سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «پسرم کنار در ورودی ایستاده بود و مرا نگاه میکرد که زودتر کارم تمام شود و به خانه برگردیم. آقای مسئول که مردی نسبتاً چاق و میانسال بود، برگه را گرفت و نگاهی به من انداخت تک سرفهای زد و گفت: چند تا بچه داری؟» گفتم: «چهار» تا نگاهی به پسرم انداخت و گفت: «اون همراه توئه؟» گفتم: «بله» گفت چه نسبتی با تو داره؟» گفتم: «پسرمه!» گفت: خیلی خب میدونی برای چی احضار شدی؟» گفتم: «نه نمیدونم گفت شوهر تو دیگه برنمیگرده چون اون ایرانیه ما بچهها رو میفرستیم پیش پدرشان و تو باید با یکی از نظامیهایی که توی جنگ معلول شده ازدواج کنی احساس میکردم که اشتباهی شده یا من اشتباه شنیدهام گفتم متوجه نشدم! نمیفهمم شما چی میگی.» این بار صدایش را بلندتر کرد و گفت: «تو باید با یکی از کسانی که توی جنگ معلول شده ازدواج کنی پنج هزار دینار هم به تو هدیه میدیم.» گفتم: «من چهار تا بچه دارم!» گفت «میدونم بچههات رو میفرستیم پیش پدرشون. حالا هم برو فکرهات رو بکن این را گفت و مشغول کارش شد.» این چند سطر از کتاب «سوقی» تالیف شاهدخت حیدری در روایت فتح است که به روایت زندگی افرادی پرداخته که در آستانه جنگ عراق و ایران از کشورشان اخراج شدند و به ایران بازگشتند، کردهایی که سالها قبلاً در عراق تشکیل خانواده داده بودند و حالا طبق سیاستهای حزب بعث باید به ایران برمیگشتن. اگرچه این سیاست سابقه داشت و در اوایل دهه پنجاه نیز برخی شیعیان کرد مجبور به ترک شهر و دیار خود شدند و به ایران مهاجرت کردند.
«سوقی» روایت روزهای تلخ آوارگی، بیخانمانی و سرگردانی مردمانی از دیار زاگرس است که سالها در عراق نسل به نسل مسالمتآمیز در کنار مردم آن کشور زندگی کردهاند. سال ۱۳۵۹ چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی به دستور صدام حسین خانوادههای ایرانی که از نژاد کردهای فیلی که متعلق به حوزه جغرافیایی استان ایلام است، بیرحمانه از کشور عراق اخراج میشوند و با مصادره اموال و به گروگان گرفتن جوانانشان، آنها را روانه ایران می کنند. درباره جزئیات این اثر با شاهدخت حیدری به گفتوگو پرداختیم.
هدف شما از به نگارش درآوردن این خاطرات چه بود؟ چرا روی مسئله معاودین تمرکز داشتید و به سمت ثبت نگارش زندگی آنها روی آوردید؟
بیگمان، پیش از هر سخن دیگر بر خود واجب میدانم که به یاد معاودین که نخستین قربانیان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بودند اشارهای داشته باشم. مردمانی که در ابتدای این فاجعه سهمگین، به طرز دردناکی درگیر این معرکه شدند و با دلی پر از اندوه و دستهایی تهی از هر حمایتی به آغوش میهن پناه بردند. من که از نزدیک با این معاودین در همزیستی و دوستی بودم شاهد رنجها و زخمهای عمیق آنان بودم، زخمهایی که در دل زمان ماندگار شد و در یاد من همچنان تازه است.
