سولماز دولتزاده به بهانه انتشار رمان «نیمی از خورشید زرد»؛
شناخت ما از قاره سحرآمیز آفریقا و ادبیاتش ناچیز است
سولماز دولتزاده با اشاره به علاقهاش به قاره آفریقا و ادبیاتش میگوید که متاسفم که بگویم در ایران آنگونه که باید به ادبیات آفریقا پرداخته نشده است. شناخت ما از این قاره سحرآمیز و ادبیاتش واقعا ناچیز است. همین دلیل محکمی برای ترجمه این اثر نیست؟
دولتزاده معتقد است که همیشه تلاشم این بوده که از رقابت عجیب و نگرانکنندهای که بر سر ترجمه آثار نویسندگان مطرح بینالمللی در بازار نشر ایران وجود دارد، فاصله بگیرم و دلایل من برای ترجمه «نیمی از خورشید زرد»، معرفی بیشتر آدیچی و ادبیات نیجریه به جامعه ادبی ایران بود نه شرکت در مسابقه ترجمه. به بهانه انتشار رمان «نیمی از خوررشید زرد» گفتوگویی با مترجم این اثر داشتیم که در ادامه میخوانید:
ابتدا از ادبیات آفریقا و مشخصا کشور نیجریه بگویید. عموما مخاطبان ایرانی کمتر با آثار داستانی از کشورهای آفریقایی آشنایی دارند.
این قاره پهناور زادگاه انسان است، سرزمینی کهن و زیبا با تنوع فرهنگی، جغرافیایی و ادبی چشمگیر. پنجاه و چهار کشور این قاره هر یک آداب و سنن، موسیقی، تاریخ، هنر، فرهنگ و ادبیات و زبان خاص خود را دارند. تا جاییکه میدانم بیش از هزار و دویست زبان رایج بین قبایل و کشورهای مختلف قاره آفریقا وجود دارد. به نظرم ادبیات آفریقا را پیش از رسیدن به ادبیات مدرن امروزی میتوان به سه دوره مهم تقسیم کرد. دوره ادبیات شفاهی که بخش زیادی از مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند و آداب و سنن، اسطورهها، اشعار، ضربالمثلها و نمایشنامهها سینه به سینه منتقل میشده و نقشِ آموزشی ادبیات پررنگتر از جنبههای دیگر آن بوده است. بزرگان هر قبیلهای برای حفظ رسوم کهن، موسیقی، شعر و فرهنگ غالب خود از ادبیات شفاهی استفاده میکردند. رقص و موسیقی پیوند محکمی با ادبیات آفریقا داشته و البته این پیوند همچنان وجود دارد؛ برای مثال رقصِ برداشت محصول، رقصِ جنگ، آوازها و رقصهای سوگواری یا ازدواج. این رقص و شعرخوانیها برای انتقال آیینها، رسوم متداول زندگی روزمره، ایجاد همبستگی و شکلگیری هویت فردی و جمعی نقشی حیاتی داشته و تاکنون باقی مانده است. این دوره مربوط میشود به پیش از ورود کشورهای اروپایی به قاره آفریقا.
با ورود کشورهای اروپایی و آغاز بهرهکشی از منابع طبیعی و بردهداری، فصل جدیدی در ادبیات مردم این سرزمین آغاز میشود. اولین نسخههای ادبی نوشتاری که در همین دوره توسط بردههای زجرکشیده نوشته میشد، تصویر واضح و رعبآوری از زندگی آنها ارائه میکند. اغلب این روایتها به زبانهای محلی نوشته میشدند. یکی از شاخصترین آثار این دوره کتابیست به نام «روایت زندگی جالب لووادا اکویانو» که در قرن هجدم نوشته شده است. این روایتها همگی درونمایه مشابهی دارند و حول محور بردهداری و استعمار میچرخند. هویت قومی و قبیلهای دچار دگرگونی و سردرگمی میشود و فردیت معنای خود را از دست میدهد.
پس از جنگ جهانی دوم به مرور کشورهای آفریقاییِ تحت سلطه قدرتهای استعماری استقلال مییابند و دوره ادبیات پسااستعمار با نویسندگان بهنامی همچون اوکوت پی بی تاکِ اوگاندایی و چینو آچه به و وله سوینکای نیجریهای شکل میگیرد.
