به مناسبت سیام صفر سالروز شهادت علی بن موسی الرضا(ع)
سفری که پایانش شهادت بود/ تظاهر به عزاداری مامون در سوگ امام هشتم شیعیان
کتاب «تحلیلی از زندگانی و دوران حضرت علی بن موسی الرضا(ع)» در روایتی میگوید: پس از شهادت امام رضا(ع) مامون در سوگ مینشیند و عزاداری میکند که ولیعهدش مرده است. از آن روز تا امروز بسیاری از نویسندگان سنی تاریخ، حمایت مامون را از امام(ع) باور کردهاند و به خاطر گریه در مرگ امام رضا(ع) و چند جملهای که در حضورش گفته شده است، او را شیعه میدانند!
سفر امام هشتم در پی دعوت و نقشه مامون به مرو آنچنان بود که اما در دورنمای این سفر بازگشتی را متصور نبود. لذا این سفر را بیبازگشت خواند: «حضرت امام رضا(ع) از همان زمانی که از مدینه به خراسان خوانده شدند، یقین داشتند که این سفری نیست که به سلامتی پایان یابد، حتی خبر عدم بازگشت خود را از این سفر و خبر مرگ خود را دادند و از خانواده خویش خواستند تا برای ایشان نوحهسرایی کنند. میخواستند به همه بفهمانند که هدف خلیفه اصلاح نیست، بلکه جز فساد و گناه کشتن، منظوری ندارد و قصد او آن است که شایستهترین چهره علوی از فرزندان پیامبر(ص) را از میان بردارد، پیشنهاد وی برای خلافت و بالاخره تحمیل ولایتعهدی، برای همه آگاهان معلوم بود که جزتوطئه و بازیگری و سیاسیکاری نیست، حتی سادهترین افراد متوجه میشدند که این شیطان مرموز، چه قصدی دارد و دنبال چه اهدافی است؟»
سایه مرگ همچنان بر سر امام هشتم افتاده بود، امام(ع) به خوبی میدانستند که این سفر شهادت است. مامون، فضل بن سهل را که برای رسیدن وی به خلافت چه بسیار زحمت کشیده بود، با بدترین وضع در سرخس کشت، این بار نیز مانند پدران جنایتکار خود تصمیم به کشتن امامی دیگر از فرزندان پیغمبر را داشت. مامون چون به طوس رسید به لشکریان و همراهانش دستور توقف داد. چون پدرش هارون در این شهر مدفون شده بود، در آن اندیشه بود که امام (ع) را که هنوز زنده بودند در کنار پدرش دفن نماید، به صورتی قصد داشت که این فکر شیطانی را عملی سازد، در همان شهر طوس میخواهد امام(ع) را به قتل برساند، امام (ع) بیست و دو سال از وی بزرگتر بودند، هنگامی که در مجلس او امام رضا(ع) از خوردن انگور مسموم خودداری میفرمایند تهدید میکند: «ناچار باید بخوری، چه چیز تو را از خوردن انگور باز میدارد؟ شاید ما را به چیزی متهم میکنی؟!» چون امام رضا(ع) به اجبار انگور مسموم را میل فرمودند، برخاستند که بروند، گفت: به «کجا میروی؟» امام (ع) فرمود: «همانجا که مرا فرستادی...» چنانکه از مرور تاریخ برمیآید مامون از قبل برنامهای چیده بود که امام رضا(ع) دیگر برایش خطری ایجاد نکند. لذا برای حذف و شهادت امام برنامه ریخت و پس از آن ایشان را به شهر مرو فراخواند.
مامون مردی زیرک و پرفریب بود و برای آنکه نقشش در اذهان عمومی در به شهادت رساندن حضرت مشخص نشود به شکل مزورانهای به صحنهسازی در عزاداری امام پرداخت به طوری که برخی باور کردند او از شهادت حضرت رضا(ع) ناراحت است: «سیاسیکاری، ریاکاری، فریب دادن مردم، دروغ گفتن به افراد، حدو حصری ندارد، حاکمان فکر میکنند که چون مردم زمانشان را فریب دادند، تاریخ و آیندگان را نیز میتوانند بفریبند، روزگار همه چیز را روشن میگرداند.
