محمدجواد غلامرضا کاشی در همایش ملی روز علوم اجتماعی مطرح کرد:
علوم سیاسی علم مطالعه امکانهای پیش روی جامعه است
کاشی گفت: به گمان من موضوع علوم سیاسی مطالعه جامعه از حیث جدال برای صورتبندی سازمان اقتدار است. یعنی مقوله جدال برای تشکیل سازمان اقتدار. سیاست به گمان من آنجا شکل میگیرد که سوژهای خلق میشود و سازمان اقتدار موجود را پیش میگیرد و جامعه مستمراً از مسیر همین به پرسش گرفتن سازمان اقتدار به پیش میرود. علوم سیاسی علم مطالعه این پویش است.
این استاد دانشگاه در ابتدای سخنانش که در پنل «مسائل و چالشهای علوم سیاسی در ایران» ارائه میشد به مقوله ناامیدی و رخوت در آکادمی علوم انسانی پرداخت و گفت: «علوم انسانی خرد دنیای جدید است. اگر علوم انسانی در جامعه ما دچار رخوت است معنای آن این است که ما به مسائل خود نمیاندیشیم و مشکلات خود را درک نمیکنیم و راهی برای خروج از مشکلات پیدا نمیکنیم. کار علوم انسانی پیدا کردن راه برای برون رفت از مشکلات است و اگر ما در شرایط رخوت به سر میبریم به این دلیل است که علوم انسانی کار خود را درست انجام نمیدهد.»
کاشی ضمن اشاره به درهمآمیختگی رشتهها در علومانسانی در وضعیت کنونی گفت: «اما برای شناخت دردهای رشتههای علوم انسانی خوب است که از این درهمآمیختگی موقتاً عقبنشینی کنیم و تک تک رشتهها از خود بپرسند و بحرانهای خود را قطع نظر از نسبتهایی که با رشتههای دیگر دارند وارسی کنند. من به ویژه این مسئله را برای رشته علوم سیاسی واجب میدانم.»
وی در ادامه به جایگاه رشتهعلوم سیاسی در آکادمی علوم انسانی پرداخت و گفت: «خصوصیت علوم سیاسی این است که پای همه رشتهها را در این رشته باز میبینید. در کلاسی از جامعهشناسی سیاسی، در کلاسی از حقوق سیاسی و... سخن گفته میشود. اما راست ماجرا این است که دانشجویان علوم سیاسی همه این رشتهها را میخوانند اما هیچکدام آنها را چندان نمیخوانند که متخصصان آن رشتهها به دانستههای آنها وقعی بنهند. چیزی که معلوم نمیشود این است که اگر همه این رشتهها را از آموزش علوم سیاسی بیرون برانیم از علوم سیاسی چه میماند؟ آیا دانشآموختگان علوم سیاسی حتی در مواردی نظیر انقلاب که اصطلاح تخصصی این رشته است لزوما بهتر از اصحاب جامعهشناسی سیاسی حرف میزنند؟»
وی پس از طرح مشکل به راهکار نیز پرداخت: «باید هر یک از رشتههای علوم انسانی به خود بیندیشند و ببینند آنچه آنها را از دیگر رشتهها متمایز میکند چیست؟ در مورد رشته علوم سیاسی باید به این اندیشید که موضوع علوم سیاسی چیست؟ حقیقت این است که به گمان من این نکته روشن نیست. در صورتی که این موضوعی است که اتفاقاً در مورد علوم سیاسی در قرن بیستم و بیست و یکم فعال شده است. مقوله امر سیاسی. امر سیاسی چیست؟ آنچه علوم سیاسی را به قلمرویی متمایز تبدیل میکند چیست؟ این مواردی است که در قرن بیست و بیست و یکم بسیار مورد بحث قرار گرفته است.»
کاشی افزود: «علوم سیاسی سرچشمهای یونانی دارد و سرچشمهای مدرن و به گمان من آنچه در دانشگاههای کشور تدریس میشود با این دو سرچشمه قطع ارتباط کرده است. علوم سیاسی به معنای یونانی و به طور مشخص ارسطویی از اساس از جایی آغاز شد که ارسطو گفت انسان حیوانی ناطق است و همزمان انسان حیوانی سیاسی است. معنای این جمله آن است که انسان به اعتبار ناطق بودن سیاسی است. به چه معنا نطق سیاسی است؟ آنجا که نطق از حد غریزه فراتر میرود. ما وقتی مسائل روزمره را به زبان میآوریم حیوان ناطق هستیم ولی حیوان سیاسی نیستیم. آنجا که کلام به امر عمومی و عرصه عمومی ارجاع میشود به حیوان سیاسی تبدیل میشویم. انسان حیوانی سیاسی است به این اعتبار که در جامعهای فضیلت مند زندگی میکند. انسان به اعتبار حیات اجتماعی انسان است.»
وی پس از تبیین سرچشمه یونانی علم سیاست به سرچشمه مدرن آن نیز پرداخت که برآمده از اندیشه ماکیاولی است: «ماکیاولی به منزله یک فیلسوف سیاست نشان میدهد که چرا انگاره یونانی سیاست در دنیای مدرن عملی نیست. به گمان ماکیاولی دنیای مدرن دنیای خلق مستمر سوژههای تازه است که مدعی هستند و به اعتبار خواست برابری حقوق مساوی خود را میخواهند. در چنین شرایطی اقتدار اخلاقی یونانی در بستر جدال مدرن به راحتی در دسترس نیست.»
با این مقدمه کاشی گفت: «به گمان من موضوع علوم سیاسی مطالعه جامعه از حیث جدال برای صورتبندی سازمان اقتدار است. یعنی مقوله جدال برای تشکیل سازمان اقتدار. سیاست به گمان من آنجا شکل میگیرد که سوژهای خلق میشود و سازمان اقتدار موجود را پیش میگیرد و جامعه مستمراً از مسیر همین به پرسش گرفتن سازمان اقتدار به پیش میرود. علوم سیاسی علم مطالعه این پویش است.»
وی افزود: «به این اعتبار علوم سیاسی یک تفاوت عمده با سایر رشتههای علوم انسانی دارد. چرا که علوم سیاسی مطالعه امکانها و معطوف به آینده است. آنچه هست را جامعهشناسان و اقتصاددانان مطالعه میکنند و علوم سیاسی مطالعه امکانهای پیش روی جامعه است. علوم سیاسی درباره گذشته و حال میاندیشد اما از این حیث که چه افقی را برای فردا در نهاد خود دارند.»
وی این نکته را هم متذکر شد که علوم سیاسی باید بسترمند باشد و در یک موقعیت خاص به جستجوی امکانها برای آینده بپردازد: «منظور من از آنچه در نهاد خود دارد این است که علوم سیاسی باید اینجایی و اکنونی باشد و به جستجوی امکانها در یک موقعیت خاص بپردازد. علوم سیاسی چشم به شرایط خاص دارد. علوم سیاسی تکرار یا کاربست شرایط عام جهانشمول در یک موقعیت خاص نیست. علم باید معطوف به موقعیت خود باشد. اما نه صرفاً از منظر توضیح آنچه میگذرد. در موقعیت بررسی امکانهایی که پیش روی علم گشوده است و این امکانها در یک بستر هنجاری و اخلاقی ممکن میشود. علوم سیاسی خیلی بیش از سایر علوم با مقوله اخلاق نسبت دارد اما در دنیای مدرن میدانهای جدال قلمروهای اخلاقی را جستجو میکند و نه یک قلمرو اخلاقی به منزله قلمرو قطعی و حاکم را.»
نظر شما