گفتوگو با علیرضا ملائیتوانی به مناسبت 10 آذر و روز مجلس
جایگاه حقوقی پارلمان در نظام مشروطه نیرومند عمل میکرد/ نقش مهم مجلس سنا و بحرانآفرینیهای مطبوعاتی
علیرضا ملائیتوانی گفت: پارلمان در ایران و در طرح نظام مشروطه خیلی نیرومند بود و من در یکی از کتابهایم تعبیر روئینتن برای آن به کار بردهام. یعنی آنچنان نیرویی داشت که زمانی فعال میشد مجلس تبدیل به کانون تحولات و رخدادهای ایران میشد. این قدرت هم به جایگاه حقوقی پارلمان در نظام مشروطه برمیگشت و گاهی هم به قدرت و توان نمایندگانی که در آن حضور داشتند.
مجلس در ایران به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نهادهای بهوجود آمده در جهان جدید است. به عنوان پرسش نخست بگویید که مجلس بهطور کل چه جایگاهی در تاریخ ایران دارد و اساسا چرا این نهاد شکل گرفت؟
ایران بعد از ژاپن به عنوان دومین کشور و همچنین به عنوان اولین کشور مسلمان در قاره آسیاست که به قواعت حکومت دموکراتیک تن داد. زمانی که از یک حکومت دموکراتیک صحبت میکنیم یکی از مهمترین عناصری که به ذهن متبادر میشود پارلمان یا همان مجلس است که عمیقا بر سرنوشت یک کشور و تمامی پروژههای نوسازی و توسعهای و به طور کلی در روند تحولات آن کشور تاثیرگذار است. به همین دلیل مقوله آزادی، دموکراسی و نوع مواجه ما با تمدن جدید یکی از مجراهایش مجلس است. مجلس به عنوان یکی از عناصر سه گانه تفکیک قوا نقش بسیار مهمی در جامعه جدید دارد که برای وضع قوانین متناسب با توسعه اهمیت بالایی در کشور دارد
آیا مجلس در ایران توانست فیالواقع کارکردهایی که برای آن در نظر گرفته بود را به نحو عالی اجرایی کند؟
مجلس زمانی که در ایران شکل گرفت انتظار میرفت که نقش واقعی خود را در فضای سیاسی و اجتماعی ایران ایفا کند. خوشبختانه در عمل هم اینگونه شد یعنی مجلس ایران به ویژه مجلس اول هم در ساختار حقوقی مشروطه ایران یا همان قانون اساسی جایگاه مهمی یافت و هم از منظر کارکردی کارنامه بسیار درخشانی به جای گذاشت. حتی گفته میشود که قدرت و جایگاه مجلس در ایران از پارلمان در انگلیس بیشتر بود هر چند این امر محدود به مجلس اول مشروطه بوده است و نتوانست این روال را ادامه دهد. آن زمانی که ما به مشروطه دست پیدا کردیم اکثر کشورها یا مستعمره بودند یا در ذیل نظامهای خودکامه روزگار خود را میگذراندند. ولی امروزه ما نظامهای پارلمانی بسیار پیشرفتهای در کشورهای آسیایی داریم که پیشرفتهای قابل توجهی داشتهاند. اما پارلمان و مجلس ما در این دوره تاریخی نه تنها به آن حد اعتبار دوره تاریخی نرسیده است بلکه بسیار تنزل یافته است.
به نظر شما چرا اینگونه شد؟ علت این امر چه بوده است؟
این امر دلایل متعددی دارد اولا به فضای تاریخی و اجتماعی بستگی دارد که ما در آن به سمت فضای دموکراتیک رفتیم در آنجا بخش معدودی از نخبگان ایرانی متوجه ضعفها و عقب ماندگیهای ایران شدند و یکی از راههای پیشرفت ایران را در توسعه سیاسی جستوجو میکردند و تبلور این امر را بیش از هر چیز در یک مجلس مستقل و برآمده رای واقعی مردم میدانستند. اما اینجا چنین نهادهایی در یک جامعهای که بسترها و شرایط تاریخی لازم را دارا نیستند دستخوش تلاطمهای سیاسی و به ویژه کارشکنیهای عوامل ریشهدار استبداد سیاسی و مذهبی شد و همچنین مقاومتهایی که در درون خودکامگان در پیوند با قدرتهای بزرگ صورت میدادند مانع از استقرار و تحقق پارلمانتاریسم در ایران و همچنین مانع از تحقق کارکردهای واقعی مجلس در ایران میشد.
