«پاریس در نامههای روشنفکران ایرانی» منتشر شد
خوانش فرازهایی از آثار گروهی از روشنفکران ایرانی در پاریس
«نامههایی از پاریس؛ پاریس در نامههای روشنفکران ایرانی» نوشته امیر سعیداللهی از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.
در این کتاب از میان نخبگان ایرانی، تنها به نامههای علامه دهخدا، علامه قزوینی، صادق هدایت، سهراب سپهری، علی شریعتی، غلامحسین ساعدی و یادداشتهای شاهرخ مسکوب پرداخته شده که در دورههای زمانی گوناگون در پاریس به سر بردهاند و آن فرازهایی از نامههایشان آورده شده که نشانگر روحیه و رفتار فردی و اجتماعی آنها و بیانگر اندیشه و داوریشان در مورد فرهنگ و جامعه فرانسه است. با این وجود همپوشانی تیپ شخصیتی آنها با هر یک از دو قهرمان کتاب مونتسکیو نشان داده شده است.
پس از دیباچه همه در پاریس، قزوینی جهانگشا، دخو در پاریس، هدایت در «ملک خاجپرستان»، سپهری در «کعبه نقاشان»، شریعتی در «شهر شامپانی»، گوهر مراد و پاریس نامراد، مسکوب در «شهر آینهها» و... آمده است.
به نوشته مونتسکیو در دیباچه این کتاب؛ که نخستین شاهکارش شمرده میشود: «در این نامهها گاهی این ایرانیان که از راه دور آمدهاند چنان دقیق و آگاهانه درباره ملت و کشور ما سخن میگویند که برای من تعجبآور است. پنداری اطلاعاتشان از من که بومی این سرزمینم کمتر نیست.» شگفت آنکه مونتسکیو هرگز نمیپنداشت که حدود 200 سال بعد، نامههای ایرانی خیالیاش به واقعیت میپیوندند و نوشتن نامههای ایرانی واقعی از پاریس، اما اینبار به تهران آغاز میشود.
از نظر تاریخی میتوان ایرانیانی را که در سیصدسال گذشته به فرانسه رفتهاند، به دو گروه تقسیم کرد. موج نخست که کمابیش یکصد سال پس از انتشار رمان «نامههای ایرانی» به پاریس رفتند، بیشتر بزرگان و اشراف و کارگزاران دولتی بودند که از بسیاری از آنان سفرنامه و خاطرات برجای مانده است. اشخاصی چون میرزا حسین خان آجودانباشی، فرخخان امین الملک، حاجی پیرزاده، امیر نظام گروسی، یوسف خان مستشارالدوله، نظرآقا یمین السلطنه، صمدخان ممتاز و نیز شاهان و شاهزادگان قاجار در زمره این گروه قرار میگیرند.
گروه دوم که حدود یکصد و پنجاه سال بعد از انتشار رمان «نامههای ایرانی» عازم فرانسه شدند، بیشتر دانشجویان ایرانی بودند و شماری از پژوهشگران هم بعدها به این گروه پیوستند. این گروه بیشتر با ازبک و ریکا، یعنی شخصیتهای رمان «نامههای ایرانی» مونتسکیو همخوانی دارند و همین گروهاند که «کنجکاو و جویای علم و دانایی» و در سودای «آشنایی با فرانسه و آموختن دانشهای غربی» هستند و برای «گریز از دربار پادشاه ایران» یا به دلیل «دشمنی درباریان و بزرگان فاسد و نادرست» به فرانسه آمدند و در نامههایشان از تمدن و فرهنگ اروپایی و افکار و باورهایشان در زمینههای گوناگون، برای دوستان و آشنایان خود نوشتند.
برخی مانند ازبک «با آنکه مجذوب تمدن غرب» شدهاند، «گاهی احساس میکنند که در آن سامان غریباند و افسردگی به آنها دست یافته است» و برخی دیگر مانند ریکا «زندگی را در غرب میپسندند و کمتر خود را به دست نگرانی و پریشانی میسپارند» و «چنان با شور و علاقه در نامههایشان از فرانسه و تمدن غربی سخن میگویند که پنداری مجذوب تمدن و فرهنگ این سرزمین شدهاند.»
پس از بهمن 1357 نیز شهر پاریس پناهگاه ایرانیان بیشماری شد که به دلایل گوناگون از ایران گریختند و به پاریس رفتند؛ از جمله روشنفکران و فعالان سیاسی با گرایشهای سیاسی گوناگون که راه تبعیدی خودخواسته به پایتخت فرانسه را در پیش گرفتند و به این ترتیب پاریس بار دیگر کانون فعالیت اپوزیسیون ایران شد.
