سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سیدحسن حسینی نژاد: والدین گاهی میکوشند تا آرزوهای از دسترفته خود را از طریق فرزند یا فرزندانشان جبران کنند و با کسب موفقیتها، دستاوردها و افتخارات آنها احساس غرور و شادمانی کرده و حتی زخمهای قدیمی خود را التیام ببخشند.
در حالیکه به باور بسیاری از صاحبنظران در حوزه روانشناسی کودک، اینگونه تربیت برای رسیدن به آرزوهای از دسترفته صحیح نیست و میتواند صدمات روحی و روانی جدی به فرزند وارد کند. والدین باید خوب بدانند که مسیر موفقیت یک فرد به عوامل زیادی بستگی دارد که بیانش بحث مفصلی را میطلبد.
اما در این میان پدر یا مادر و یا والدینی هستند که علیرغم تمام آمال و آرزوهای از دسترفته؛ کسب نشدههای خود را به فرزند یا فرزندان خود تحمیل نمیکنند و با تمامی مشقتها برای تجربه نشدههای خود میکوشند تنها الگویی برای اطرافیان و نیز فرزندانشان شوند.
از جمله این والدین ثریا ساوری، بانویی در آستانه چهلسالگی و مادر ۲ دختر است که با وجود انبوهی آرزو و خواسته محقق نشده، ناامید نشد و هر روزش را با علاقهمندیهایش (شعر و ادب) آنقدر گره زد که اکنون نهتنها خود و زندگیاش با شعر مأنوس شده بلکه بر فرزندانش بهویژه دختر خردسالش «باران» تأثیر گذاشته و پای ثابت جلسات و محافل شعر در شهرستان گرگان شدهاند.
در روز پایانی هفته کتاب و در حاشیه نشستی ادبی فرصتی دست داد تا با ثریا ساوری، مادر باران شیخ ویسی (پیشدبستانی) و ستایش شیخ ویسی (کلاس دهم) همکلام شویم و او درباره آرزوهایش در حوزه شعر و ادب و نیز شکوفایی و علاقه وافر دخترش باران به شعر و ادب و حضور مستمرش در محافل شعری گرگان به گفتوگو بنشینیم که حاصل این گفتوگو در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
- علاقه شما به شعر و ادب و در ادامه فرزندانتان بهخصوص باران از کی و کجا شکل گرفت؟
علاقه من به شعر و ادب ریشه در کودکیام دارد. پدرم کارش خریدوفروش ضایعات بود. لابهلای ضایعات گاهی مجلهای را پیدا میکردم و صفحات شعرش را میخواندم و از یکجایی به بعد آنها را بُرش میزدم و در دفتری میچسباندم.
کمکم علاقه من به شعر بیشتر و بیشتر شد و حاصلش دفترهایی است که هنوز آنها را دارم و در گوشهای از خانه پدریام از آن دوران به یادگار مانده است.
من خیلی دوست داشتم تحصیل کنم و استاد ادبیات بشوم اما شرایط زندگی اجازه نداد و تحصیلاتم به سیکل ختم شد؛ اما از آرزوهایم نگذشتم و هر روز سعی کردم بخوانم و بیاموزم و در این میان بچههایم نیز کمکم به وادی شعر علاقه نشان دادند.
- از باران بگویید که این روزها حضورش در محافل و مجالس شعر و ادب پررنگتر شده و با زبان شیرین کودکانهاش از حافظ و مولانا و دیگر شاعران میخواند.
دخترم باران متولد ۲۷ دیماه ۱۳۹۷ است و الآن در مقطع پیشدبستانی است. از ۴ سالگی به شعر خواندن من واکنش نشان داد و هر بار که من شعری میخواندم متوجه شدم مشتاقانه گوش میدهد و حتی از من میخواهد آن را تکرار کنم و حتی گاهی بهعمد بخشی از آن را بهغلط میخواندم و او تذکر میداد.