اگر دخالت قدرتهای بزرگ مانند روسیه یا استبداد رضاشاه نبود یا آیا به نظر شما مجلس در ایران در همین مسیر قرار میگرفت؟
زمانی که از اگرها سخن میگوییم وارد حوزه تاریخ جایگزین میشویم به همین جهت میتوانیم بگویم اگر میخواستیم که پارلمانتاریسم در ایران نهادینه شود به یک سری خوشبینیها و یک سری نقشهایی نیاز داشتیم تا بتوانند نیروهایی در صحنه تاریخی پیاده کنند که به طور طبیعی قادر به ایفا کردن آن نبوند مثلا ما باید یک پادشاه با روحیه دموکرات میداشتیم مانند احمد شاه نه کسی مثل محمدعلی شاه، یا باید یک سری نمایندگان معتدل و میانهروتر نسبت به نمایندگان تند روتر میداشتیم یا مثلا باید در یک نظام بینالمللی باثباتی قرار میداشتیم که فشار قدرتهای خارجی در ایران کمتر میشد و در عین حال باید به سطحی از دانش و آگاهی در میان نیروهای سیاسی و اجتماعی دست پیدا میکردیم که بتوانند فهم عمیقی از جایگاه مجلس و کنشگری آن داشته باشند. یعنی مجموعه خوشبینیهای زیادی باید دست به دست هم میدادند و عوامل مختلفی بروز میکردند تا بتوانیم به طور طبیعی رشد کنیم در همه جای دنیا هم اینطور بوده که شکلگیری یک نهاد دموکراتیک همواره با بحرانها، شورشها، واگراییها و همچنین نیروهای ارتجاعی روبهرو بودهاند در ایران هم طبیعی بوده است که این نیروهای حضور داشتهاند و یک مانع اصلی در پیشبرد برنامه دموکراسی خواهی در ایران بودهاند و نیز اینکه فهم این گونه از پدیدهها تنها محدود به یک بخش خاص از نخبگان جامعه میشد.
با نگاهی کلی به جایگاه مجلس در نظام مشروطه متوجه میشویم که بیشتر نمایندگان مجلس از طبقه عیان و اشرافی جامعه بوده است پس جایگاه مردم و تودهها در این میان کجا قرار میگیرد؟
به طور کلی به تاریخ مجلس و پارلمان در جهان نگاه کنید همین وضعیت بوده است شما زمانی که وارد کنشهای دموکراتیک خواهانه میشوید در آنجا یک سری نیروهای اجتماعی مسلط پیشین ایفای نقش میکنند به گونهای که با ساختار قدرت چالش پیدا میکنند و خواهان سهمی از قدرت میشوند اینها یا مانند بازرگانان از قدرت اقتصادی برخوردارند یا از نفوذ تودهای اجتماعی برخوردارند مثل روحانیون و یا از قدرت سخنوری قدرتهای جدید برخوردار هستند به همین جهت میتوان گفت این امر محدود به ایران نیست چرا که به طور کل نمیتوانید نماینده و یا سخنگویی برای همه طبات و اصناف پیدا کنید که این امر را هدایت میکنند. هر چند در مجلس ایران بهخصوص چون جنبه صنفی داشت نمایندگانی انتخاب میکردند که مدافع رایدهندگان آن باشند اما به طور کلی امکان تحقق این شکل از دموکراسی بیواسطه در آینده را بعید میدانم.
