحولاتی که رخ داده، عصر ترجمه به سر آمده است. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟
در جواب یکی از پرسشهای قبلی شما به مفهوم پویایی و نوشوندگی مداوم پدیدههای اجتماعی از جمله ترجمه اشاره کردم. اگر منظور شما از تحولات، ناظر بر پیشرفتهای مرتبط با هوش مصنوعی باشد، و در عین حال ترجمه را امری صرفاً فنی و تکنیکال تلقی کنید، باید بگویم که بله، عصر ترجمه یا هر عنوانی که برای آن در نظر گرفته باشید، به سر آمده است. اما اگر ترجمه در نگاه شما، موضوعی میانفرهنگی و برگرفته از کنشهای شبکهای درون میدان فرهنگی اجتماعی باشد، باید بگویم که ترجمه تازه آغاز شده و وارد فاز جدیدی شده است.
تاثیر پیشرفتهای هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟ آیا فکر نمیکنید که مترجمان در حال حذف شدن هستند؟
برای پاسخ به سؤال، ابتدا باید ببینیم که نگرگاه ما به ترجمه در چه سطحی و چارچوبی است؟ اگر ترجمه را صرفاً امری زبانی / فنی بدانیم، باید اقرار کنیم که هیچ نیروی انسانی را یارای همآوردی با دقت و سرعت و تکنیک هوش مصنوعی نیست. اما سطح تحلیل من از ترجمه، متفاوت از تحلیل فنی و زبانمحور است. ترجمه از دیدگاه من، امری است در ساحت فهم و ادراک، به یک معنا امری است زبانی / ادراکی. اثری که هوش مصنوعی و پیشرفتهای آن روی ترجمه گذاشته است، بهطور مشخص با دسترسیپذیری و سرعت ارتباط دارد. سرعت و دقت هوش مصنوعی مثالزدنی است، اما عمق آن، «هنوز» محل مناقشه است.
این سؤال را با تأکید خاصی روی قید «هنوز» پاسخ میدهم چرا که پاسخ من به آن، چند سال دیگر بهلطف پیشرفتهای بیشتر هوش مصنوعی، ایبسا اعتبار خود را از دست بدهد. ساز و کار هوش مصنوعی اتکا بر کلاندادهها و یادگیری عمیق است، اما قابلیت درک گفتمان و زمینههای تاریخی زبان را ندارد. بنابراین اگر ترجمه را در حد انتقال دقیق و سریع واژگان فروبکاهیم، باید فاتحه ترجمههای انسانی را خواند. مترجمی که بدون ادراک متن و بافتار تاریخی و اجتماعی آن، کارویژه خود را در انتقال فنی واژگان تعریف کند، قافیه را به ماشین خواهد باخت. اما مترجمی که بتواند مولد معنا و کنشگر گفتمانی بوده و واجد تفکر انتقادی باشد، خواهد توانست در برابر آپاراتوس همسانسازِ هوش مصنوعی، کنشی آمیخته به مقاومت ارائه دهد. اگر تکنولوژی بدون تفکر انتقادی قبض و بسط پیدا کند، به تعبیر آدورنو به همگونسازی فرهنگی منجر خواهد شد و بالتبَع، فرهنگ حاکمِ مطلقالعنانی که کنترل ابزارهای قدرت تکنولوژیک در ید اختیار وی باشد، به کسوت فعال مایشاء در خواهد آمد. مخلص کلام اینکه مترجم انسانی قابلیتهایی فراتر از هوش مصنوعی دارد و میتواند به فراخور مقتضیات میدان فرهنگی و اجتماعی بخشی از متن را حذف یا اضافه نماید، یا توضیحاتی را به متن اضافه کند، یا نقلقولهای موجود در متن را با لحن مناسب تاریخی یا مذهبی یا فنی ترجمه کند، یا معادلهای ناهنجار در زبان مقصد را تغییر دهد، یا از تکنیکهای بومیسازی و سادهسازی در ترجمۀ متن بهره بگیرد.
آینده وضعیت ترجمه و مترجمان در ایران را چطور پیشبینی میکنید؟
آینده ترجمه در گرو کنشها و تصمیمگیریهای امروز مترجمین است. کنشگران انسانی به تعبیر پیر بوردیو، میدان را میآفرینند و میدان نیز بر کنشهای آنها اثر میگذارد. لذا اگر مترجمین، بهجای اینکه خود را «واردکنندگان معرفت» وفق منطق بازار بدانند، مسیر خود را در قالب «کنشگران معرفتی» بازشناسی کنند، در این صورت میتوان امید داشت که به جای بازتولید اندیشه، مسیر بازآفرینی تفکر هموار شود. این مهم میسر نخواهد شد مگر با دوری از خودباختگی فکری و تقدیس متون بیگانه، و حرکت به سوی گفتوگوی فکری با متن و پروبلماتیککردن میدان اندیشگی.

در پایان بفرمایید خود شما در حوزه ترجمه چگونه عمل میکنید؟ بر چه مبنایی آثاری را برای ترجمه انتخاب میکنید و چه رسالت و وظیفهای برای خودتان به عنوان مترجم قائل هستید؟
ملاک من برای انتخاب متن بهمنظور ترجمه، مبتنی بر امکانهایی است که این آثار ترجمهشده میتوانند برای گشودن فضای اندیشیدن ایجاد کنند. مثلاً اینکه به یک موضوع از زاویهای نگریسته شود که تا کنون مغفول مانده بود، یا روششناسی جدیدی معرفی گردد که فضای آکادمیک در آن حوزه با آن جزئیات نسبت به آن توجه نکرده بود. اگر به کتابهایی که افتخار ترجمۀ آنها نصیبم شده است نگاهی بیندازید، درخواهید یافت که تا چه میزان به این اصل پایبند بودهام.
نظر شما