حتی هنوز، با اینکه نویسندگان جوان قاره آفریقا شانهبهشانه نویسندگان سایر کشورهای جهان در ژانرهای مختلف ادبی قلم میزنند و مینویسند، نمیتوان انکار کرد که بخش اعظمی از فضای ادبی آنها نشئت گرفته از ترومای استعمار و عواقب آن است. تاریخ شوربختی مردم این سرزمین را نمیتوان از ادبیات آنها جدا کرد و این درد مشترک پیوند عمیقی بین ادبیات کشورهای قاره آفریقا ایجاد میکند. اما ادبیات نیجریه به واسطه چینوا آچبه بین سایر کشورها درخشش خاصی مییابد. او را پدر داستاننویسی آفریقا به زبان انگلیسی مینامند. اولین رمان او به نام «همهچیز فرو میپاشد» به فقر فراگیر، فساد و عقبماندگی اقتصادی میپردازد که نتیجه قرنها سلطه استعماری است. او در آثارش به فساد خودی و غیرخودی میتازد. تلاش آچبه برای بازسازی هویت از دست رفته در دوران استعمار مکتبی میسازد که نویسندگانِ پس از او وامدار آن هستند. قهرمانهای آچبه همگی در جستجوی سنتهای فراموش شده، تقلا میکنند خود را با شرایط جدید وفق دهند. در آثار آچبه ارزشها، شکل ظاهری، شیوه تفکر و به طور کلی هویت زیستیای که تحت تاثیر استعمار به حاشیه رانده شده نقش برجستهای دارد. شاگردان آچبه پیرو همان جریان فکری نگاهی اعتراضی دارند به شرایط موجود نیجریه. ادبیات نیجریه عمدتاً تصویرگر درماندگی روحی و فکری قهرمانانی است که برای بازتولید ساختارهای هویتی در تقابل و تضاد با فرهنگ استعماری همواره در نزاعی دائمی دست و پا میزنند.
نیجریه به عنوان پرجمعیتترین کشور و بزرگترین تولیدکننده نفت قاره آفریقا از پس لرزههای عصر استعمار در امان نیست. بیجهت نیست که نقطه پایانی برای قصه درد و رنج این مردم وجود ندارد. از دیگر نویسندگان نیجریهای که نقش مهمی در درخشش ادبیات نیجریه داشتهاند وله سوینکا است؛ شاعر و نمایشنامهنویسی که در 1986 جایزه نوبل را برای ادبیات کشورش به ارمغان آورد.
یکی از مشخصههای ادبیات آفریقا قصهگویی است. نظر شما دراینباره چیست و آیا این ویژگی ریشه در تاریخ و فرهنگ کشورهایی چون نیجریه دارد؟
همانطور که قبلاً اشاره کردم پیش از اینکه ادبیات نوشتاری بروز و ظهور پیدا کند، مردم قاره آفریقا همانند سایر ساکنین این کره خاکی برای زنده نگاه داشتن آیینها، رسم و رسومات و فرهنگ خود از ادبیات شفاهی استفاده میکردند و سینه به سینه اسطورهها، حماسهها و داستانهایشان را به نسل بعد منتقل میکردند و خب نیجریه که تا پیش از تهاجم کشورهای اروپایی، پیش از دوران بردهداری مرز مشخصی با سایر کشورهای آفریقایی نداشته از این قاعده مستثنی نیست.
بیشک قصهگویی روح و هویت جمعی هر قبیله و گروهی را زنده نگه میداشته. ادبیات شفاهی در قاره آفریقا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و کارکرد آن فراتر از سرگرمی و تفریح بوده است. با خواندن آثار نویسندگان نیجریهای بخصوص چینو آچبه، وله سوینکا، بِن اوکری، چیماماندا نگزی آدیچی میتوان به وضوح متوجه تاثیر قوی و ریشهدار قصهگویی در روایتها شد؛ قصهگویی از جنس همان افسانههای هزارویک شب که شنونده را پای صحبت شهرزاد میخکوب میکند. به نظر من فقط نویسندهای که این سنت کهن در دل و جانش ریشه داشته باشد میتواند اثری خلق کند همچون «نیمی از خورشید زرد»، آنطوریکه آدیچی هنرمندانه، با زیرکی و خلاقیت دست خواننده را میگیرد و میبردش به اعماق تاریخ. فقط نویسندهای که ذاتاً شهرزاد قصهگو باشد میتواند چنین با ظرافت و زیبایی، حافظه جمعی و تاریخی کشورش را بازتولید کند.
