سیدمهدی شجاعی، پدر ادبیات آیینی در کتاب «وای تشنگی»، متنی را نوشته که دلهای مخاطبان نوجوان را به تلاطم وامیدارد، غبار تاریخ را از مصیبت عظیم کربلا میزداید و با روایت عاشورا از زبان حضرت سکینه(س)، آنها را به ظهر عاشورای سال شصت و یک هجری میبرد.
«وای تشنگی…» به قلم سیدمهدی شجاعی، پاسخی در اوج زیبایی و صلابت کلام به این دغدغه بهجاست. پدر ادبیات آیینی با تکیه بر فعالیتهای چهار دهه، متنی را نوشته که هیچ مخاطبی نمیتواند بدون منقلب شدن، آن را به پایان برساند. تجربههای درخشان ایشان، هم به جهت تقدم در این گونه ادبی و هم، به جهت گستردگی مخاطب و قالبهای مختلف این ژانر، اثری را پدید آورده که دلهای مخاطبان نوجوان را به تلاطم وامیدارد، غبار تاریخ را از مصیبت عظیم کربلا میزداید و آنان را به ظهر عاشورای سال شصت و یک هجری میبرد. حضرت سکینه(س) راوی ماجراست. داستان، با استفاده از معتبرترین متون شیعی، از زبان ایشان شرح و بسط مییابد و این دختر چهارده ساله که در روضههای رایج از نقشی حاشیهای برخوردار است به یکی از چهرههای اصلی تبدیل میشود تا خواننده بتواند نزدیکی بیشتری احساس کند و فاجعه را در اعماق روح خود بفهمد.
نثر محکم و متین «وای تشنگی…» در همراهی با تصویرسازی خلاقانه سیدحسام طباطبایی فضایی یگانه آفریده است. گویی کتاب، قصد دارد خواننده خود را به صحنه تأثیرگذار پردهخوانیهای زمان گذشته ببرد. با این تفاوت که هنرمند، مفاهیمی جدید را با استفاده از عناصر بصری قدیمی و تکنیکهای آشنا خلق میکند. او مفهوم کشتی نجات بودن حضرت امام حسین(ع) را بنمایه ایده بصری کتاب قرار میدهد، بهطوریکه در تمام اثر، زمین را آب و آسمان را خاک گرفته است. در کنار این ابتکار، عناصری قدیمی همچون حضور فرشتگان، نورانی نشاندادن چهره معصومین حاضر در صحرای کربلا، گلهای لاله روییده از خون شبیهترین خلق روزگار به رسول اکرم(ص) و کبوترهای سفید تیرآگین شده، تأثیر نقاشیها را دوچندان میکند.
طباطبایی نقطه اوج ماجرای عاشورا را با تصویر خونآلود و خسته ذوالجناح در آستانه خیمه اهل بیت(ع) نشان داده. با این تفاوت که در کار او برخلاف مینیاتور مشهور استاد فرشچیان، خبری از زنان و کودکان نیست و نجابت و تنهایی این موجود باوفا، قلبها را به تپش وامیدارد.
در مورد «وای تشنگی…» بیش از اینها میتوان نوشت. اما بهطور خلاصه، اثری خاص و عاشقانه است که چاپ نفیس، قطع مناسب، آن را به انتخابی خاص و ماندگار تبدیل کرده است. کتابی که قطعاً میتواند همچون سایر آثار سیدمهدی شجاعی برای سالهای سال مخاطبان گوناگون خود را تحت تأثیر قرار دهد و به خاطره مشترک دوستداران و ارادتمندان سیدالشهدا(ع) تبدیل شود.
اینجا همه دارند تلاش میکنند، طفل تشنه گریانی را بخوابانند. همین چند دقیقه پیش، برادر، عمو، عموزادهها، رفقای پدر و خود پدرش را در جنگ از دست داده است. از دستدادن معمولی هم نه، به فجیعترین و شنیعترین حالت ممکن، اگر سروصدا کنیم باز بیدار میشود و بهانه پدرش را میگیرد. باز از سر میگوید ... که چطور مانع رفتن پدر شد. از پدر چه پرسید و چه شنید و باز بیتابی میکند. کمی آهستهتر... اینجا در «وای تشنگی» سکینه کوچک حسین دارد از خودش و پدرجانش میگوید...
گزیدهای از کتاب
از صبح یاران پدرم یکییکی به میدان رفتهاند، با شهامت در مقابل آن لشگر عظیم ایستادهاند، با رشادت جنگیدهاند، هر کدام دهها نفر از لشگر دشمن را کشتهاند و بعد به شهادت رسیدهاند.
اکنون پدرم در مقابل این همه دشمن، تنها مانده است. کاش فاصله میان خیمهها و میدان اینقدر نبود، کاش میتوانستم پدر را در حال جنگیدن ببینم، کاش پدر اجازه میداد، همراه او بروم. پدری با یک لشگر عظیم در حال جنگیدن باشد و دخترش بیتاب و قرار از او هیچ خبری نداشته باشد؟!
کتاب «وای تشنگی…»، تألیف سیدمهدی شجاعی در 28 صفحه در قطع رحلی از سوی انتشارات نیستان منتشر شده است.
نظر شما