شهاب دارابیان: در گذشتهای نه چندان دور مجلات و روزنامهها نقش غیرقابل انکاری در روند تحولات ادبی داشتند و یک شاعر جوان با انتشار شعرش در یکی از این رسانهها، میتوانست نام و نشانی برای خود دستوپا کند و به این شکل مسیر شاعری او تغییر میکرد اما متاسفانه این فضا در سالهای گذشته دستخوش تغییرات بسیار زیادی شده است و رسانهها تاثیرگذاری خود را از دست دادهاند، به همین دلیل امروز تصمیم گرفتیم با حضور شما دو شاعر از دو نسل متفاوت که سابقه همکاری با مطبوعات را دارند به بررسی این موضوع بپردازیم.
مجله «فردوسی» شاعر تعیین میکرد
هرمز علیپور در ابتدای صحبتهایش عنوان کرد: قبل از آنکه شاعران مانند رویایی، نصرت، آتشی، شاملو و فروغ بیایند وبه شاعران تثبیت شده ادبیات ما تبدیل شوند، شعر آنها در روزنامهها و مجلات دوره خودشان منتشر شده بود. برای مثال شعر آتشی زیرنظر فریدون مشیری چاپ میشد و دیگر شاعران نیز چنین شرایطی داشتند؛ یعنی مسئولان مطبوعات قدیم همه شاعر، باسواد و اهل فن بودند به همین دلیل قدر شعر را میدانستند. در آن زمان کمترین مسئول شعر فردوسی عبدالعلی دستغیب بود، که با وجود شاعر بودن، تصمیم گرفت منتقد شود.
این شاعر پیشکسوت با اشاره به نقش مطبوعات دردهههای گذشته گفت: در گذشته مطبوعات نقش تعینکنندهای در روند حرکتی اهالی ادبیات داشتند اما هیچ وقت رسانههای ما بی عیب ونقص نبودند. یکی از ایرادات مطبوعات قبل و بعد از انقلاب این بود که معمولا به یک نوع فساد اخلاقی آلوده بودند. یعنی مجله «فردوسی» شاعر تعیین میکرد. من به یاد دارم کلاس دهم بودم که عباس پهلوان، عکسی از شاملو را با تیتر «جاودانه مرد امروز» منتشر کرد. دو، سه ماه بعد مسالهای پیش آمد و عباس پهلوان گفت، آقای شاملو همانطور که جاودانهات کردم، مانند مجسمهای ساقطت میکنم. این یعنی دخالت در ادبیات و تعیین و تکلیف برای آن. در همان زمان بودند شاعرانی که در عرض دو سال 12 کتاب چاپ کردند اما من معتقدم که شعر عین حقیقت است. شاعری که اهل زیبایی نباشد محال است به جایگاهی برسد؛ زیرا شعر واقعی جایی در خلوت شاعران شکل میگیرد.
شعر در دنیای امروز به فرمول رسیده است
این شاعر مطرح کشورمان که در 70 سال عمر خود با بیشتر مطبوعات ایران همکاری داشته است ادامه داد: متاسفانه همیشه رسانههای ما جهتدار عمل کردهاند. برای مثال در دوران گذشته اگر من در صحبت با رسانهای میگفتم غزل منزوی را بیشتر از سیمین بهبهانی یا سایه دوست دارم، بایکوت میشدم. مطبوعات در گذشته یک قدرت بود و هر شاعری که نظری مخالف آنها داشت را گوشهگیر میکردند. اما این روزها شرایط تغییر کرده است و به دلیل نبود نقد مناسب در رسانهها، شاعران از روی دست یکدیگر مینویسند و شعر به فرمول رسیده است. به نظر من هر جایی که شعر به فرمول برسد دیگر نباید منتظر اتفاق خاصی بود.
علیپور با اشاره به تفاوتهای رسانههای دیروز با امروز گفت: مطبوعات امروز همان کار مطبوعات گذشته را انجام میدهند اما با این تفاوت که در دهههای گذشته این رسانهها توسط اهل شعر اداره میشدند اما امروز این شرایط تغییر کرده است. رسانه همیشه جهت گیریهای خودش را داشته و دارد اما مهم آن است که چه فردی برای آن تصمیم میگیرد. برای مثال مطبوعات تا سالها شاعران سپیدسرا را قبول نداشتند و کاری از آنها منتشر نمیکردند اما بالاخره کار به جایی رسید که در دهه هفتاد شرایط برعکس شد و چاپ غزل را ننگ میدانستند. همه اینها نشان می دهد که ما در گذر زمان رسانههای مستقلی نداشته بودیم و همیشه سلیقه حرف اول و آخر را زده است.
شاعر مجموعه شعر «نیمرخ آهو» ادامه داد: به اعتقاد من اینکه نشریات ما دچار جناحبندی میشوند و برخی کار آزاد و برخی کار کلاسیک منتشر نمیکنند بسیار به مخاطب شعر آسیب میزند؛ چراکه گاهی یک بیت غزل از ده دفتر سپید بهتر است و برعکس آن، گاهی یک شعر سپید کوتاه از دیوان ده غزلسرا بیشتر تاثیر میگذارد.