ما ساکن روستای زنگیان در حاشیه شهر گرگان هستیم. در مسیر خانه ما راهآهن است. روی ریل با هم قدم میزنیم و بر روی هر تخته ریل من بیتی میخوانم و بر روی تخته دیگر باران شعر میخواند. گاهی بهعمد بیتی را اشتباه میخوانم و به عقب برمیگردم و اصلاح میکنم. اینگونه هم مشاعره میکنیم و هم سختی پیاده رفتن و برگشتن از پیشدبستانیاش تا خانه را با بازی و شعر برایش راحتتر میکنم.
- به ابتکار شما و خودش، باران شیوه خاصی برای شعر آموزی دارد. این شکل یادگیری چگونه است؟
من و خواهرش ستایش که او هم در علاقهمندتر شدن باران به شعر نقش دارد، بیتی از حافظ و مولانا و یا دیگر شاعران را بر روی دفتری نوشتیم. در ابتدا شعر را چند بار برای باران میخواندیم و باران برای کلمات و عبارتهایی در هر بیت تصویرهایی را میکشید یا از ما میخواست که برایش بکشیم.
مثلاً در مدل باران، یک قلب یعنی خدا و ۲ قلب یعنی عشق و روز خورشید و شب ماه و ستاره است یا ۲ تا خانه میکشد و یک خط بین آنها میگذارد و کوچه میشود. الآن که بزرگتر شده شعر را من یا خواهرش میخوانیم و بیشتر خودش کار تصویری کردن ابیات را با توجه به کلمات هر بیت انجام میدهد.
او حتی گاهی ابیات یک غزل را رنگآمیزی میکند. مثلاً برای بیت اول هر غزل یک خط تیره سبز رنگ میگذارد که این نشان از شروع غزل است و در ادامه برای بیتهای دیگر رنگهای دیگری را با تعاریف خودش انتخاب میکند و میکشد.
این روزها با حضور باران در جلسات و محافل شعر، شوق و علاقه به شعر در او همچون ما بیشتر شده و الآن من و ستایش و باران گاهی حتی سهتایی مشاعره هم میکنیم. جا دارد اشاره کنم دوستان شاعر ما و نیز جمعی از اهالی محل، از سر لطف و محبت مدتی است باران را با عنوان «دخترِ حافظ» صدا میزنند.
- از حضور باران و خودتان در محافل و نشستهای ادبی در گرگان بگویید.
از یکی دو تا سال پیش و با آشنا شدن با نشستهایی چون دوشنبههای شعر گرگان و جلسات حافظ مهر گلستان، با وجود آنکه گاهی حتی هزینه ایاب و ذهاب مقدور نیست، اما با شوق و با پای پیاده خودمان را به این نشستها میرسانیم و خوشبختانه فرصت خیلی خوبی برای خودم و بچهها شده که در میان شاعران و اهالی قلم بیشتر بیاموزیم.
البته جا دارد از حمایت آنها و انگیزه بخشیدن و تشویق ما بهویژه باران قدردانی کنم که شرایطی را فراهم کردهاند که باران بیشتر و بهتر بیاموزد و با دنیای شعر آشناتر شود و شاعران بیشتری را بشناسد و تجربه کند.
- حرف پایانی؟
شعرخوانی و حضور باران در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان و دیدار با تنی چند از مسئولان و شرکت در نشستهای هفتگی شعری، حفظ کردن آیات قرآن و در مجموع امکان حضورمان در چنین فضاهایی را معجزه کتاب میدانم.
من جداً معجزه کتابخوانی را در زندگی شخصیام تجربه کردهام و همین کتابخوانی و مأنوس شدن با خواندن بسیار در بالا پایینهای زندگیام راهگشا بوده که برخی از مسائل قابل مطرح کردن هم نیست؛ اما امیدوارم باران و خواهرش ستایش در ادامه مسیر زندگی لحظهای از کتاب و خواندن و آموختن فاصله نگیرند و مسیر خودشان را به بهترین شکل پیدا کنند و ادامه دهند.
نظرات