محمد حسینی در نشست رونمایی از «به من نگاه کن» گفت: در هیچجای این کتاب متوجه جنسیت نویسنده نمیشویم و این یک موفقیت بزرگ در ادبیات است. دیگر دوران این نیست که بگوییم این زن است و زنانه مینویسد. قلم و نثر جنسیت ندارد.
هادی خورشاهیان که اجرای این نشست را به عهده داشت از الهام فلاح دعوت کرد تا درباره رمانش صحبت کند.
الهام فلاح سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «به من نگاه کن» ششمین کتاب من در حوزه بزرگسال است. در ابتدا قرار بود این کتاب فیلمنامه باشد که به رمان تبدیل شد. در بدایت امر قصدم این بود که فروپاشی بنیان خانواده را روایت کنم اما فکر کردم از خیانت در خانواده بسیار سخن گفته شده است پس بهتر است به شرایط دیگری بپردازیم که کمی سوال برانگیزتر باشد. در حال حاضر سلامت نسلی که متولد میشوند کمی با خطر همراه مخصوصا اختلال اتیسم که رایج شده است. در این کتاب نیز به این اختلال پرداختم.
مشکل اصلی دقیقا آنجاست که اتیسم درمان ندارد و فقط میتوان با دارو رفتار این بیماران را کنترل کرد. متاسفانه از هر ۶۰ کودکی که متولد میشود یک نفر مبتلا به اختلال اتیسم است. باید مهارت کار درمانی و گفتار درمانی را آموخت. زمان طلایی این اختلال بین 1 تا 3سال است که اگر در این موقع متوجه شوند راحتتر کنترل میشود. کودکان اتیسم در چند سال اول زندگیشان تفاوتی با سایرکودکان ندارند و باید خیلی دقیق و ریزبین بود تا متوجه آن شد. این رمان داستان زن و مردی است که در ابتدای زندگی و کار و مشغله فراوان فرزند متولد شدهشان مبتلا به اختلال اتیسم است.
شهلا زرلکی سخنران بعدی این نشست درباره نویسنده و «به من نگاه کن» گفت: فلاح ذهن قصهگویی دارد و درگیر بازیهای فرمی و تکنیک نمیشود. این اثر یک رمان جذاب با قصه ملودرام جذاب است و کشش برای خواندن ادامه آن را در من ایجاد کرد. در قسمتهای پایانی، داستان کمی سیاه و سفید شد و یک زن قهرمان و همسری که در حال سقوط و ورشکست شدن است، یک نوع زن سالاری که در جامعه نیز حاکم شده است را نشان میداد و این کمی مرا دل زده کرد که قصهای جذاب چنین پایانی داشته باشد. اما به یکباره در چند صفحه آخر روایت چرخشی داشت و غافلگیر شدم. غافلگیری یکی از عناصر بسیار مهم در داستان است. این یک موفقیت است که نباید نادیده گرفته شود. موضوع هم جالب بود و فکر نمیکنم فیلم، داستان و رمان زیادی درباره این اختلال که در حال فراگیر شدن است داشته باشیم.
خورشاهیان پس از صحبتهای زرلکی گفت: ادبیات زنانه را یک ویژگی میبینم. یعنی من به عنوان یک مرد مسائلی که الهام فلاح به آنها پرداخت را نمیدیدم.
محمد حسینی درباره این کتاب گفت: زمانی که این کتاب را میخواندم فکر کردم بزرگترین ویژگی این کتاب درست نشان دادن یک نویسنده است. در دوران نوجوانی علاقه وافری به نویسنده شدن داشتم. پشت میز تحریر مینشستم و چند خطی روی کاغذ مینوشتم و مچاله میکردم پرت میکردم. در واقع تصویری که از نویسنده ارائه شده بود چنین فرد ابلهی بود. فکر میکنم نشانه مستقیم نشناختن نویسندهها این تصویر است. اما زن نویسنده این کتاب واقعا نویسنده است و مسائل روزمره را زندگی میکند. علاقه زیادی به نویسنده شدن دارد و باید شوهر داری کند و دلش میخواهد کار کند و همسرش کار کردن او را نمیپذیرد، بچه هم میخواهد. او باید با این شرایط کنار بیاید. در این میان یک شهریار ناقلایی هست که موش میدواند نویسندهها موجودات پاک و ابلهی نیستند و در همین جامعه زندگی میکنند و اگر بخواهند میتوانند بد جنس باشند.