معاودین، مردمانی از قوم کردهای فعلی بودند که عمدتاً در استان ایلام زندگی میکردند. آنان از دیرباز، به دلایل مختلف اقتصادی و سیاسی در دوران قاجار و پهلوی، به عراق مهاجرت کرده و در آنجا زیست کردند. این قوم که به طور تاریخی و فرهنگی با خاک ایران پیوند داشتند، در گذر زمان به بخشی از جامعه عراق بدل شدند و در کنار مردم آن دیار، زندگی مسالمتآمیز و پر از تلاش برای بهبود شرایط را سپری میکردند. اما سرنوشت و تحولات سیاسی بر بخت آنان سایه انداخت.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، اوضاع منطقه چهرهای دیگر به خود گرفت. صدام حسین که از پیشینه خصومت با کردها و نگرانیهایش از انقلاب ایران در دل داشت، در پی یافتن فرصتی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران، به سرکوب کردهای ایرانی ساکن عراق پرداخت. چند ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی، صدام با همدستی استکبار جهانی، فرمان به یورش شبانه به خانههای این ایرانیان داد. مأموران حزب بعث به دستور صدام، شبانه به خانهها یورش بردند و مردان جوان را به گروگان گرفتند، در حالی که زنان، کودکان و سالخوردگان بیدفاع را به اجبار به سوی مرز ایران میراندند.
در آن زمان، من هنوز دوازده یا سیزده ساله بودم، اما از نزدیک شاهد این وقایع تلخ و جانکاه بودم. من خود میدیدم که این انسانهای بیگناه، تنها برای یافتن پناهی امن و نجات از ظلم و ستم، چه رنجهای بیپایانی میکشیدند. آنان که عمدتاً اهل استان ایلام بودند، از مرز مهران و خسروی وارد ایران شدند. بسیاری از کسانی که اقوامی در ایلام داشتند، به آنان پناه دادند، اما دردناکتر از همه، این حقیقت بود که آنان به دلیل نداشتن شناسنامه ایرانی، در ایران نه تنها از حمایت قانونی محروم بودند، بلکه بهعنوان بیگانهای غریب در سرزمین مادری خود به حساب میآمدند.
در همین ایام، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد و مشکلات این مردم به طور بیسابقهای شدت یافت. ایلام که خود درگیر جنگ و بحرانهای مرزی بود، تبدیل به کانونی از مصیبت و رنج برای این عزیزان شد. در حالی که کشور درگیر جنگ بود و منابع کمیاب، این مردم همچنان در نگاه بسیاری از هموطنان ایرانی، بیگانه و ناآشنا به شمار میآمدند. بسیاری از آنان که از دیار خود رانده شده بودند، همچنان در ایران به عنوان شهروند درجه دو شناخته میشدند و حقوق ابتدایی آنها، چون کار کردن یا تحصیل، برایشان به رؤیایی دست نیافتنی تبدیل شده بود.
از همان روزها، وقتی در کنار این عزیزان زندگی میکردم، در دل خود تصمیم گرفتم که روزی حکایتی از این ظلم و ستم را به نگارش درآورم، تا تاریخ شاهدی باشد بر مظلومیت این مردم. شاید این قلم بتواند نه تنها حقیقت این وقایع تلخ را برای مردم روشن کند، بلکه صدای سکوتشان را در تاریخ ثبت نماید و به دنیا نشان دهد که ظلم، در هر زمان و مکانی، بر گرده انسانیت سنگینی میکند.
چطور به خاطرات معاودین دسترسی پیدا کردید؟
برای دستیابی به این خاطرات و روایتهای دقیق، بهطور مستقیم با بسیاری از معاودین مصاحبه کردم. هر کدام از این مصاحبهها دریچهای به دنیای پر از رنج و استقامت آنان گشود و به من این امکان را داد که درک بهتری از آن روزهای تلخ و سخت داشته باشم. برای برخی از مطالب نیز بهمنظور تکمیل و گسترش جزئیات، از طریق اقوام شخصیتهای داستان که در ایران ساکن بودند اقدام کردم. این ارتباطات و جستجوها، بهویژه در بازسازی وقایع و درک عمیقتر از تجربیات آن روزها نقش بهسزایی داشت. با اینکه این گفتوگوها و جستوجوها چالشهای بسیاری در پی داشت اما هرکدام از آنها قطعهای از پازل بزرگ تاریخ این مردم مظلوم را در اختیارم گذاشت و به من این امکان را داد که روایت این قصه را با دقت و صداقت هرچه بیشتر به رشته تحریر درآورم.