علپور معتقد است که در جامعه شعری باورهای غلطی وجود دارد و در این رابطه گفت:در جامعه ما یک ناگزیری شکل گرفته و انگار قانون شده است که ما هر 10 سال باید یک شاعر خوب داشته باشیم؛ در صورتی که این پروسه زمانبر است و سالهای سال باید بگذرد تا یک شاعری شبیه براهنی متولد شود که تازه او را هم عدهای قبول نداشته باشند. امروز دوره آشفتگی جهانی است و صرف اینکه رسانه به فلان شاعر توجه میکند، تضمین مناسبی برای ماندگاری آن شاعر نیست. اگر ما میبینیم که شاعران دهه 40 و 50 ماندگار شدهاند، تنها به این دلیل است که عوامل و اتفاقاتی در آن دوره رخ داد که همگی دست به دست هم دادند تا نام این افراد در تاریخ ادبیات این مملکت ثبت شود.
این شاعر پیشکسوت با گلایه از نبود نقد مناسب در رسانهها عنوان کرد: متاسفانه این روزها حرفهایی را در قالب کتاب میخوانم که 40 -50 سال پیش در کتابها خوانده بودم و شاعر کلی ذوق میکنند که عجباثر بینظیری چاپ کردهام. همه این اتفاقات به این دلیل است که فرهنگ مطالعه با جامعه ما خداحافظی کرده است و شاعران مطالعه نمیکنند تا این مطالعه تبدیل به انرژی، شخصیت، منش و کلمه شود. در شرایط فعلی باید صبر کنیم تا این آدمهایی که غیبتشان در کلمه حس میشود، پیدا شوند که این موضوع نیز، زمانبر است.
این معلم بازنشسته آموزش و پرورش ادامه داد: عدهای معتقدند که تنها مقصر مطرح نشدن در جامعه رسانهها هستند در حالی که شعر خودش رسانه است و اگر واقعا قوی باشد، به رسانه نیاز ندارد. مگر فروغ اهل مصاحبه و حاضر شدن در محافل و تریبونها ادبی بود که مطرح شد؟ باور کنید مردم شعر خوب را میفهمند و شعر خوب جایگاهش را بین مردم پیدا خواهد کرد.
علیپور با اشاره به خاطره نخستین همکاریش با مطبوعات گفت: به یاد دارم وقتی برای نخستین بار از مسجدسلیمان شعری برای مجله «فردوسی» فرستادم، همراه شعر هیچ نامهای نفرستادم و این به آن معنا نیست که بی ادب بودم؛ بلکه میخواستم شعرم سخن بگوید نه آن نامه چند صفحهای. البته با تمامی این حرفها نباید منکر تاثیرگذاری رسانهها در آن دوره شد؛ چراکه من با نخستین شعرم که در مجله «فردوسی» منتشر شد در جامعه ادبی شناخته شدم و بعد از آن برای تمام مطبوعات ایران شعر میفرستادم.
این شاعر پیشکسوت ادامه داد: من ابتدا غزل مینوشتم و انصافا هم کارم خوب بود و غزل را کامل میشناختم؛ اما بعد از مدتی تصمیم گرفتنم شعر سپید بنویسم. به جرات میگویم که اگر حسین منزوی هم دوره من نبود، غزل مینوشتم. من در شهری زندگی میکردم که سنت غزل وجود نداشت و یک نفر هم نبود که من چیزی از او یاد بگیرم به همین دلیل همه چیز شعر کلاسیک را خودم یاد گرفتم. در آن زمان حتی کتاب آموزشی خوبی نیز وجود نداشت و تنها منبع من برای اآموزش وزن، کتاب خانلری بود. من در تمام این هفتاد سال هیچ وقت دوست نداشتم شبیه کسی باشم و همیشه از اینکه جا پای کسی بگذارم فرار میکردم. تنها هدفم دراین سالها این بود که یک سطر به شعر فارسی اضافه کنم.
شاعر مجموعه شعر «فاخته هیمالیا» در توصیه به روزنامهنگاران جوان عنوان کرد: شاعران مطرح نیاز به معرفی ندارند و اگر کسی فکر میکند که خبرنگار ادبیات است و رسالتی دارد، به دنبال شاعران گمنام بگردد و این افراد را به جامعه معرفی کند. ما کشور شعر و ادبیات هستیم و هر گوشه ایران شاعران بزرگ زندگی میکنند که متاسفانه دیده نشدهاند. سوال من این است که آیا روزنامهنگاری هست که ادعا کند در 10 سال اخیر، 10 شاعر بزرگ را شناسایی و به جامعه معرفی کرده است؟ قطعا پاسخ این سوال خیر است و این درحالی است که شناسایی استعدادهای ادبی یکی از وظایف مهم روزنامهنگاران کتاب است.