نویسنده «آبیتر از گناه» همچنین بیان کرد: موفقیت مهم دیگر این کتاب این است که اگر چه داستان حول محور کودک اتیسم میچرخد اما این اختلال مرکزیت این داستان نیست. یعنی آدمها را پیرامون این داستان میبینیم و صرفا اطلاعات پزشکی مقالهوار به ما نمیدهد و درواقع روابط انسانی را به تصویر کشیده است. در هیچجای این کتاب متوجه جنسیت نویسنده نمیشویم و این یک موفقیت بزرگ در ادبیات است. دیگر دوران این نیست که بگوییم این زن است و زنانه مینویسد. قلم و نثر جنسیت ندارد.
او در پایان بیان کرد: در جایی این نگرانی برای من هم ایجاد شد که این داستان نیز مانند سایر داستانها روایتگر یک زن درک ناشده و مرد احمق دیکتاتوری که مانع شکفتن موفقیتهای این زن باشد، اما خوشبختانه نویسنده هنرمندانه از این خطر دور شد و متن خود را نجات داد.
در این بخش هادی خورشاهیان از شهلا زرلکی پرسید: ما در ادبیات سنت داستاننویسیای داریم که در آن وقایع و شخصیتها مهم هستند مانند آثار دیکنز. مانند الویر توییست، کالفیلد در کار سلینجر و داشآکل در ادبیات ایران. آیا داستاننویسی این کتاب بر محور شخصیت است یا اتفاق؟ آیا شخصیتها ماندگار هستند؟ اتفاقها تسلسل و زنجیره لازم را دارد که به غافلگیری نهایی منجر شود؟
زرلکی در پاسخ گفت: در این اثر شخصیتپردازی خوبی صورت گرفته است. من با زن این قصه همذاتپنداری کردم و ابعاد شخصیتی زن و مرد را شناختم. مسائلی که برای بچهداری مطرح میکند و زن نمیخواهد بچهدارشود و از این موضوع وحشت دارد، من هم این موضوع را درک میکنم. به عنوان زن جامعهای که در حال گذار است و از سنت به سمت مدرنیته میرود این موارد بسیار است. یک زن نویسنده فرانسوی از این مراحل گذر کرده و حتی با 4 فرزند نیز به کار خود ادامه میدهد اما ما از این موضوع وحشت داریم، ازدواج و بچهدار شدن ما را بهم میریزد. نویسنده به این موارد خیلی خوب پرداخته است. در اکثر کتابها و داستانها زن با شنیدن خبر بارداری خود خوشحال میشود و از مادر شدن لذت میبرد. یک شکوه کلیشهای به نقش مادر میدهند. اما جرات و جسارتی که نویسنده در روایت کردن این امر داشت خاص بود و متفاوت به موضوع نگاه کرد. او این امر را زیبا توصیف کرده که من با آن همدل شدم و این نقطه قوت نویسنده است.
در پایان این مراسم خورشاهیان سوالی از محمد حسینی پرسید مبنی بر این که بسیاری معتقدند کتاب «پاییز فصل آخر سال است» اثر نسیم مرعشی که بسیار موفق بود علیرغم این که نگاه رئالیستی دارد به ماجرا بیش از اندازه تلخ است. آیا به نظر شما اینگونه است و آیا نویسنده موظف است زمانی که رمان اجتماعی مینویسد به جنبههای مختلف موضوع و بخش امیدوارانهاش نگاه کند یا خیر؟
حسینی در پاسخ گفت: فکر میکنم که در یک جامعهای زندگی میکنیم که از نوک پا تا فرق سر فاسد است و دلایلاش را همه میدانیم. شاید بتوان این جامعه فاسد را به خانوادهای تشبیه کرد که یک پدر دیکتاتوری دارد و عدهای طفل معصوم در آن هستند که همه حالشان از این اوضاع بد است. نه میتوانند اعتراض کنند و نه حق حیات خارج از این خانه را دارند و هیچ چارهای جز تحمل کردن ندارند. محصول و نتیجه تحمل چیزی نیست جز بدی حال. حال همه ما بد است. تفاوت هنرمند با غیر هنرمند در این است که در وجود هنرمند یک انرژی عظیم وجود دارد که باعث میشود هنرمند و نویسنده بتوانند بر این موقعیت چیره شوند، طنز این شرایط را درک کند، اندکی حال خود را خوب کند، اندکی زندگی را واقعیتر ببیند و آنها را روایت کند. حال اگر حال ما بد است و داستانهایی که مینویسیم غمگین است بخش عظیماش به خاطر وضعیت جامعه است و اگر خوشی در آن میبینیم دلیلاش آن انرژی عظیم نویسنده و هنرمند است.
نظرات