در متن کتاب چه حد از روایت معاودین استفاده شده است تا چه اندازه تفسیرخودتان را به کار برده اید؟
کتاب کاملاً از زبان خود معاودین روایت شده است و من تنها بهعنوان نویسنده، این مطالب را در قالب داستانی منسجم و با کلمات خودشان به نگارش درآوردهام. تمامی اتفاقات و وقایع بهطور مستقیم از زبان آنان بیان شده و سعی کردهام تا با وفاداری تمام، تجربههای عینی و احساسات عمیق آنها را بهصورت داستانی ملموس و زنده منتقل کنم. در حقیقت، من تنها نقش یک مفسر و راوی را ایفا کردهام و تمامی روایتها و خاطرات در اصل به صدای خود معاودین بازمیگردد.
بزرگترین چالشی که برای جمعآوری خاطرات با آن مواجه بودید چه بود؟
برخی از دوستان، در ابتدا که متوجه میشدند قصد دارم در مورد آنان کتابی بنویسم، بهخاطر اجحافی که در طول این سالها در حقشان روا شده بود، با دلخوری و مقاومت فراوانی روبهرو میشدند. این واکنشها ناشی از رنجها و ناخشنودیهای عمیق آنها از گذشتهای بود که در آن، مظلومیتشان نادیده گرفته شده بود. اما زمانی که با توضیحات و دلایل من مواجه میشدند و درک میکردند که هدف من تنها روشن کردن حقیقت و بازگویی داستانهای نادیدهگرفتهشده آنهاست، به تدریج تلاش میکردند تا در این مسیر همکاری و سهم خود را در نگارش این تاریخ پُر از درد و رنج ایفا کنند.
در انتخاب خاطرات گزینشی عمل کرده اید؟
آنها سرنوشت مشترکی داشتند، سرنوشتی که با وجود تفاوت در شرایط زندگی و چالشهای مختلفی که هر یک از آنها با آن دست و پنجه نرم کرده بود، همگی در نهایت به یک نقطه مشترک رسید. نوع وقایعی که بر آنان گذشت، بسته به موقعیت اجتماعی و جغرافیاییشان تفاوت داشت، اما همگی در یک جنایت مشترک، بهعنوان قربانیان رژیم صدام حسین شناخته شدند. تمامی جوانانی که از خانوادههای آنان بهعنوان گروگان گرفته شدند، در نهایت توسط صدام به شهادت رسیدند. یکی از بارزترین وجوه مشترک این خانوادهها، شهادتهای متعدد در دل تاریخ بود. بسیاری از این خانوادهها چندین شهید را تقدیم راه میهن کرده بودند؛ برخی از آنها یک الی دو یا حتی سه شهید داشتند و در مواردی، خانوادههایی بودند که پنج یا بیشتر از پنج شهید را در این مسیر از دست داده بودند.
به نظر شما مهمترین نکته خاطرات معاودین چه نکتهای بود؟
مهمترین درسی که از این مردمان شریف میتوان آموخت، صبر و امید بود که در همه آنان به وضوح مشاهده میشد. این افراد با وجود تمامی رنجها و مصیبتهایی که در طول سالها بر دوششان بود، همواره امید را در دلها میپروراندند و بهگونهای استوار در برابر سختیها ایستادگی میکردند.
کتاب سوقی، که توسط کسانی که آن را مطالعه کردهاند، به شدت تحت تأثیر روایتها و وقایع آن قرار گرفتهاند، توانسته است جنگ را از دیدگاه و ابعادی متفاوت به نمایش بگذارد. این کتاب نه تنها داستانهای جنگ را از منظرهای مختلف روایت میکند، بلکه نشان میدهد که جنگ تنها به جبههها و میدانهای مبارزه محدود نبوده است. بلکه جنگ ابعاد پیچیدهتری داشت؛ ابعادی که در آن روح و جان انسانها تحت فشار قرار میگرفت و زندگیهای ساده و بیدفاع نیز در مسیر این خشونتها دستخوش تغییرات شگرف میشد. سوقی نشان میدهد که جنگ تنها مبارزه در میدان نبرد نبوده است، بلکه جنایتها، آوارگیها، مظلومیتها و تحقیرهایی را نیز در دل خود جای داده که هرکدام روایتهای خود را دارند.
نظر شما