قاسم پورحسن درباره جدیدترین اثر در دست انتشار خود مطرح کرد:
فارابی در «الحروف» میگوید بدون دانش مبتنی بر حکمت نمیتوان جامعه دینی شکل داد
پورحسن میگوید: فارابی معتقد است بدون دانشی که مبتنی بر حکمت باشد نمیتوان جامعه دینی را شکل داد و مثالهای زیادی میزند تا روشن کند حکمت مورد نظر او یعنی چه.
او ادامه داد: این کتاب سه باب دارد که مهمترین باب آن یعنی باب دوم بهنام الصله بین المله و الفلسفه (ارتباط بین فلسفه و دین) است که من تقریبا ۱۰۰ صفحهای بازخوانی فلسفی از این کتاب و اهمیت آن در دنیای اسلام نوشتم و به همراه شرح مبسوط هر سه فصل، ترجمه آن ارائه میشود. امیدوارم بازبینی شرحها هم به زودی تمام شود و برای پایان سال کتاب را زیر چاپ ببریم. آماده کردن کار سه سال زمان برده و برای انتشار هم با چندین ناشر از جمله هرمس، نی و ققنوس مذاکراتی داشتهام.
این استاد فلسفه و کلام درباره تاثیر ارتباط فلسفه و دین و ارائه خوانش عقلانیتر و سکولارتر از دین نیز بیان کرد: فارابی رسالهای دارد به نام فی معانی العقل که شش معنا از عقل یا حکمت را در آن ارائه میکند و درواقع مقدمهای است برای این کتاب. اینجا مراد فارابی از عقل دانش برهانی است و میپرسد که آیا بدون دانش برهانی میتوانیم فهمی از دین داشته باشیم و دین را مورد پرسش و واکاوی قرار بدهیم؟ اساسا آیا دین نیازمند پرسش برهانی یا عقلی هست یا خیر؟ اساسا فارابی خیلی تلاش میکند تا تعریفی از دین و جامعه دینی به دست بدهد.
او تاکید کرد: فارابی معتقد است بدون دانشی که مبتنی بر حکمت باشد نمیتوان جامعه دینی را شکل داد و مثالهای زیادی میزند تا روشن کند حکمت مورد نظر او یعنی چه. فارابی میگوید مراد از حکمت ادله برهانی و یقینی است و اگر چنین ادلهای وجود نداشته باشد صرفا با ادله ناراستین یا ضمنی و گمانی چگونه و با چه ملاکی میخواهیم دینداری یا بیدینی یک جامعه را بسنجیم؟
پورحسن افزود: او میپرسد که اصلا دینی بودن باورها قرار است بر اساس چه ملاکهایی سنجیده شود؟ او ملاک را متغیر نیرومندی به نام عقل قرار میدهد و حتی معتقد است اگر دین و یا هر باوری به ویژه باور دینی با ملاکهای عقل برهانی سنجیده نشود آن باور یک باور غیر دینی و جدلی و ناراستین خواهد بود. جامعهای هم که دچار این باورهای ناراستین باشد میتواند به سمت بحران و خشونت پیش برود. فارابی همچنین عنوان میکند که اگر دین شما بر اساس عقل سنجیده نشود جامعه دست به خشونت میزند و آن را ملاک دینداری ارزیابی میکند. دقیقا وضعیتی که در دنیای اسلام با فهم حنبلی و اشعری و داعش از دین دیده میشود. این وضعیت نتیجه اعراض و پشت کردن به شاخص و ملاکی به نام عقلانیت است. لذا فارابی در این اثر جوامع دینی را هم بررسی و مشخص میکند. سنخهای مختلف از جامعه دینی کدام مبتنی بر عقل و حکمت استوار هستند و کدامها را علیرغم ادعاهایشان نمیتوان جامعه دینی نامید.
او همچنین با تاکید مجدد بر اینکه کوشش فارابی بیان اهمیت بنیاد عقل در یک جامعه انسانی و به ویژه جامعه دینی و رابطه دین و عقل و حکمت است، با اشاره به واکنش فارابی به نص صریح شریعت و فقه متذکر شد: فارابی میگوید دین قطعی الصدور است اما قطعی الدلاله نیست. یعنی یک شخصی مثل اشعری از دین فهم ظاهرگرایانه دارد و مثلا وقتی در قرآن از نسبت خداوند با انسانها سخن گفته میشود او با استناد به آن نظریه رویت خداوند را تفسیر میکند که همه میدانیم ظاهرگرایانه است. فارابی میگوید بدون ملاک عقل همین نص صریح متن مقدس را نمیتوانی فهم کنی و رابطهای میان عقل و دین ایجاد میکند که در مقابل همدیگر نیستند و به عقل وجه معرفتشناسانه میدهد تا بتواند دین را دریاید. اینگونه نیست که عقل بخواهد برخلاف دین حکمی را انشاء کند و اساسا عقل از دید فارابی وجه انشاءای ندارد یا بهطور کلی اگر هم داشته باش در تعارض با متون دینی نیست. از همین روست که بعدها ابنرشد هم میگوید هم دین و هم عقل هردو حق هستند اما از دو ساحت. یکی ساحت هستیشناسانه یعنی دین و دیگری ساحت معرفتشناسانه یعنی عقل و حق با حق در ستیز نخواهد بود.
این استاد فلسفه و کلام در پایان تصریح کرد: ما امروزه وقتی تعارضات میان دین و عقل را مطرح میکنیم همین پرسش مهم مطرح میشود که اگر عقل بر خلاف دین نظر بدهد چه خواهد شد؟ یا عقل چهطور قرار است متون مقدس را فهمی کند که بر خلاف دین نباشد. اگر در نظر نگیریم که کارکرد عقل معرفتشناسانه و کارکرد دین هستیشناسانه است یعنی دین انشاء را حکم میکند و عقل این انشاء حکم را میفهمد درک درستی از این مقولات نخواهیم داشت. فارابی میگوید اگر معیار عقل و حکمت را کنار بزنید نمیتوانید واقعیت دین را به درستی دریابید و راهی جز باور به عقل وجود ندارد. عقل در مقابل دین تعریف نمیشود که اگر جایی تعارض پیش آمد به دنبال حکم آن باشیم. با تفکیک دو ساحت معرفتشناسی و هستیشناسی پرسش اصلی فارابی این است که دین و حکمت چه نسبتی با هم دارند و پاسخ میدهد که این دو وجه ارتباط و نسبت نیرومندی با همدیگر دارند و بدون فهم این نسبت در دنیای اسلام نمیتوانیم اهمیت و جایگاه عقل را دریابیم.
نظر شما