احمد کریمی حکاک درباره این دوره میگوید: «فضای آن زمان فضای خیلی شادی نبود. فضایی بود که همه سرگردان بودند. من در این مقطع آقای دکتر جاج سیدجوادی را میدیدم، روانشاد غلامحسین ساعدی را میدیدم و یا دکتر ناصر پاکدامن که در آن مقطع با هما ناطق بودند و البته شاهرخ مسکوب را. گاهگاهی نادر نادرپور را هم میدیدم و به خانه ما رفتوآمد میکرد. اما در مجموع در خصوص فضای آن مقطع تاریخی میتوانم بگویم یک فضای خاصی در آن زمان بر پاریس و مهاجران ایرانی حاکم بود؛ نوعی سردرگمی.»
هویدا و بچههای سفارت
یکی از کسانی که در سفر دوم هدایت به پاریس با او دمخور شد، فریدون هویدا؛ وابسته به سفارت ایران در پاریس بود. پیشینه آشنایی هویدا با هدایت، به سال 1944 برمیگشت که همراه با برادرش امیرعباس هویدا؛ نخست وزیر سالهای 56-1343، صبحهای جمعه در کافه فردوسی با هدایت و دوستانش دیدار میکرده است، تا اینکه فریدون هویدا در سال 1346 همراه با هیات نمایندگی ایران برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس به فرانسه رفت ولی از آنجا با هدایت مکاتبه داشت و برایش کتاب میفرستاد.
کمی بعد که روزنامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران برادران هویدا را به دست داشتن در کار قاچاق ارز در اروپا و هرید خانه و ویلا در فرانسه متهم کرد، هدایت که در تهران بود خیلی برآشفت و در نامهای به دوستش؛ شهید نورایی در پاریس، این اتهام را احمقانه خواند. حتی به دفتر روزنامه مردم رفت و آنها را وادار کرد که این خبر را نادرست اعلام کنند. با این همه در اصل، هدایت نظر خوشی نسبت به هویدا نداشت ولی بر اساس دوستی دیرینهای که با او داشت، برای بار دوم که رهسپار پاریس شد میتوانست روی کمک و همراهی هویدا حساب کند. برای همین از او خواست که برای بردنش به فرودگاه اورلی بیاید و او هم رفت.
شریعتی و سایه هدایت
در دوران حضور رعدیآذرخشی در پاریس و هشت سال پس از مرگ هدایت بود که یکی از روشنفکران سنتگرای ایران، یعنی علی شریعتی با بهرهگیری از بورس تحصیلی دولت راهی پاریس شد. کمی پیش از او سهراب سپهری؛ نقاش و شاعر طبیعتگرای ما نیز یک سالی را در پاریس گذرانده بود و بدون اینکه دلبستگی خاصی به عروس شهرها و کعبه نقاشان جهان پیدا کند، خیلی زود پاریس بلورین را رها کرد و به دشتهای سوزان کاشان پر کشید. فرق بزرگ شریعتی با دیگر نخبگان ایرانی که از شراب ناب پاریس نوشیدند، گرایشات مذهبی و نیز باورهای دینی او بود که او را برعکس دیگران به جریان مبارزه صداستعماری الجزایریها کشاند و برای مدتی نیز به زندانهای پاریس افکند و تا مرز اخراج از فرانسه پیش برد.
اما او به هر رو پاریس را دوست داشت و امیدوار بود که هر بشتر از هوای آزاد آنجا، به گفته خودش استنشاق کند شخصیت او از تیپ ریکا(شخصیت ایرانی فرضی در کتاب نامههای ایرانی مونتسکیو) است؛ فردی پرجنب و جوش و در جستجوی آرمان و پپروزی. اگر هدایت با هانریماسه و روژهلسکو دمخور بود و علامه به مینورسکی دلبسته بود، شریعتی به اسلامشناسی مانند لویی ماسینیون و جامعه شناسی چون گوروویچ عشق میورزید ولی بیش از هز چیز فریفته مکتب تحلیلگر و انتقادی جامعهشناسی فرانسه شده بود. شاید بتوان گفت تنها روشنفکر ایرانی فرانسه بود که به مسجد مسلمانان پاریس میرفت و با مسلمانان الجزایری نماز میخواند.
«نامههایی از پاریس؛ پاریس در نامههای روشنفکران ایرانی» در 248 صفحه، شمارگان 700 نسخه و بهای 39 هزار تومان از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.
نظر شما