نیلوفر لاریپور، دیگر شاعر حاضر در این نشست در ابتدای صحبتهایش گفت: به نظر من شرایط همیشه همین شکل بوده است. اگر توجه کنید متوجه میشوید که یک زمانی 10 مجله در کشور فعالیت میکرند که به مرور این 10 مجله به عدد 50 رسیدند و امروز نیز ما شاهد آن هستیم که هر گوشی یک مجله و رسانه است. رسانه یک ابزار است؛ اما گذر زمان و ماندگاری اشعار ثابت میکند که شعر کدام شاعر ارزشمند و شعر کدام شاعر تاریخ مصرفدار است. همیشه در طول تاریخ شاعرانی بودهاند که از امکانات استفاده کردهاند و به وسیله همین امکانات توانستهاند، توجهات را به سمت خود جلب کنند.
این شاعر و ترانهسرا با اشاره به فعالیتهای برخی شاعران عنوان کرد: این هایوهویها موقتی است و ممکن است پنج سال دیگر مردم سوال کنند که فلانی که بود. در دنیای امروز همه عکاس، شاعر و مدل هستند و رسانهای دارند تا خودشان را به مخاطب عرضه کنند. در چنین شرایطی الزاما هر کسی که مروف است، محبوب نیست و نمیتوان ادعا کرد که کارش خوب است.
این روزنامهنگار آزاد با اشاره به فعالیت رسانههای ادبی در دهه 70 و 80 گفت: من از خیلی وقت پیش صفحات ادبی نشریات را دنبال میکنم. به خاطر دارم، سال 72 که من خیلی جوان بودم، صفحه شعر مجله «جوانان» دست سهیل محمودی بود اما او به دلیل مشغله زیاد، شعرها را به من میداد تا آثار خوب را از بد جدا کنم. یا در همان زمان صفحه شعر مجله سروش را قیصر امینپور بر عهده داشت اما الان شرایط فرق کرده است و کسانی مسئول صفحههای ادبی شدهاند که باید ابتداییترین نکات ادبی و شعری را به خودشان یاد داد. قسمت جالب داستان اینجاست که این افراد کارگاه شعر و داستان و روزنامهنگاری هم دارند و تصور میکنند که میتوانند چیزی یاد جوانان مردم بدهند.
لاریپور ادامه داد: رسانه یک ابزار است و هنرمندان نباید ذهنش را درگیر پرداختن یا نپرداختن فلان رسانه به خود کند؛ بلکه باید راه خودش را بگیرد و برود. اینکه ما نقد، مصاحبه و معرفی درست و حسابی در مطبوعات نمیبینیم، حرف درستی است؛ اما موضوع مهمتر این است که رسانههای ما خواننده ندارند و کسی مثل گذشته پیگیر انتشار فلان روزنامه یا مجله نیست؛ چراکه ما نتوانستهایم خوراک مناسب به مخاطب بدهیم. برای مثال چیستا یثربی با انتشار «پستچی» به صورت پاورقی توانست مخاطبان زیادی را از طریق فضای مجازی جذب کند و این در حالی بود که به اعتقاد من «پستچی» از برخی کارهای چیستا ضعیفتر بود. بنابراین این موضوع بیانگر آن است که چیستا یثربی توانست نیاز مخاطب را شناسایی کند، کاری که ما به درستی آن را انجام ندادهایم.
شاعر کتاب «گندم و سیب و دروغ» با گلایه از وضعیت برخی مجلات ادبی عنوان کرد: وقتی مجلهای منتشر میشود که ویراستار ندارد و پر از غلط املایی و دستوری است، شما از چنین رسانهای چه توقعی دارید و آیا انتظار دارید که مردم مخاطب چنین رسانهای باشند و از دل این مجله مطلب قابل قبولی منتشر شود؟ به نظرمن یکی از دلایلی که باعث شده تا مجله «چلچراغ» همیشه برای مخاطب جذاب باشد، این است که تمام مطالب این مجله توسط ویراستار ویرایش میشود و مهم نیست که آن مطلب توسط چه کسی نوشته شده است.
مجری و سردبیر برنامه «آبان» با اشاره به دستمزد کم مطبوعات ایران گفت: در حال حاضر باتوجه به دستمزدهایی که در مطبوعات داده می شود، چطور یک روزنامه نگار حرفه ای می توانند بدون مشکل به کار خود بپردازد و تنها دغدغه ادبیات داشته باشد؟ اگر شما به تیم تحریریه این رسانهها دقت کنید، متوجه میشوید که این تحریریهها از 10 تا جوان 20 ساله تشکیل شده است که عشق ادبیات دارند و حاضر شدهاند با این مبالغ کار کنند اما جالب اینجاست که همین جوان 20 ساله هم، دو سال دیگر مدعی میشود و خدا را بنده نیست.
لاریپور در بخش پایانی صحبتهایش عنوان کرد: متاسفانه وجود فضای غیرحرفهای به یک اصل تبدیل شده و متاسفانه نگاه حرفهای وجود ندارد. به نظر من اگر شاهد حضور افراد حرفهای و کاربلد در مطبوعات کشور باشیم، میتوان امیدوار بود که شرایط تغییر کند.
نظر شما