رمان نیمی از خورشید زرد که با ترجمه شما منتشر شده است، موفقیتهای زیادی همچون ترجمه به ۳۰ زبان دنیا را کسب کرده است. ویژگیهای این اثر را چگونه ارزیابی میکنید؟
آدیچی از نویسندگان جوانیست که میتوان به جرئت گفت قلمش در احیای هنر نیاکانش معجزه کرده است. او با جسارتی فروتنانه از همان درونمایههای اساتید ادبی سرزمینش وام میگیرد و در این رمان طرحی نو درمیاندازد. او با زبان و نثری گیرا، انتخاب لغات و واژگانی قوی و تاثیرگذار، شخصیتپردازیهایی عمیق و منحصر به فرد، گرد فراموشی را از واقعیتهای مهم تاریخی میزداید و تلنگری میزند به حافظه جمعی جهان. نیمی از خورشید زرد مخاطب را با ریشههای فرهنگی، مذاهب، آداب و سنن، تاریخ و هنر و زبان نیجریه آشنا میکند. از روحیات و خصوصیات مردمش میگوید. از عشق مردمش به آزادی و زندگی سخن میگوید. این اثر به عنوان یک رمان تاریخی روی جنگ داخلی بیافرا تمرکز دارد، جنگی که در آن بیش از دو میلیون مرد و زن و کودک بیگناه جان خود را به خاطر قحطی از دست میدهند.
آدیچی در این رمان فریاد خاموش قربانیان جنگ بیافرا را به گوش جهانیان میرساند. مخاطب آدیچی فقط مردم سرزمین خودش نیست. او برای جهان مینویسد. او از رنج کهن ساکنان قاره آفریقا مینویسد. پرده از واقعیتهایی برمیدارد که روزمرگی و گذشت زمان آنها را از خاطره جهان پاک کرده است. آدیچی در این اثر هنرمندانه تابلویی خلق میکند تا به جهانیان نشان دهد چطور جنگ روح بشر را خرد میکند، چطور عشق به نفرت تبدیل میشود و انسانیت رنگ میبازد. آدیچی برای صلح مینویسد. در این اثر نگاهی ژرف وجود دارد به تاریخ استعمار، فاصله طبقاتی، فقر، بیسوادی و فساد دستگاه حاکم.
«نیمی از خورشید زرد» به وضوح دلایل عقبماندگی نیجریه و سایر کشورهای قاره آفریقا را ریشهابی میکند. شهرزاد قصهگوی نیجریهای سرودی نو میسراید برای سرزمین آفتاب تابان. این کتاب سفیر صلح است و بیجهت نیست که بر دل مردم جهان مینشیند.
چه انگیزه ای باعث شد تا به سراغ ترجمه این کتاب بروید.
علاقه من به قاره آفریقا و ادبیاتش باز میگردد به سه سالی که در اوگاندا زندگی میکردم. دوستی داشتم اهل نیوزیلند که در یکی از مناطق محروم کامپالا کتابخانهای تاسیس کرده بود برای بچههای بیبضاعت. کتابخانه کوچک بود اما تمام کتابهای مهم را در خودش داشت؛ مدل کوچک شده کانون پرورش فکری در ایران خودمان. هفتهای دو روز با بچههای این کتابخانه تمرین داستاننویسی میکردیم. کتابخانه تنها پناهگاه این بچهها بود. بسیاری از این بچهها نمیتوانستند به مدرسه بروند. مجبور بودند کار کنند. باید روزی چندبار تا نزدیکترین شیر آب عمومی میرفتند و برای شستوشو و پختوپز آب به خانه میبردند. کتابخانه تنها جایی بود که میتوانستند کتاب بخوانند چون استطاعت خرید کتاب نداشتند.
تصورش را بکنید در پایتخت کشور اوگاندا هنوز کودکانی هستند که دستهای کوچکشان به خاطر کار زیاد پینه میبندد، کودکانی که از ابتداییترین امکانات زندگی محرومند، کودکانی که رویاهایشان در غبار فقر رنگ میبازد. علاقه من به ادبیات این سرزمین از همان کتابخانه کوچک شروع شد، از کودکانی که در اوج فقر سخاوتمندانه به رویم لبخند میزدند. همانجا بود که به واسطه کتابی به نام «مرثیه یا سرود لاوینو و اوکول» اثر اوکوت پی بی تِک؛ نویسنده اوگاندایی، با ادبیات قاره آفریقا آشنا شدم. این اثر به زبان محلی نوشته شده و بعدتر در سال 1966 خود نویسنده آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. نمیتوان آثار نویسندگان آفریقایی را خواند و مسحور نشد. تمام کتابهای آدیچی را در اوگاندا خواندم. وسط آن همه زیبایی خیرهکننده. هر چه بیشتر میخواندم بیشتر مردم اوگاندا را درک میکردم. متاسفم که بگویم در ایران آنگونه که باید به ادبیات آفریقا پرداخته نشده است. شناخت ما از این قاره سحرآمیز و ادبیاتش واقعا ناچیز است. همین دلیل محکمی برای ترجمه این اثر نیست؟ ما از جنگ بیافرا چقدر میدانیم؟ از رنجی که بر این قاره تحمیل شده چقدر میدانیم؟
رمان «نیمی از خورشید زرد» حدود ۶۰۰ صفحه دارد. اینکه با این تعداد صفحه، تا این حد در جهان خوانده شده و مخاطب دارد جای توجه است. مخاطبان اصلی این اثر را چه اقشاری از جامعه تشکیل میدهند؟ و اساسا این اثر را باید یک رمان عامهپسند دانست؟
بله این رمان تاریخی حدود 600 صفحه است و همین که کتابی با این تعداد صفحه به سی زبان ترجمه میشود و جای خود را بین کتابخوانها باز میکند، نشان میدهد یک اثر معمولی نیست. به نظر من این اثر تاریخی در عین خاص بودن به قشر خاصی تعلق ندارد. همانطور که پیشتر هم اشاره کردم این اثر از جنگ بیافرا میگوید، به ریشهابی دلایل تاریخیاش میپردازد، از استعمار میگوید، از عشق میگوید و در نهایت همه درونمایهها دست به دست هم تابلویی خلق میکنند که هر بینندهای را شگفتزده میکند، از هر قشری از جامعه که باشیم فرقی نمیکند. پای تابلو میمانیم و خیره میشویم. برای درک درد مشترک فقط کافی است انسان باشیم. حکایت هر کسی از ظن خود شد یار من!