بالاخره در نشستهایی که با حضرت رضا(ع) داشت، آن هدف شوم خود را عملی ساخت، امام(ع) را مسموم کرد، چند روزی انتظار کشید تا زهر در وجود مبارک امام(ع) کارگر شد و بالاخره امام هشتم شیعیان را به شهادت رسانید. به روایت «مقاتل الطالبیین» مامون پس از درگذشت و شهادت حضرت رضا(ع) بی تابی آغاز کرد، خود را به خاک افکند، فریاد میزد و خود را متهم میکرد و میگفت: ای کاش قبل از رضا، من مرده بودم. یک شبانه روز مرگ امام(ع) را از مردم مخفی داشت. هنگامی که امام(ع) در بستر بیماری بودند، از غم دوری امام(ع) سخن میگفت که: «خدا نیاورد روزی را که من باشم و او نباشد.» چون امام علیه السلام از دنیا رفتند، افرادی را حاضر کردند و گواه گرفتند که امام(ع) به مرگ طبیعی درگذشته و مسموم نشده است.
جزئیات جالبی اc عزاداری مامون در رثای امام رضا(ع) در منابع آمده که نشان میدهد چه قدر مامون استادانه در نقش خود فرو رفته بود و تظاهر به عزاداری در سوگ امام هشتم میکرد: «شیخ مفید، در ارشاد، روایتی را به این صورت نقل میکند؛ پس از آنکه مامون امام(ع) را به شهادت رسانید، سخت اظهار اندوه کرد، به ظاهر خود را پریشان و عزادار مینمود، در سوک حضرت رضا(ع) مرثیهسرایی مینمود، سر و پای برهنه و گریان به دنبال جنازه حرکت میکرد، تا سه روز در کنار مزار امام(ع) ماند، هر روز برایش یک قرص نان و اندکی نمک برای خوردن میآوردند. برای مرگ امام(ع) سخت تظاهر به اندوه میکند، در صورتی که برای مردن پدر و برادرش چنین بازیگری نکرد، هیچکس احتمال نمیداد با این ریاکاریها و عوامفریبیها، قتلی آن توسط مامون، اتفاق افتاده باشد، هنگام حرکت از مرو تا طوس، منتظر فرصت بود که امام(ع) را در کنار پدرش هارون دفن کند، شاید که شرافتی شامل حال پدرش گردد، مگر همجواری نیکان برای فاسدان سودی در بر دارد؟ اصل اسلام، تقوا و عدالت است و همه مردم جهان خدای را عادل میدانند، از اینکه ظالمی را پهلوی عادلی دفن کنند، نه زیانی برای عادل ایجاد میشود و نه گناهان ظالم بخشوده میگردد. همان شعری که دعبل خزاعی پس از شهادت امام(ع) در همان زمان سرود و امروز نیز بعد از هزار و دویست سال هنوز بالای سر ضریح مطهر امام(ع) نقش بسته است:
فبران فی طوس خیرالناس کلهم/ و فبر شرهم هذا من العبر/ماینفع الرجس من قرب الزکی و لا/ علی الزکی بقرب الرجس من ضرر»
برنامه مامون در دفن و عزاداری برای امام رضا(ع) به شکلی پیاده شد که بعضی از عالمان را به شک و شبهه انداخت: «دو قبر در طوس در کنار هم است که یکی از آنها بهترین مردم روزگار است (امام علی بن موسی (ع)) و دیگری قبر بدترین مردم و این از عجایب روزگار است. فرد الوده از نزدیکی به انسان پاک سودی نمیبرد و به فرد شایسته از مجاورت با شخص نادرست زیانی نمیرسد. مامون چند روزی در کنار مزار حضرت رضا(ع) معتکف شد، حاضر نشد آنجا را ترک کند، چه بسا باور کردند که خلیفه دوستدار امام هشتم بوده است و حتی اقلیتی از عالمان تحت تاثیر این ریاکارهای فریبکارانه خلیفه قرار گرفتند و اشک تمساح او را دلیل بر دوستی و صداقت دانستند.»
ای بسا ابلیس ادم روی هست/ پس به هر دستی نباید داد دست
«در روایتی دیگر پس از شهادت امام رضا(ع) مامون در سوگ مینشیند و عزاداری میکند که ولیعهدش مرده است. از آن روز تا امروز بسیاری از نویسندگان سنی تاریخ، حمایت مامون را از امام(ع) باور کردهاند و به خاطر گریه در مرگ امام رضا(ع) و چند جملهای که در حضورش گفته شده است، او را شیعه میدانند! در صورتی که در تمامی ایامی که امام در مرو بودند، کاری به خلیفه و دستگاه خلافت نداشتند.» نکته جالب و قابل تاملی که صلواتی درباره تاثیرپذیری نویسندگان و مورخان سنی از عزاداری مامون اشاره میکند، اشک مامون در عزای امام رضا(ع) که او را به دلیل این عزاداری ساختگی و گریهاش شیعه نامیدند!
نظر شما