در این میان هستند عدهای که اعتقاد دارند مجلس در ایران باعث آشوب و بینظمی در تاریخ ایران بوده است به نظر شما چه میزان این قضاوت میتواند صحیح باشد؟
به نظرم این علت دیگری دارد که باید به آن توجه کنیم به طور کلی در طرح نظام مشروطه در ایران پارلمان خیلی نیرومند بود من در یکی از کتابهایم تعبیر روئین تن برای آن به کار بردهام. یعنی آنچنان نیرویی داشت که زمانی فعال میشد مجلس تبدیل به کانون تحولات و رخدادهای ایران میشد این قدرت هم به جایگاه حقوقی پارلمان در نظام مشروطه بر میگشت و گاهی هم به قدرت و توان نمایندگانی که در آن حضور داشتند. وقتی که این دو با هم ترکیب میشدند یک مجلس روئینتن شکل میگرفت این مجلس قادر بود که دولت را بیثبات کند و حتی جایگاه سلطنت را مخدوش کند و بتواند تنش آفرین باشد. در چنین مواردی معمولا سیستم دو پارلمانی اتخاذ میشود یعنی مجلس ملی در کنار مجلس سنا که در این وضعیت مجلس سنا در مقابل بسیاری از افراطیگریهایی مجلس ملی ایستادگی میکند و قدرت بیمهار مجلس را محدود کند؛ اما در ایران این امر شکل نگرفت و این به جایگاه مجلس بر میگشت. خود مجلسیها بهرغم پیشبینی در قانون اساسی مشروطه، مانع از ایجاد مجلس سنا شدند و به همین دلیل به عنوان یک نهاد نیرومند در تحولات آن روز ایران ایفای نقش کردند و با استفاده از این قدرت بسیاری از کابینهها را متزلزل بکنند. و هم در شرایطی از آزادی بیان به گونهای دفاع کنند که مطبوعات بسیاری از ارزشهای نهاد سلطنت را زیر سوال ببرد که باعث بحرانآفرینی میشد. به همین جهت نبود مجلس سنا در این زمان یکی از موارد مهم این بینظمیها و بحرانآفرینیها بود.
ولی به هر حال در آینده یعنی دوران پهلوی مجلس سنا شکل گرفت این گونه نبود؟
من بحثم بیشتر به زمان مشروطه باز میگردد یعنی اگر ما در زمان مشروطه یک کانون دیگری در کنار پارلمان قدرتمند خودمان داشتیم میتوانستیم خیلی از حرکتها را تدریجیتر و آرامتر بکند که در نهایت ماندگاری تاثیرات را بیشتر میکرد. و به نظر میرسد با پیشبرد این امر در زمینه مجلس و نگهداری از ارزشهای دموکراتیک نتیجه بهتری میگرفتیم. البته باید در کنار این نقش مجلس به جایگاه افراد خودکامه در دربار، نیروهای مرجع، بیگانگان و همه کسانی که همداستانی نشان میدادند، با دربار و نظام خودکامگی نیز توجه داشت. تفکری که در میان بخش زیادی از مردم وجود دارد مسئله دخالت بیگانگان در مجلسهای ایران زمان مشروطه و پس از آن بوده است گواه این امر نیز وجود سریالهایی مانند کیف انگلیسی است به نظر شما این امر را چگونه میتوان تحلیل کرد.
ببینید بههرحال قدرتهای خارجی به دنبال منافع خودشان هستند و در صحنه سیاسی ایران به ویژه در طی سالهای مشروطه و حتی در سراسر دوره پهلوی امری قابل انکار نیست طبیعی که زمانی فضا به سمت انتخابات پیش میرود امکان مشارکت آزادانه افراد مختلف فراهم میشود. بدون شک در دوران مشروطه و حتی دوران پهلوی حضور کشورهای مثل انگلیس و روسیه بعدا آمریکا امری بدیهی در تاریخ است اینها تلاش میکردند که در فرایند انتخابات مداخله کنند و نتیجه انتخابات رو به نفع خودشان تعیین کنند. طبیعی در هر نظم دموکراتی ممکن است اتفاق بیفتد و حتی امروز هم در خیلی کشورها مشهود است. اما در نهایت باید توجه داشت وجود این دخالتها به هیچ عنوان نمیتوان میزان استقلال و تاثیرگذاری مجلس در ایران را زیر سوال ببرد.
نظر شما