کمی از شخصیتپردازی این اثر و نوع روایت داستان بگویید.
عوامل گوناگونی دست به دست هم میدهند تا رمانی بتواند به عالیترین حد تاثیرگذاری برسد، که بشود با جرئت از آن به عنوان اثری درخشان یاد کرد. به نظرم در مورد «نیمی از خورشید زرد» شخصیتپردازی یکی از کلیدیترین عوامل قوام و قدرت این اثر است. آدیچی بر اساس بینش عمیق خود شخصیتهایی میآفریند که در بستر حوادث از آغاز تا پایان دستخوش تغییر بنیادین میشوند، نوعی تکامل و استحاله تدریجی در دل بحرانی به نام جنگ. شخصیتهای رمان با چنان رشتههای کلامی و حوادث محکمی به یکدیگر بافته شدهاند که خواننده با تکتک آنها ارتباط برقرار میکند و میتواند به تجربهای مشترک دست یابد. در نیمی از خورشید زرد تیپسازی دیده نمیشود. شخصیتها زندهاند، نفس میکشند، میمیرند. شخصیتهایی استوار که تاریخ از دل آنها سر برمیآورد. رمان روایتی خطی ندارد و در چهار بخش مجزا حوادث به یکدیگر گره میخورند (اوایل دهه شصت، اواخر دهه شصت، اوایل دهه شصت و اواخر دهه شصت) و راوی سوم شخص از اوگوو به اولانا یا ریچارد تغییر مییابد.
آیا این نویسنده پیشتر در ایران شناخته شده بود؟ و یا شما معرف این نویسنده به مخاطب ایرانی هستید؟
پیش از ترجمه «نیمی از خورشید زرد» مجموعه داستانی به نام «چیزی که دور گردنت حلقه میزند» از همین نویسنده ترجمه کردم که توسط نشر آفتابکاران چاپ شده است. قبل از ترجمه من خانم زهره فرجی این مجموعه داستان را ترجمه کرده بودند اما از دوازده داستان این مجموعه فقط هشت داستان به فارسی چاپ شده بود. من اولین کسی نبودم که این نویسنده را به مخاطب ایرانی معرفی کردم اما تلاش کردم این نویسنده و آثار درخشانش کاملتر و بیشتر دیده شوند.
آیا برنامهای برای ترجمه دیگر آثار این نویسنده دارید؟
«نیمی از خورشید زرد» را پنج سال پیش ترجمه کردم، وقتی هنوز در اوگاندا بودم. آن روزها خانم آدیچی و آثارش حداقل در ایران چندان شناخته شده نبود. همیشه تلاشم این بوده فاصله بگیرم از رقابت عجیب و نگرانکنندهای که بر سر ترجمه آثار نویسندگان مطرح بینالمللی در بازار نشر ایران وجود دارد و آن روزها یکی از دلایلم برای ترجمه این اثر معرفی بیشتر آدیچی و ادبیات نیجریه به جامعه ادبی ایران بود نه شرکت در مسابقه ترجمه. در نتیجه فعلا برنامهای برای چاپ آثار دیگر این نویسنده ندارم.
در حال حاضر ترجمه چه کتابی را در دست دارید؟ آیا کتاب آماده انتشار دارید؟
در حال حاضر روی ترجمه مجموعهای چند جلدی کار میکنم. کتابی هم آماده انتشار دارم که قرار است به زودی از طریق نشر دلسوز و وزین آفتابکاران به ثمر برسد.
نظر شما